| اشعار مریم حیدرزاده | |
|
|
|
نويسنده | پيام |
---|
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:24 pm | |
| مي خوام برم كلاس خط ياد بگيرم با خط خوش نامه بدم واسه شما ، تو رو خدا بيا بكش
يه كاري كرد با دل من اون چشاي پر جذبه كه ساعت خونه م هنوز ، بعد يه عمري عقبه
اون كه نبايد مي شد انگار شده هر چي بگم نمي خوامش بيخوده
همين كه اسمت رو منه ، كلي مي بالم به خودم بذار همه گمان كنن من اول عاشقت شدم | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:24 pm | |
| حسرت سفر
ديگر بس است پونه از سفر بيا بغض تمام پنجره ها در غمت شكست چشمم به حرمت غم تو تا سحر گريست در ساحل عبور تا صبحدم نشست در كوچه هاي حادثه تنها شدن بس ست ديگر براي عاطفه هم طاقتي نماند رفتي و آن قناري زيبا و مهربان يك نغمه هم براي دل عاشقان نخواند با ديدن طلوع دو روح هميشه سبز قلبم براي تازه شدن تنگ مي شود تو رفته اي و نقره مهتاب آرزو از غصه غروب تو كمرنگ مي شود يك شب به احترام دل عاشقم بيا مرد از غمت ستاره دل آسمان من هر شب كنار پنجره تنها نشسته ام شايد بگيري از دل رويا نشان من از آن زمان كه رفته اي از كوچه باغ عشق در چشم ياس عاطفه باران گرفته است جرم تو بي گناهي و اندوه تو بزرگ صبر و قرار از دل ياران گرفته است رفتي و دل به ياد نگاه بهاريت در آرزوي يك تپش عاشقانه است امواج سرخ ديده دريايي دلم غرق نياز و حسرت و اشك بهانه است روحم فداي خستگي چشم عاشقت جرم تو مهربان شدن و بي ريايي شدن تنها گناه آن دل دريايي تو بود يك روز محض خاطر گل ها فدا شدن اما بدان فرشته من در جهان عشق دست غريب لاله فشردن گناه نيست اينجا هنوز مثل نگاهتو هيچ كس تسكين درد ياسمن بي پناه نيست حس لطيف و آبي باران انتظار تنها بلوري از دل بي انتهاي تست سوگند آسماني دل هاي مهربان هر شب به احترام شكفتن براي تست ديگر بس است پونه من از سفر بيا پيوند عشق با اين دل شيدا هميشگي ست ديدار با طراوت چشمانت اي بهار | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:27 pm | |
| ماجراي يك عشق به روي گونه تابيدي و رفتي مرا با عشق سنجيدي و رفتي تمام هستي ام نيلوفري بود تو هستي مرا چيدي و رفتي كنار اتظارت تا سحر گاه شبي همپاي پيچك ها نشستم تو از راه آمدي با ناز و آن وقت تمناي مرا ديدي و رفتي شبي از عشق تو با پونه گفتم دل او هم براي قصه ام سوخت غم انگيزست توشيداييم را به چشم خويش فهميدي و رفتي چه بايد كرد اين هم سرنوشتي ست ولي دل رابه چشمت هديه كردم سر راهت كه مي رفتي تو آن را به يك پروانه بخشيدي و رفتي صدايت كردم از ژرفاي يك ياس به لحن آب نمناك باران نمي دانم شنيدي برنگشتي و يا اين بار نشنيدي و رفتي نسيم از جاده هاي دور آمد نگاهش كردم و چيزي به من نگفت توو هم در انتظار يك بهانه از اين رفتار رنجيدي و رفتي عجب درياي غمناكي ست اين عشق ببين با سرنوشت من چها كرد تو هم اين رنجش خاكستري را ميان ياد پيچيدي و رفتي تمام غصه هايم مقل باران فضاي خاطرم را شستشو داد و تو به احترام اين تلاطم فقط يك لحظه باريدي و رفت ي دلم پرسيد از پروانه يك شب چرا عاشق شدي در عجيبي ست و يادم هست تو يك بار اين را ز يك ديوانه پزسيدي و رفتي تو را به جان گل سوگند دادم فقط يك شب نيازم