پایگاه اُرُدیست های سوئد

Swedish Orodists
 
الرئيسيةجستجوأحدث الصورثبت نامورود
< class="" height="25"> link

https://i.servimg.com/u/f30/20/32/02/33/orodis68.jpg

فلسفه اُرُدیسم چیست ؟ Orodism
زندگینامه فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ
بازتاب جهانی فلسفه اردیسم
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آمریکا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ازبکستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کلمبیا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لهستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در تاجیکستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور افغانستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مراکش
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور برزیل
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نیجریه
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نائورو
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لیبی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بلژیک
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سریلانکا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فیلیپین
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کنگو
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ژاپن
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اتیوپی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کرواسی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در جمهوری چک
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در گینه استوایی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور صربستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور دانمارک
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مالزی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اکوادور
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور قزاقستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هائیتی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوراس
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تانزانیا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئیس
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نپال
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تایلند
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایتالیا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گرجستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در آفریفای جنوبی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بلغارستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کنیا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کامرون
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کره جنوبی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نروژ
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مکزیک
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اندونزی
بازتاب اُرُدیسم در جمهوری آذربایجان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور انگلیس
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور عراق
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آلمان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در پورتوریکو
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور غنا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اسپانیا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فرانسه
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ترکیه
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور روسیه
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بنگلادش
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور پاکستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اوگاندا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بحرین
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایسلند
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مقدونیه
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایران
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اوکراین
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تونس
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لتونی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور چین
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور جیبوتی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور الجزایر
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کانادا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور پرو
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در نیکاراگوئه
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آرژانتین
بازتاب اُرُدیسم در بوسنی و هرزگوین
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در قرقیزستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در ارمنستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گویان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سنگاپور
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در لوکزامبورگ
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در مجارستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد
المواضيع الأخيرة
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آفریفای جنوبی The philosophy of Orodism in South Africa
من طرف الأحد فبراير 27, 2022 9:20 am

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کنگو The philosophy of Orodism in Congo
من طرف الأحد فبراير 27, 2022 9:16 am

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تانزانیا The philosophy of Orodism in Tanzania
من طرف الأحد فبراير 27, 2022 9:14 am

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لوکزامبورگ The philosophy of Orodism in Luxembourg
من طرف الأحد فبراير 27, 2022 9:13 am

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سنگاپور The philosophy of Orodism in Singapore
من طرف الأحد فبراير 27, 2022 9:11 am

كساني كه Online هستند
در مجموع 126 كاربر Online ميباشد :: 0 كاربر ثبت نام شده، 0 كاربر مخفي و 126 مهمان

هيچ كدام

بيشترين آمار حضور كاربران در سايت برابر 295 و در تاريخ الأربعاء أكتوبر 16, 2024 7:50 pm بوده است.
ورود
نام كاربر:
كلمه رمز:
ورود اتوماتيك در بازديدهاي بعدي: 
:: كلمه رمز خود را فراموش كرده ايد؟
أفضل 10 أعضاء في هذا المنتدى
فرشته بیژنی
شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Vote_rcapشکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Voting_bar1شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Vote_lcap 
حمیده ناصری
شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Vote_rcapشکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Voting_bar1شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Vote_lcap 
admin
شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Vote_rcapشکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Voting_bar1شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Vote_lcap 
مهران عبدالهی
شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Vote_rcapشکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Voting_bar1شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Vote_lcap 
ستاره عباسی
شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Vote_rcapشکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Voting_bar1شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Vote_lcap 
Sarvenaz
شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Vote_rcapشکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Voting_bar1شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Vote_lcap 
فرهاد رمضانی
شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Vote_rcapشکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Voting_bar1شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Vote_lcap 
زیبا
شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Vote_rcapشکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Voting_bar1شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Vote_lcap 
پروانه منفرد
شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Vote_rcapشکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Voting_bar1شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Vote_lcap 
سارا رستمیان
شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Vote_rcapشکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Voting_bar1شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Vote_lcap 

 

 شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
Noshin
ناظم ارشد انجمن
ناظم ارشد  انجمن
Noshin