را ببيني ولي در پاسخ اين خواهش من تو مثل غنچه خنديد و رفتي دلم گلدان شب بو هاي رويا ست پر است از اطلسي هاي نگاهت تو مثل يك گل سرخ وفادار كنار خانه روييدي و رفتي تمام بغض هايم مثل يك رنج شكست و قصه ام در كوچه پيچيد ولي تو از صداي اين شكستن به جاي غصه ترسيدي و رفتي غروب كوچه هاي بي قراري حضور روشني را از تو مي خواست تو يك آن آمدي اين روشني را بروي كوچه پاشيدي و رفتي كنار من نشتي تا سپيده ولي چشمان تو جاي دگر بود و من مي دانم آن شب تا سحرگاه نگارن را پرستيدي و رفتي نمي دانم چه مي گويند گل ها خدا مي داند و نيلوفر و عشق به من گفتند گل ها تا هميشه تو از اين شهر كوچيدي و رفتي جنون در امتداد كوچه عشق مرا تا آسمان با خودش برد و تو در آخرين بن بست اين راه مرا ديوانه ناميدي و رفتي شبي گفتي نداري دوست من را نمي داني كه من ن شب چه كردم خوشا بر حال آن چشمي كه آن را به زيبايي پسنديدي و رفتي هواي آسمان ديده ابريست پر از تنهايي نمناك هجرت تو تا بيراهه هاي بي قراري دل من را كشانيدي و رفتي پريشان كردي و شيدا نمودي تمام جاده هاي شعر من را رها كردي شكستي خرد گشتم تو پايان مرا ديدي و رفتي | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:27 pm | |
| ازم گرفت
سرنوشت بديه اول جاتو ازم گرفت صبح فردا شد ديدم رد پاتو ازم گرفت تا مي خواستم به چشماي روشنت نگا كنم مال ديگري شدي و چشاتو ازم گرفت تو رو جادو كرد يكي با يه چيزي مثل طلسم اثرش زياد بود و خنده هاتو ازم گرفت تو با من حرف مي زدي نگات يه جاي ديگه بود خدا لعنتش كنه ، اون ، نگاتو ازم گرفت لحظه هات يه وقتايي مال دوتامون مي شدن اون حسود ، اون دو سه تا لحظه ها تو ازم گرفت خيلي وقته سختمه ديگه تنفس بكنم يه جور عجيبي انگار هواتو ازم گرفت خدا دوس نداشت بيام پيشت كنار تو باشم باورت نمي شه حس دعاتو ازم گرفت دست روزگار چه قدر با من و آرزوم بده لحن فيروزه اي مريماتو ازم گرفت سلامت ، خداحافظيت عزيزماي نقره ايت حرف آخر ، به امون خداتو ازم گرفت تو حواس واسم نذاشتي چه كنم از دست تو اشتباهم بهترين جمله هاتو ازم گرفت نمي خواد بپرسي چي ، خودم دارم بهت مي گم تو يه خط خوردگي دنيا ، صداتو ازم گرفت يه كم از برگشتن قشنگتو وقتي گذشت يكي اومد و يه ذره وفاتو ازم گرفت هفتم اردي بهشت نزديكاي تولدت جمعه كه قد تموم زندگيم دلم گرفت | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:28 pm | |
| تو مي خواي
تو مي خوايناز چشاتو بخرم قيمت عشقتو بالا ببرم تو مي خواي يه روز بياي سراغ من تو مياي پس زير وعده هات نزن تو مي خواي فردا رو با هم بسازيم تو مي خواي يه باغچه مريم بسازيم تو مي خواي ساز منو كوك كني تو مي خواي دنيا رو مشكوك كني تومي خواي زيادي عاشقت بشم تو مي خواي پاييز كه شد بياي پيشم تو مي خواي بريم پيش ستاره ها تو مي خواي بهم بگي خيلي چيزا تو مي خواي چشام تو رو نگهداره تو مي خواي هر چي بگي بگم آره تو مي خواي فانوس لحظه هام باشي تو مي خواي تا آخرش باهام باشي تو مي خواي شب تا سحر صدام كني تو مي خواي خوابم بودم نگام كني تو مي خواي عروس رؤياهام كني تو مي خواي پري درياهام كني تو مي خواي اسممو فرياد كني اسمتو شبيه فرهاد كني تو مي خواي با همه كس قهر كنم خودمو شهره ي يك شهر كنم تو مي خواي سفر نرم بدون تو تو مي خواي همش بگم به جون تو تو مي خواي شبا برام قصه بگي تو مي خواي تموم شه فصل تشنگي تو مي خواي با هم باشيم ، كنار هم پاييز و زمستون و بهار هم | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:28 pm | |
| كاش يكي پيدا بشه
كاش يكي پيدا شه خواب و گل تعبير بكنه به كوير آب بده تا اونا رو سير بكنه
كاش يكي پيدا شه با ابرا صميمي تر باشه نذاره بارون واسه باريدنش دير بكنه
كاش يكي پيدا شه كه دلش مث آينه باشه لااقل دعا واسه بقيه تاثير بكنه
كاش يكي پيدا شه آب بده به آدماي خوب نكنه خوشبختيا تو گلوشون گير بكنه
كاش يكي پيدا شه زندگي بده به كلبه ها خونه ي شادي ها رو يه جوري تعمير بكنه
كاش يكي پيدا شه كه انقده مهربون باشه كه از آدماي بي ستاره تقدير بكنه
كاش يكي پيدا شه دستا رو به همديگه بده دلاي گسسته رو بياره زنجير بكنه
كاش يكي پيدا شه قانون سفر رو ببره نذاره دم ورودش كسي تاخير بكنه
كاش يكي پيدا شه مرهم بذاره رو زخم عشق پيش از اين كه عاشقي دلا رو دلگير بكنه
كاش همه پيدا بشيم به همديگه كمك كنيم كسي تنهايي نمي تونه دي و تير بكنه | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:28 pm | |
| نام تو رو آورده ام دارم عبادت ميكنم گرد نگاهت گشته ام دارم زيارت ميكنم دستت به دست ديگري از اين گذشته كار من اما نمي دانم چرا دارم حسادت ميكنم گفتي دلم را بعد از اين دست كس ديگر دهم شايد تو با خودئ گفته اي دارم اطاعت ميكنم رفتم كنار پنجره ديدم تو را با بگذريم چيزي نديدم اين چنين دارم رعايت ميكنم من عاشق چشم تو ام تو مبتلاي ديگري دارم به تقدير خودم چنديست عادت ميكنم تو التماسيم مي كني جوري فراموشت كتم با التماس ولي تو را به خانه دعوت ميكنم گفتي محبت كن برو باشد خداحافظ ولي رفتم كه تو باور كني دارم محبت ميكنم | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:29 pm | |
| تو مثل راز پائيزي و من رنگ زمستانم چگونه دل اسيرت شد قسم به شب نميدانم تو مثل شمعداني ها پر از رازّي و زيبائي و من در پيش چشمان تو مشتي خاک گلدانم تو دريائي تريني آبي و آرام و بي پايان و من موج گرفتاري اسير دست طوفانم تو مثل آسماني مهربان و آبي و شفّاف و من در آرزوي قطره هاي پاک بارانم نميدانم چه بايد کرد با اين روح آشفته به فريادم برس اي عشق من امشب پريشانم تو دنياي مني بي انتها و ساکت و سرشار و من تنها در اين دنياي دور از غصه مهمانم تو مثل مرز احساسي قشنگ و دور و نا معلوم و من در حسرت ديدار چشمت رو به پايانم تو مثل مرهمي بر بال بي جان کبوتر ها و من هم يک کبوتر تشنهء باران درمانم بمان امشب کنار لحظه هاي بي قرار من ببين با تو چه رؤيائيست رنگ شوق چشمانم شبي يک شاخه نيلوفر به دست آبيت دادم هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم تو فکر خواب گلهائي که يک شب باد ويران کرد و من خواب تو را ميبينم و لبخند پنهانم تو مثل لحظه اي هستي که باران تازه ميگيرد و من مرغي که از عشقت فقط بي تاب و حيرانم تو مثل چشمهء اشکي که از يک ابر ميبارد و من تنهاترين نيلوفر رو به گلستانم شبست و نغمهء مهتاب و مرغان سفر کرده و شايد يک مه کمرنگ از شعري که ميخوانم تمام آرزوهايم زماني سبز ميگردند که تو يک شب بگوئي دوستم داري تو ميدانم غروب آخر شعرم پر از آرامش درياست و من امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم به جان هر چه عاشق توي اين دنياي پر غوغاست قدم بگذار روي کوچه هاي قلب ويرانم بدون تو شبي تنها و بي فانوس خواهم مرد دعا کن بعد ديدار تو باشد وقت پايانم