تعداد پستها : 794
سن : 29
از ایشان سپاسگزاری شده : 113
امتیاز : 61116
Registration date : 2008-11-14

شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Empty
پستعنوان: شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش   شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Emptyالخميس أغسطس 13, 2009 8:58 pm



شکوهه
عمرانی را بیشتر اهل ادب و شعر با نام شیرین می شناسند او زاده شهر
"سهراب" کاشان همیشه زیبا است . تحصیلات خود را تا پایان دوره متوسطه در
زادگاهش بوده ، سپس به منظور ادامه ی تحصیل به تهران می آید و تحصیلات
دانشگاهی خود را در رشته ی مترجمی در همان جا به پایان می رساند . مدتی در
سازمان برنامه و بودجه بعنوان کارشناس مشغول به کار می شود و بعد از چند
سال خدمت در این سازمان بعلت ماموریت همسرش به سویس می آید و در ژنو موفق
به اخذ دیپلم زبان فرانسه از دانشگاه این شهر می گردد او موفق می شود مدرک
خدمات اجتماعی از انستیتو مطالعات اجتماعی را نیز کسب کند .در ژنو در
سازمانهای مختلف فرهنگی مشعول به کار می شود و هم اکنون عضو چندین سازمان
خیریه فرهنگی و هنری می باشد .از 5 سال پیش شروع به سرودن شعر می نماید .
در واقع ذوق سرودن شعر در او با خواندن اشعار پدر بزرگش سید رضا صانعی
کاشانی جان می گیرد و مرگ مادر شوریدگی و سرآیندگی را در او به وجود می
آورد و نخستین شعرش را برای مادرش می سراید . کمی بعد شروع به ترجمه ی
اشعار می کند این در حالیست که همزمان در یک موسسه ی پزشکی مربوط به امور
تغذیه مشغول به کار است . او هم اکنون مدیر سایت وزین و پر بار کلید تمدن
( مرکز انجمن سویس ژنو ) به آدرس www.chokouh.mee.ir می باشد .
شاعر
توانا فرزانه شیدا که او هم در خارج از ایران و کشور نروژ زندگی می کند
اشعار و ترجمه های " شیرین " را بسیار می پسندد و آثارش را دارای روح و
زیبای خاصی می داند .
برای شکوهه عمرانی ، شاعر و سراینده عزیز کشورمان آرزوی سلامتی ، بهروزی و طول عمر می نماییم .


برگرفته از سایت فرزانگان
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Noshin
ناظم ارشد انجمن
ناظم ارشد  انجمن
Noshin


تعداد پستها : 794
سن : 29
از ایشان سپاسگزاری شده : 113
امتیاز : 61116
Registration date : 2008-11-14

شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Empty
پستعنوان: رد: شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش   شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Emptyالخميس أغسطس 13, 2009 9:01 pm

اشعار و سروده های شکوه عمرانی (شیرین)





مرزها را بگشاییم


چه زیباست

بی مرزی ملت ها

بی مرزی ایین ها

چه زیباست

بی مرزی فرهنگها و تمدن ها

بی مرزی سیاه و سپید

سالخورده و خردسال

و چه زیباست

دست ها در دست ها

در جای جای دنیا

شکوه

http://farzanegan.blogsky.com/?PostID=185
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Noshin
ناظم ارشد انجمن
ناظم ارشد  انجمن
Noshin


تعداد پستها : 794
سن : 29
از ایشان سپاسگزاری شده : 113
امتیاز : 61116
Registration date : 2008-11-14

شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Empty
پستعنوان: رد: شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش   شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Emptyالخميس أغسطس 13, 2009 9:08 pm






مرزها را بگشاییم


چه زیباست

بی مرزی ملت ها

بی مرزی ایین ها

چه زیباست

بی مرزی فرهنگها و تمدن ها

بی مرزی سیاه و سپید

سالخورده و خردسال

و چه زیباست

دست ها در دست ها

در جای جای دنیا

شکوه


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




سایه


آه
چقدر دوست دارم با سایه ام حرف بزنم
گوش میدهد حرفهایم را
می فهمد مرا
خوب میدانم
مرا بیگناه متهم نمی کند
زورمند نیست
و اسیر نمی سازدمرا
سایه ام فضل نمی فروشد
وافتخار آمیز نمی داند
آمیزش با زورمندان را
سایه ام حسود نیست
وتحقیر نمی کند مرا
تملق نمی گوید
همانند سگان گرسنه
و دروغ نمی بافد
سایه ام بی صداست
همانند سکوت سحرگاهان
اما صد هزار ان سخن
درجای جای سینه نهان دارد