| |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:29 pm | |
| خدا نمي كنه چشامو بستم و دارم تو رو بهتر مي بينم اما چشم تو بازم من و نگا نمي كنه عمريه دارم صدات مي كنم و جواب مي دي عمريه چشات ولي من و صدا نمي كنه مي دونم چرا من شدم به عشق تو اسير چرا عشق من چشات رو مبتلا نمي كنه دل و پيچيدم لاي يه برگ ناز گل سرخ چشات اما به دلم هم اعتنا نمي كنه جون من خيلي كمه اما فدات گرچه آدم جونش و براي هر كسي فدا نمي كنه غنچه ي آرزوهام مي شكفه با خنده ي تو حتي خوشبختي من اخمات رو وا نمي كنه مي دونم نمي شه سرنوشت ما يكي باشه تو مي گي آدم عاقل كه خطا نمي كنه نه دلت تنگه واسم نه حرفي داري بزني آخه سنگم با شيشه اينجوري تا نمي كنه من مي گم عاشقتم فقط به قيمت يه جون تو قبول نمي كني دل اشتبا نمي كنه من مي گم خدا كنه يه جوري مال من بشي نمي دونم چرا اين كار و خدا نمي كنه | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:29 pm | |
| هشدار سبز كاش بيايم براي بي پناها سايبون باشيم با دلاي شكسته كمي مهربون باشيم كاش بيايم به باغبونا كمي حرمت بذاريم احترام دلاي شكسته رو نگه داريم كاش به مهربونترا دين مون وادا كنيم سهم خوشبختي مون رو وقف بزرگترا كنيم كاش يه كاري بكنيم كه خستگي ها در بشه مرهمي بشيم كه زخم آدما بهتر بشه كاش كه شاخه ي درخت زندگي رو نشكنيم هفته اي يه بار به باغبونامون سر بزنيم كاش كه پاك كنيم تمام اشكايي كه جاريه خوب نگه داريم چيزي كه واسه يادگاريه كاش دس پرنده هاي بي پناه و بگيريم توي آسمون بريم دامن ماه و بگيريم كاش با مهربوني مون غصه ها رو كم بكنيم رشته هاي عشق رو تا هميشه محكم بكنيم كاش بنشينيم پاي صحبت اونا كه بي كسن اگه درد دل كنن به آرزشون مي رسن كاش تو عصري كه همش سنگيه و آهنيه بگيم از چيزايي كه خوبه ولي رفتنيه كاش هنوز دير نشده قدر هم و خوب بدونيم نكنه دير بشه تا ابد پشيمون بمونيم كاش كه اين يه جمله هيچ موقع ز يادمون نره آدمي چه بد باشه چه خوب باشه مسافره | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:30 pm | |
| تو را ميشناسم تو از جنس احساس يك بوته نسرين تو با چكه هاي شفق آشنايي تو سر فصل لبخند هر برگ ياسي ير پژواك سرخ صدايي تو رنگين كماني ز چشمان موجي تو رمز رسيدن به اوج خدايي تو در شهر روياييم كلبه دل تو يك قصه از .اژه ابتدايي تو از آه يك ابر مرطوب و تنها تو باراني از سرزمين وفايي ترا مثل چشمان خود مي شناسم اگر چه ز مژگان چشمم جدايي تو يك جرعه از ژاله چشم يك گل تو تعبيري از وسعت انتهايي تو گيسوي زرين يك بيد مجنون تو با راز قلب صدف آشنايي تو امضايي از بال سرخ پرستو تو يك ترجمه از كتاب صفايي تو با قايقي از بلور گل بخ رسيدي به شهري پر از روشنايي تو با درد سرخ شكستن همآوا تو صندوقچه امني از رازهايي تو از مهرباني كتابي نوشتي كه آغاز آن بودن شعر رهايي تو در شهر آيينه ها مي نشيني تو بر زخم سرخ شقايق دوايي تو تكثير يك آيه از قامت سبزه هايي تو موسيقي كوچ يك قوي تنها تو شعري به رنگ سحر مي سرايي تو تكراري از آرزوهاي موجي تو شهدي به شيريني يك دعايي تو در جهان يك شمع سوزان نهاني تو چون پنجره شاهدي بي صدايي تو آموزگار دبستان عشقي تو دفترچه خاطرات صبايي تو در سوز سرخ مناجات بلبل تو در كوچه آبي قصه هايي تو در سرزمين افق ناپديدي تو بر زخم آلاله دل شفايي ترا در اين دل غزل هم ندديم بگو در كدامين دل و در كجايي | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:31 pm | |
| اما تا کي ؟ بايد تا کي اين نقشا رو بازي کنم ؟
حالا که راضين همه ، بايد تو رو راضي کنم ؟
راستي عجب دنيايه ، کاراش غريبو وارونس
ديوونه کم بود ، خودشم از همه بيشتر ديوونه اس
ببين گلم ، بهشت من ، طاقت شونه هام کمه
عين ياس همسايمون ، شاخه آرزوم خمه
زخم زبون آدما هر ثانيه زياد تره
همش مي گن کجاس ؟ چي شد ؟ تو رو نمي خواد ببره
مادر بزرگ مي گفت برو طالعتو يه جا ببين
منم آوردم عکستو ، گفتم تو فالم اينه ، اين
همه بهم مي خنديدن ، تو هم بودي مي خنديدي ؟
کاش خودتو به جاي من مي ذاشتي و مي فهميدي ... | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:31 pm | |
| يادته شرطمون سر صداقت يادته
يادته تو مجازات و خيانت يادته
يادته پنهوني سر قرارا يادته
يادته تاخيرات توي بهارا يادته
گوش نداديم به نصيحت يادته
گشتنت دنبال فرصت يادته
دونه دان به کبوتر بادته خاطرات توي دفتر يادته .... | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:31 pm | |
| من نمي دونم چي ميشه نمي شه بگذرم از تو شايد اون موقع ببارم تا شايد بياي به خونه
خلاصه فقط مي خواستم قصمون رو گفته باشم مي دونم كه آخر عشق با خداي مهربونه
دل من فكراشو كرده كه صبور و باوفا شه كاش دل تو هم صبور شه اين روزا اگر بتونه
ديگه حرفي نيست عزيزم بجز اشكي كه مي ريزيم كاش بپرسي راز عشق و از گلاي ناز پونه | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:32 pm | |
| تو مثل تو مثل خواب نسيمي به رنگ اشك شقايق تو مثل شبنم عشقي به روي پونه عاشق تو مثل دست سپيده پر از تولد نوري تو مثل نم باران لطيف و پاك و صبوري تو مثل مرهم ياسي براي قلب شكسته تو مثل سايبان اميدي براي يك دل خسته تو مثل غنچه لطيفي به رنگ حسرت شبنم تو مثل خنده ياسي و مثل غربت يك غم تو مثل جذبه عشقي در انتظار رسيدن در امتداد نوازش گلي ز عاطفه چيدن تو مثل نغمه موجي غريب و آبي و ساده شبيه شاخه گلي كه افق به چلچله داده تو مثل چكه مهري ز سقف سبز صداقت تو مثل گريه شعري بروي صفحه غربت تو مثل لذت رويا تو مثل شوق نگاهي هزار مرتبه خورشيد و صد افق پر ماهي تو مثل لطف بهاري پر از شكوفه خواندن تمام هستي من شد ميان شعر تو ماندن تو مثل هر چه كه هستي مرا به نام صدا كن براي اين دل سرگشته وقت صبح دعا كن | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:32 pm | |
| قدغن
رشتة عشق من و تو كاش مثه يه بادبادك بود اون موقع عاشقيمونم تو تموم دنيا تك بود
چي ميشد كه گلدونامون پر بود از گلاي پونه به هواي چيدن اون نميرفت كسي ز خونه
چي ميشه خواب منوتو به حقيقت بشه تعبير چي ميشه جداييها رو نذاريم به پاي تقدير
نكنه خدا نكرده كسي از ما بيوفا شه بشينه دعا كنه كاش از اون يكي جدا شه
نكنه بين دلاو حرفهامون فاصله باشه نكنه دلا هميشه سرد و بيحوصله باشه
رسمه كه چي بنويسن واسه آخراي نامه؟ راستي تو موافقي كه، من بازم بدم ادامه ؟
عزيزم يه چيز ديگه مهربونيها چه ريزن اونا كه دوسِتْ ندارن چِقَدَر واست عزيزن
خوب ديگه سپردمت من بهدسِ خداي گلدون خوب مواظب خودت باش بخدا سرده زمستون
كاشكي دنيا واسه يكشب، واسهيك شب مالمن بود نگاه كردنت به هر كسي به جز من، قدغن بود | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:32 pm | |
| يكبار فقط چشمان مرا به چشمهايش گره زد بر زندگيم رنگ غم و خاطره زد او رفت ولي نه طبق قانون وداع يكبار فقط به شيشه ي پنجره زد | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:33 pm | |
| درد مي كشم به روي برگ زندگي دو خط زرد مي كشم و چشم عاشق تو را كه گريه كرد مي كشم تو رفتي و بدون تو كسي نگفت با خودش كه من بدون چشم تو چقدر درد مي كشم | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:33 pm | |
| فانوس مشكي توي دنيايي كه قلبا ، هر كدون يه جا اسيرن كاش به فكر اونا باشيم كه از اين زمونه سيرن اونا كه تو عصر آهن ، تشنه ي يه جرعه يادن كاش كه دست كم نگيريم ، اينجور آدما زيادن نذاريم كه تو چشاشون ، بشينه دونه ي اشكي اونا فانوسن و خاموش ، آره فانوساي مشكي دنياشون شايد يه شهره ، خالي از قهر و دو رنگي توي سينشون يه قلبه جاي اين دلاي سنگي چهرشون شايد به ظاهر مث ديگران نباشه اما نور مهربوني ، توي شهرمون مي پاشه غم چشماشون عجيبه ، توي خاطرا مي مونه ما ازش خبر نداريم ، چيزي رو كه اون مي دونه توي اين عصر پر از درد، خيلي آدما يه دنيان خيليا تو جمع دنيا ، بي قرار و تك و تنهان زير سايه ي سلامت ، هواشونو داشته باشيم توي جمع بي قرارا ، عطر خوشبختي بپاشيم به بهونه ي زمونه ، نذاريم كه برن از ياد بذاريم زنده بمونن ، مث عشق پاك فرهاد قصه ي فانوس مشكي ، صحبت ديروز و فرداس قصه شون مال حالا نيست ، از حالا تا ته دنياس نمي گم با اين ترانه ، گل كنه محبتامون جايي رو بايد بگيرن ، هميشه تو فرصتامون اين ترانه يه اشارس به دلاي خواب و بيدار كه به ياد اونا باشيم همه به اميد ديدار غم تنهايي رو بايد از نگاهشون بخونيم خدا خيلي مهربونه ، اگه ما بنده ي اونيم | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:33 pm | |
| رفع زحمت حافظ كنار عكس تو من باز نيت ميكنم انگار حافظ با من و من با تو صحبت ميكنم وقت قرار ما گذشت و تو نمي دانم چرا دارم به اين بد قوليت ديريست عادت ميكنم چه ارتباط ساده اي بين من و تقدير هست تقدير و ويران ميكند من هم مرمت مي كنم در اشتباهي نازنين تو فكر كردي اين چنين من دارم از چشمان زيبايت شكايت مي كنم نه مهربان من بدان بي لطف چشم عاشقت هر جاي دنيا كه روم احساس غربت مي كنم بر روي باغ شانه ات هر وقت اندوهي نشست در حمل بار غصه ات با شوق شركت ميكنم يك شادي كوچك اگر از روي بام دل گذشت هر چند اندك باشد آن را با تو قسمت ميكنم خسته شدي از شعر من زيبا اگر بد شد ببخش دلتنگ و عاشق هستم اما رفع زحمت ميكنم | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:33 pm | |