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




کلبه ی عشق


دوست دارم در لبخندشیرین تو خود را گم گنم
دوست دارم درنگاه گویای تو پنهان شوم
زیرا که عشق زیباست
به وسعت دریاهای بیکران ،به عظمت کوهساران
با تو بودن زیباست
با تو زیستن زیباتر


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n





ادما


میخوام برم به اسمون

میخوام برم به کهکشون

میخوام برم پیش خدا

بهش بگم از ادما

این ادمای بی وفا

این ادمای پر حسد

این ادمای جاه طلب

این ادمای پول پرست

مدام میخوان ازار بدن

سد سر راهت بشن

ای خدا جون

تو که معروفی بعدل وداد

چرا ادما بی عدل وداد

از تو میخوام

یه ذره عدل برای ما

یه دنیایی

برابر برای ما

چرا که نه

چرا که نه


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n



اسیر

من زنم

اسیرم

بال و پر شکسته ام

در قفس افسرده ام

در حسرت پرواز

در اسمان ازادی

در ارزوی به اوج رسیدن

به کمال رسیدن

ولی افسوس

من نیمه ام

آرزوهایم مدفون

بی اجازه ی او

دنیا برویم بسته

بی وجود او

بی وجودم، بی حرمتم،

بی نام و نشانم

گمنامم

صدا در گلویم خفه میشود

و من ساکت وخموش

همچون پروانه گرد شمع میسوزم

و ذره ذره اب میشوم

تاکی باید سوحت

تاکی باید سوحت


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




به پسرم

دوستت دارم، دوستت دارم

به پهنای اسمونها،به وسعت ستاره ها

قلب مهربونت به من امید میده،نور میده

هستی وحیات میده

تو مرا میفهمی

تو مرا میفهمی

صبر و تحملت

نوع دوستیت، وفایت

منو به اوج میبره

به اغوش آسمانها

در انجا که از بی مهری و ظلم اثری نیست

بر من بتاب تا از گرمایت گرمی پذیرم

و زندگی برام تحمل پذیر شود


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n





نمیدانم چرا جنگ

نمیدانم چرا جنگ

و چرا جنگ

چرا با نام مذهب می کنند جنگ

مگه مذهب پیام صلح و اشتی نیست

مگه مذهب برا یکپارچگی نیست

مگه انسان ز یک اصل و نسب نیست

مگه کل مذاهب نیستند صادق

بر یک خدای واحد

بس است جنگ وستیز

بس است جنگ و ستیز

تو ای انسان قرن بیست

بر سر مذهب نمی اری ستیز

باید فراتر رفت

باید فراتر رفت

خدای بی همتای ما یکیست


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




بهار

بهار امد بهار آمد

بهار گل فشان امد

افتاب زرفشان امد

دشت و صحرا گشت پوشیده
از مخمل های سبز

بلبلان ســر میدهند اواز نغــــز

ماهیان رقص امدند در اب

و سرمستند ازین تغییر وضع

پاک گردید از سوگ زمستان

کوهسار و صحرا و اسمان

بیا انسان ،بیا انسان

تو هم بر گیر این پند طبیعت را

تو هم بر شوی دل را ز غم ها و کدورت ها

تو هم بر شوی لب را از این زخم زبانها

طیبعت باز پیغامی دگر دارد برایت

تولدی دیگر
......

کودکی

ای کودکی من

تو چه زیبا بودی

زیباتر از قرص ماه

لطیف تر از برگ گل

خوشبوتر از عطر گل

بزرگتر از اسمون

یه قلب پاک وساده

منهای بغض وکینه

با یک عروسک قانع

دنیای ماهی داشتی

تنها غمت بازی بود

شریک وهمبازی بود

یه تو پ خال خالی بود

میشه که برگردی دوباره

میشه که بر گردی دوباره

اگه توبرگردی دوباره

اسمون من میشه پر از ستاره


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




رابطه ها


امشب در سکوت تنهایی خودم
به رابطه ها فکر می کنم

به پنجره های رابطه
که ارام ارام بسته میشوند

به کرکره های رابطه
که اندک اندک پایین کشیده میشوند

به سردی دلها ودستها

به پژمردگی احساسها و عاطفه ها

چه زیبا بود ان رابطه ها

چه زیبا بود گفتگو ی همسایه ها

تنگ غروب کنار پنجره ها

یاری رسوندنها

پیوند قلبها

چه زیبا بود

فشردن گرم دستها

دوستان با وفا

یاران دیر پا

من به گذشته ها ی دور سفر کردم

تا تصویر این رابطه های قشنگ را در ذهنم مرور کنم

چه سفر زیبا و خیال انگیزی بود

چه صحنه ها ی دل انگیزی بود

من این لحظه ها را هزار بار بوییدم

من این لحظه ها را هزار با ر بوسیدم

زندگی یعنی همین لحظه ها

همین لحظه های پر معنا

همین لحظه های پر معنا


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




روزگار تنهایی

خانه ی ما خالیست

خانه ی ما خالیست از شور زندگی

دیکر کسی پذیرای مهمانها نیست

سکوت بر همه جا سایه افکنده

بر پیکره ی دیوارها. بر نقوش قالی

بر تابلوها واشیای زینتی

فضای خانه سنگین است

تنها نور چراغها این سکوت را کمرنگ تر میکند

هرکس در گوشه ای

در تنهایی و انزوای خودش

بیگانه تر از یک بیگانه

خالی از مهرو عاطفه

و من در حسرت یک گفتگوی صمیمانه

یک اشیانه ی گرم

یک صدای اشنا

یک همدل و همراز

یک همخوان و همنوا

یک امید دلنواز و هستی ساز

چون شمع میسوزم و قطره قطره اب میشوم

چرا این جدایی

چرا این سکوت و تنهایی

فرصت ما کوتاه است

زندگی یگ گذر گاه است

زندگی چون جویبار است

لحظه هایش زرنگار است
لحظه هایش زر نگار است


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




جوانی

من جوانم

جز نور عشق نمی بینم

جز گل مهر نمی چینم

زر وسیم را نمی فهمم


من سرگردان کوجه ی عشقم

آری سرگردان کوجه ی عشق

ولی افسوس

خیلی زود درمیابم

که عشق قصه ی کوتاهی بیش نیست

تورا
با سیم و زرت میجویند

تورا
با مال و مقامت می سنجند

خیلی زود درمیابم

که زیربنای همه ی صعود ها

ورق های کاغذیست

و گاهی هم
پایمال کردن حق دیگریست!


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




خزان زندگی


خزان زندگی زیباست

لبالب از خاطره ها، غم ها و شادیهاست

و زیباتر از غروبی بی انتها

دوران پر باریهاست

نشانه ی رنج درپیشانی هاست

دوران قصه ها ی دلنشین وشورانگیز مادر بزرگهاست

ولی افسوس
....
در اغاز خزان زندگی این عزیزان

همچون قطرات باران

از صفحات زندگی محو میشوندو

همانند برگهای خشگ پاییزی

طعمه ی جویبار میگردند


ثمره ی سالها رنج ومصیبت

تنهایی ،بی همزبانی

وبدینسان است که

آینه ی قلب رئوفشان

در هم می شکند

و مینوشند نابهنگام

شراب تلخ نیستی را

بیائید بیایید

دست دوستی در دستانشان نهیم

و بنوشیم از جام پر بارشان

و بر گیریم قطره ای

از دریای تجربیاتشان

بپذیریم انها را

با آغوشی باز و فراخ

وبیاویزیم بگوش

پند هایشان را

همچون گوشواره ای زرین

و بسازیم زینت بخش جان و روان

فردا خیلی دیر است

فردا خیلی دیر است



شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




دو سرو ناز



توی یک باغ قشنگ

با گلای رنگ وارنگ

دوتا سرو نازدرکنار هم

مهربون ویار هم

سر نهاده بر سر هم

با ندای باد

نجوا میکنند

عاشقانه در دل هم

عقربه های زمان

عشق پر شورشان را

مینوازدلحظه به لحظه رنگین تر

نوای انها

نوای عاشقانه وهمگام است

جاودانه و پر ترانه است

میدانی نوایشان چیست؟

زندگی بایدکرد

سبز باید ماند

عشق باید چید

شاد باید زیست
آزاد باید زیست


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




طبیعت را صداکن


ای انسان توتنها نیستی

گلهای زیباو رنگارنگ

برای نرگس چشمان تو میشکفند

عطردل انگیزشان مشام تو را نوازش بخش است

شکوفه ها بروی تو لبخند میزنند

باران برای تو مینوازد

کوهساران برای تو سپید گون میشوند

پرندگان خوش نوا برای تو ترانه میسرایند

نور نقر ه فام آفتاب

با سخاوتی عظیم انوارش را

بر تو می افشاند

دریاها ی بیکران برای تو میخروشند

با طبیعت راز پنهان خودرابگو

با طبیعت شرح نامردیها را بگو

میدانی تنها اوست که

صدای ترا میشنود

و با تو یار و همساز میشود

تنها او

اری تنها او

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Noshin
ناظم ارشد انجمن
ناظم ارشد  انجمن
Noshin


تعداد پستها : 794
سن : 29
از ایشان سپاسگزاری شده : 113
امتیاز : 61116
Registration date : 2008-11-14

شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Empty
پستعنوان: رد: شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش   شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Emptyالخميس أغسطس 13, 2009 9:09 pm



شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n





به خواهرم

خواهر خوب ومهربون من تویی

ستاره ی اسمون من تویی

یار وغمخوار من تویی

تنها تویی

تنها تویی

جایگاه والای مادر من تویی

شمع شبهای تار من تویی

من و توهمخونیم با یک نوا میخونیم

دوست داشتم با حضورت منو شاد کنی

شاد و سرافراز کنی

ولی نشد ولی نشد

نگران مباش خواهر مهربونم

من یه همنشین خوب دارم
اون بالا ها یه نور امید برق میزنه

هر روز به من سر میزنه

نور خدا

نور خدا


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




به پدرم

پدر مهربونم

وقتی تو رفتی

نونهالی بودم

فقط یادم میاد

شبی سوگواری بود

ومن نمیدونستم برای چی

بعد ها فهمیدم

برا اینکه تو دیگه تو این دنیا نیستی

نمیدونم چرا رفتی

اگر تو میماندی زندگی زیبا تر بود

قلب من شاد تر بود

پشت من گرم تر بود

وقتی من به دنیا ی شما اومدم

مادرم بتو گفته بود

باز هم دختر است

و تو گفتی

دختر و پسر برای تو برابر است

افرین بر تو ای پدر

تو پیشرو زمان خود بودی

تو در ورای افکار زمان خود بودی

تو را میستایم

تو را میستایم

تو به مادر سفارش داد ی

ما رو بی مطالعه به کسی نسپارد

و او هم سعی خودش را کرد

تو در غربت ما را ترک کردی

و من در غربت زندگی میکنم

ایا سرنوشت من و تو با غربت در امیخته بود؟



شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




من و تو مامیشویم

خسته ام از نامهربانیها

دورویی ها بی وفایی ها

گریزی نیست من را زین تهاجم ها

پلکهایم را روی چشمانم می نشانم

تا دمی اسوده مانم

زین دنیای پر خروش و ماجرا

و غم ها را فروبنشانم
با سکوت لجظه ها

و نامردمی ها را

با اشگ دیده ها

میل پرواز در من

اوج میگیرد

تا شاید

بدنیایی راه یابم

که در ان تنها

انسان بودن را شاهد باشم

صداقت و صفا را

مهر و وفا را

برابری و حرمت انسانها را

از هر نژاد و ایین

جاییکه در ان

فاصله ها معنی ندارند

و من و تو ما میشویم

و من و تو ما میشویم


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




زندگی در معنا


تو در معنا با منی

در کوچه پس کوچه های احساس قدم میزنی

صدای قدمهایت بذر امید برتمامی ذرات وجودم می فشاند

همین معنا، همین امید

همین احساس ظریف

در عصری خالی از عواطف

در عصری پر فریب

مرا باتو پیوند میدهد

و من میدانم که در معنای تو حل خواهم شد

و تورا صدا خواهم کرد
تنها تورا

تنها تورا


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




با تو بودن

زندگی رو با تو من آغاز میکنم

غم رو رها کرده و پرواز میکنم

با تو روزام شیرین میشه

شبهایم آتشین میشه

با تو نور امید میشم

مثل یاس سپید میشم

بوی گل و بوی علف

عطر میپاشم به هر طرف

شاد و دلانگیز میشم

از خوشی لبریز میشم

با من بمون شاد بمونم

مثل قناری بخونم

مثل یه غنچه باز بشم
حس تو را آواز بشم



شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




لحظه ها را باور کنیم


کاش می شد

غم ها را فراموش کنیم

کینه ها را خاموش کنیم

لحظه ها را باور کنیم

نیستی را باور کنیم

هستی را بارور کنیم

خار را از تن کنیم

برگ گل بر تن کنیم


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




رقص اتش


من در رقص اتش

آغاز تمدنها را دیدم

عشق را دیدم

عروس سپید را دیدم

بید مجنون را در پهنه ی اسمان زیبا دیدم

قامت رعنای تو را دیدم

برق چشمان تو را دیدم

درخت را با پرندگان خوش نوا دیدم

جشن ماه و ستاره را دیدم

جنگ دیدم

موشک و خمپاره دیدم

سلاح هسته ای دیدم

ای اتش

تو مقدسی

تو نوید عشق و سروری

تو پیام آور نوری

چرا با جنگ و خون درآمیزی؟



شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




دوست

تو یار منی
همدم و غمخوار منی
محرم اسرار منی
قبله ی آمال منی
با شادی تو شادم
با غم تو بی تابم
افسوس که تو بیوفایی
با یک نگاه دیگه
منو ز خود میرانی
چشممو گریون میکنی
قلبمو لرزون میکنی
منو دگرگون میکنی
حیرون و مجنون میکنی
من تو رو با یار میخوام
تو منو بی یار میخوای
اما باید بهت بگم
اتحاد پیام منه
اتحاد کلام منه
سرود لحظه های منه
پایان غم های منه



شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n





پاس داریم ارزش های انسانی را



رسیدم من به شهر طلایی ارزوهایم

به شهر شوق و شور

شعر و غرور

نور و سرور

در آغوش میکشم مام وطن را

بوی خوش آشنایی

نوازش میدهد مشامم را

چون عطر یاسهای سپید

در کوچه باغ های خاطرات کودکیم

و غربت من رنگ میبازد

دریغا

از میان ترافیک انبوه

در فضایی سنگین و دود آلود

عبور میکنم

صف های طویل بنزین

خیره میسازد چشمانم را

با خود زمزمه میکنم

عجب صبری ...

این مردمان گرم و مهربون

بگرمی آفتاب آسمون

چرا بدینسان میزیند؟

در تاکسی بودم

مسافری نان گرم

با لبخند ی گرم

به من تعارف کرد

خواستم پرداخت کنم

راننده با گرمی تعارف کرد

از عابری آدرسی را پرسیدم

تا مقصد مرا همراهی کرد

پاس داریم ارزش ها ی زیبا انسانی را

در ورای نا انسانیها و نا بسامانیها


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




اگر تو نبودی

ای آب ابی زیبا
تو نقاش جان آفرینی
تو ابری که
بر پهنه ی آسمان می نشینی
تو باران روزی و رنگی
تو عروس قله های بیرنگی
تو رقص خیال انگیز فواره های رنگارنگی
در شب های طویل بیرنگی
تو آبشار نغمه های آهنگی
تو دریای نوری
تو آرام جانی
تو نور امیدی
اگر تو نبودی
کحا کسی میبود
اگر تو نبودی
کجا کسی میبود