| سلام بهونۀ قشنگِ من برايِ زندگي آره ، بازم منم ، همون ديوونۀ هميشگي فدايِ مهرَبونيهات!چه ميكني با سرنوشت؟ دلم واسَت تنگ شده بود ، اين نامه رو واسَت نوشت حالِ منَُ اگر بخواي، رنگِ گلهايِ قاليه جايِ نگاهت بدجوري تو صحنِ چشمام خاليه ابرها همه پيشِ مَنَن،اينجا هوا پُر از غمِ از غُصههام هر چي بگم جونِ خودت بازَم كمِ ديشب دلم گرفته بود رفتم كنارِ آسمون فرياد زدم يا تو بيا يا منُ پيشِت برسون فدايِ تو! نميدوني بي تو چه دردي كشيدم حقيقت ُ واست بِگم به آخرِ خط رسيدم نميدوني چقدر دلم تَنگِ برايِ ديدنت برايِ مهربونيهات، نوازشات، بوسيدنت روزهات بلندِ يا كوتاه؟دوست شدي اونجا با كسي؟ بيشتر از اين منُ نذار تو غُصه و دِلواپسي يه وقت منُ گم نكني تو دودِ اون شهرِ غريب يه سرزمينِ غربتِ با صدتا نيرنگ و فريب فدايِ تو! يه وقت شبها بيخوابي خستهاَت نكنه! غمِ غريبي عزيزم زرد و شكستهات نكنه چادر شبِ لطيفتُ از روت شبها پَس نزني تُنگِ بُلورِ آبِتُ يه وقت ناغافل نشكني اگه واست زحمتي نيست بر سرِ عهدمون بمون منم تو رو سپردمت دستِ خدايِ مهرَبون راستي! ديروز بارون اومد ، من و خيالت تَر شديم رفتيم تو قلبِ آسمون ، با ابرها همسفر شديم تو از خودت برام بگو!بدونِ من خوش ميگذَرِه؟ دلت ميخواد مياومَدَم يا تنها رفتي بهتره؟ گفتم واسَت نامه بِدَم نگي عجب! چه بيوفاست! با اينكه من خوب ميدونم جوابِ نامه با خداست عكسهايِ نازنينِ تو با چند تا گل كنارمِ يه بغضِ كهنه چند روزه دائم در انتظارمِ تنها دليلي زندگي!با يه غم دوسِت دارم داغِ دلم تازه ميشه اسمتُ وقتي ميآرم دلم واسَت شور ميزنه،اين دلُ بي خبر نذار تو رو خدا با خوبيهات رو هيچ دلي اثر نذار فكر نكني از راهِ دور دارم سفارش ميكنم به جونِ تو فقط دارم يه قدري خواهش ميكنم ميگم شبها ستارهها تا مينونن دُعات كنن نورشون رو بدرقۀ پاكي خندههات كنن | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:34 pm | |
| طعم تلخ واقعيت: بذار يواش شروع کنم. سلام گلم، هم نفسم آرزوهام راضي شدن، ديگه بهت نميرسم گفتم چيا گفتي بهم، گفتي که: "آينده داري دنيا همش عاشقي نيست، خنده داري، گريه داري." گفتم که گفتي: "من باشم، به لحظه هات نميرسي." به قول دل، شايد دلت گرو باشه پيش کسي! خلاصه گفتم که چشات، قصد رسيدن نداره رؤياها کاله و دسات، خياله چيدن نداره گفتم که گفتي زندگيت غصّه داره، سفر داره هم واسه من، هم واسه تو، با هم بودن خطر داره گفتم تو گفتي: "رؤياها، مال شباي شاعراس شهامتو کسي داره، که شاعر مسافراس مسافرا اون آدمان، که با حقيقت ميمونن تلخياشو خوب ميچشن، غصّه هاشو خوب ميدونن." گفتم فقط ميخواي واست، يه حس محترم باشم عاشقيمو قايم کنم، تو طالع تو کم باشم!! گفتم که گفتي: "ما دو تا، به درد هم نميخوريم ولي يه جا مثل هميم، هر دومون از قصّه پريم." گفتم تو گفتي: "ميتونيم، يادي کنيم از هم ديگه اما کسي به اون يکي، ليلي و مجنون نميگه." گفتم تو گفتي: "سهممون، از زندگي جدا جداس حرف تو رو چشم منه، اما اينام دست خداس!" هرچي که تو گفته بودي، گفتم به دل بي کم و بيش حال خودم؟ نه راه پس مونده برام، نه راه پيش اين حرفاي خودت بوده، از من ديوونه تر ديدي؟! اصلاً نگفتم اينا رو، خودت ديدي يا شنيدي دلم که حرفاتو شنيد، اوّل که باورش نشد ولي نه، بهتره بگم، نفهميدش، سرش نشد يه جوري مات و غم زده، فقط به دورا خيره شد رنگ از رخش... نه، نپريد، شکست و مرد و تيره شد.. بلور رؤياهام ولي، چکيد مثه خواب تگرگ آرزوهام از هم پاشيد، رسيد ته کوچه مرگ.. راستش ازم چيزي نموند، به جز همين جسم ظريف خوب ميدوني چي ميکشه، غريب تو خونه حريف نگي چرا نوشته هام، لطيف و عاشقونه نيست.. رؤيا و آرزوم که هيچ، حتي دل ديوونه نيست زيبا بايد تنهائي من، اين نا مه رو سيا کنم رسم گذشته ها ميگه، بايد به تو نيگا کنم حرفاتو گفتم به خودت، ببيني راستي تو زدي؟! اصلاً توي ذات تو هست؟! يه همچي چيزي بلدي؟! اگر تو بيداري بودي، بشين، ميادش خبرم اگر نگفتي بنويس، من ميخوام از خواب بپرم دوست دارم چه توي خواب، چه توي مرگ و بيداري.. فداي يه تار موهات، که تو منو دوست نداري! مواظب آدما باش، زندگي گرگه زيبا جون خداي رؤياي منم، هنوز بزرگه زيبا جون دوشنبه پر از غم يه ظهر گرم مردادي با اون چشاي روشنت، چه کاري دست من دادي.. | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:34 pm | |
| قصه مون: دل من روي زمينه دل تو تو آسمونه انقدر دوست دارم من كه فقط خدا مي دونه بيا يه عهدي ببنديم ببينيم كدوم يك از ما تا ته جاده ي دنيا بر سر عهدش مي مونه بعضي قلبا بي ستارن يه ستاره هم ندارن شايدم ستاره هاشون مث ما تو كهكشونه برجاي غرور بلندن كه دارن به ما مي خندن كاش با هم بريم يه جا كه بر خلاف شهرمونه يادمه پرسيدم از تو كه مي شه با هم بمونيم ؟ گفتي اين كه دست ما نيست بذارش پاي زمونه چه بباري چه بتابي چه بخندي چه بخوابي عزيزم چه فرقي داره واسه اون كه شد ديوونه نكنه بري يه روزي با يه قايق از كنارم واسه ي دلم نذاري نه اشاره نه نشونه مي دونم يه جاي اين عشق خستگي كار مي ده دستت مرغ عشقمون رو آخر مي كني بي آشيونه من نمي دونم چي ميشه نمي شه بگذرم از تو شايد اون موقع ببارم تا شايد بياي به خونه خلاصه فقط مي خواستم قصمون رو گفته باشم مي دونم كه آخر عشق با خداي مهربونه دل من فكراشو كرده كه صبور و باوفا شه كاش دل تو هم صبور شه اين روزا اگر بتونه ديگه حرفي نيست عزيزم بجز اشكي كه مي ريزيم كاش بپرسي راز عشق و از گلاي ناز پونه | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:35 pm | |
| موقع تولّدت
موقع تولّدِ قشنگ ت، هرچه كه دعا كني مستجاب ميشود
چشمِ تو بهترين هر دو نيمه انتخاب ميشود
آن شبي كه صبحِ تولّدست، آفتاب ميشود
عكس تو جاي ماه، توي آسمان نقره قاب ميشود
ديشبِ تولّدت چه زود توي چشمِ عاشقم وقت خواب ميشود
به دلِ غريب اجازه گر دهم قصّهام يك كتاب ميشود
گفتن از نگاه تو بيحساب ميشود آخرش شمع آب ميشود | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: اشعار مریم حیدرزاده الجمعة يونيو 25, 2010 3:35 pm | |
| انتخاب من
اي علّت قشنگيِ رؤيا و خواب من تنها دليلِ گُل شدن اضطراب من اي راه حَلِّ سادۀ جبران تشنگي فوّارۀ نگاه قشنگ تو آب من رفتي چقدر ساده دلِ آسمان شكست در عكس مهربان تو در كنج قلب من باران چقدر حرف تو را گش ميكند ميبارد آنقدر كه نيايي به خواب من گرچه نگاه عاشق تو هيچ كم نكرد از اوج دل ندادن تو يا عذاب من اما دل شكسته من باز هم نوشت صدآفرين به چشم تو و انتخاب من | |
|
| |
| اشعار مریم حیدرزاده | |
|