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n





شهر رویا ها

ای خواب خوش شیرین من
ای راحت جانهای بیفرار
مرا باخود ببر
ببر به شهر شیرین رویاها
تا با تو پرواز کنم
در سبز آسمان زیباییها
بگذارتا دمی فراموش کنم
اندوه زمانه را
آزارهای بی بهانه را
تنهاییم را
مرا ببر به سرزمین خاطرات آفتاب
خاطرات دور دور
خاطرات شیرین کودکی
خاطرات صفاو سادگی
خاطرات قصه های شورانگیز مادر بزرگ
خاطرات کرسی گرم و نگاه گرم و گویایش
خاطرات سماور و چای گرم و چایدان مادر بزرگ
وآینه و شعمدان نقره ای عروسیش
که میدرخشید همچون نور نقره فام خورشید
بر تارک طاقچه اش
روی پارچه ی گلدوزی شده
با دستان جوانیش

خاطرات خانه ی قدیمی هشت دری مادر بزرگ
با شیشه های رنگی
دیوارهای اینه کاری
وحوض پراز ماهی
زرد و قرمز و قهوه ای
و سرداب وکوره و بادگیر
در حیاط زیبای تابستانی

ودست نوازشگر مادر بزرگ
که همراه بانسیم
نوازش میداد
گیسوان مرا
و میبرد مرا
به شهر شیرین رویاها


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n





زن ایرانی

من زن ایرانیم
در تلاشم برای رهایی
از ظلم و نابرابری

به جدایی مجبورم
آه چقدر سخت است
فرزند دلبندم دیگر از آن من نیست
فرزندی که خون من در رگهای نحیفش جاریست
با طپش های قلبش زیسته ام
صدای نفسهایش رافهمیده ام
وزنش را ماهها و روزها بخود آویخته ام
و در انتظار ورودش
دردی جانکاه را بجان خریده ام
اکنون دستان من خالیست
حوض من بی ماهیست

سهم من حتی سقفی هم نیست
که کمترین بهانه ی زندگیست
اکنون در اوج بی پناهی
محتاجی و تنهایی
به که رو آورم
به کجا پناه جویم

میدانم که
اینجا تنها زیستن
محکوم است و مردود
و نگاهها بسویم تحقیر آمیزو تیرگون

ولی آیا کسی مرا خواهد فهمید؟
آیا کسی دستان گرمش را در دستان سرد من خواهد گذاشت؟


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n


http://farzanegan.blogsky.com/?PostID=185

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Noshin
ناظم ارشد انجمن
ناظم ارشد  انجمن
Noshin


تعداد پستها : 794
سن : 29
از ایشان سپاسگزاری شده : 113
امتیاز : 61116
Registration date : 2008-11-14

شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Empty
پستعنوان: رد: شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش   شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Emptyالخميس أغسطس 13, 2009 9:11 pm




من و او



میدانم باید از نگاه ها پنهان شوم
همچون خورشید در غروب

و او نه

میدانم باید رنگ سیاه بتن کنم
چون شب های تاریک بی مهتاب

و او نه

میدانم من نمی باید بخندم و بخندانم
همچون کودکان شوخ و شاد

و او آری

میدانم من همیشه لبانم رابا مهر سکوت باید....

و او نه

میدانم که من نمی توانم لب به تحسین کسی بگشایم
و او آری

مگر نه اینست که من

حیات بخش اویم

و اگر من نبودم

او هم نمی بود؟

مگر نه اینست که من مخلوق همان خالقم؟

آیا من هم روزی خواهم توانست

همجون پرندگان زیبا و خوش نوا

آزاد زیست کنم؟

و نغمه ی آزادی و عدالت را بسرایم؟

آنوقت مرا نظاره کن

ببین که من کجا رسیده ام....


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




کاش میشد تو بیایی


کاش میشد تو بیایی
تا از باغچه ی لبانم
سبد سبد بوسه نثارت کنم
گلهای نگاهم رو
فرش زیر پات کنم
تو گلدون قلبت
نهال عشق ووفا بکارم
گل های اعتماد رو
دور و برش بذارم
تو رو چون پرندگان زیبا
ازاد و رها بذارم
تابرسی به اسمون
پیش خدای مهربون
پیش خدای مهربون


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n





ازدواج اجباری



ای مهربان پدر من
چراپیونداجباری برای من؟
رهایم کن
بگذار آزادانه بیاندیشم
بگذار ازادانه برگزینم

باور کن ، باور کن
گر مجبور شوم
با آنی که رسم و رسوم میگوید
باآنی که معیارهای تو می سنجد،
هرگز و هرگز هماغوش نخواهم شد
با پرنده ی زیبای خوشبختی
شور هستی ،طعم عشق و سرمستی
و دربستر رویاهای پر شورو شیرینم،
در جستجوی آنی خواهم بود
که خود عاشقش بودم

پس بیا بیا باز هم
جلوترو جلوتر
همراه با من
وباآهنگ زمان گام بردار
گلهای دوستی و محبت را
در دستان مشتاق من بگذار
و انگاه مرا نظاره کن..........



شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




دختر بیگناه

چهارده بهار از بهارش نمی گذشت

هماغوش مردی شده بود

که همپای پدرش خزان را دیده بود

جنایتی علیه کودک و انسانیت

و چه آسان پرواز کرد

پرنده ی ارزوهای

دخترکی معصوم و بیگناه

همچون فرشتگان سپید آسمان

که الماس جوانیش را

در عنفوان جوانی بخاک سپردند

و جز صدای سرد سکوت

صدای دیگری بگوش نرسید


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




مورچه

ازچشمان مورچگان باید فهمید
فلسفه ی ناب زندگی را
آنهابا جثه ای ظریف و نحیف
موانع را در میگذرند
هر اندازه بزرگ وخطیر

تارسیدن به بالهای آرزو،
هرگز رها نمی سازند
سنگر خویش را
در سربالایی ها
سقوط، گلهای امیدشان را
پرپر نمی سازد
و ادامه میدهند بار دگر
راه پر فراز ونشیبشان را
پیوند آنها با یکدگر
پیوندی آسمانی و ابدیست
همچون مادری به کودک دلبندش
هیچ موری تنها نمی زید
تنها نمی جنگد
باهم ودر کنار هم
ادامه میدهند
حیات پر معنای خویش را
و آنها درپناه ممارست
قویترین موجودات سیاره اند
چرا که چندین برابر وزن خودرا
بردوشهای نحیفشان میکشند

بیاموزیم فلسفه ی زندگی را
از مورچگان به ظاهر ناتوان


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




دوای درد

عزیزم
چرا به پزشگ مراجعه میکنی؟

مگر نمیدانی

که عشق پزشگ تست

و آزادی دوای درد تو؟

نسخه ی آزادیت را خودت بنویس


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




گفتگوی چهار شمع

چهار شمع سرخ و سبز
در فضا نور میپاشید
آرامشی دلپذیر
نور را در مینوردید
و میشدحرفهاشون رو فهمید
اولی گفت
اسمش صلحه
ولی کسی رو توان اون نیست
که روشناییش رو
دوام بخشه
و فرو رفت در عمق خاموشی
دومی گفت
نامش ایمونه
دیگه نیازی نیست به وجودش
و فرو رفت در عمق خاموشی
سومی گفت
نامش عشقه
ولی نیست دگر اورا توانی
رها کرده اند اورا
ادمهای این دنیای فانی
و فرو رفت در عمق خاموشی

ناگهان کودکی
اشگ در چشمانش درخشید
و پرسید
چرا خاموش گشتید؟

شمع جهارم گفت
با شعله ی سوزان من
بانور بی پایان من
خواهند بود قادر همه
روشن کنند شمع هارا
باردگر
من امیدم ،من امیدم، من امید


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




بهانه



وآفریدگار تو را همچون گلبرگی


لطیف و ظریف آفرید


تا شاهکار خلقت باشی


ولی افسوس که


همه ی گلبرگهایت


را پرپر کردند


تنها به بهانه ی لطیف بودنت


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




شاید اگر

شایداگرورق های کاغذ

وسکه های برنزی

سرنوشت آدمیان را ورق نمی زد

در گلستانی میزیستیم

که همه ی گلهای ان همگون،

رنگین و عطر آگین بود

تمامی غنچه های دانش شکفته بود

درخت آرزوها دست حقیقت را گرفته بود
و نهال دشمنی دست دوستی را


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




تب بهار



بهار است ، بهار است

دریغا

شکوفه ی بهار ما بیمار است

شکوفه ی بهار ما تب دار است

اینجا کسی در بند است

عاشقی گنه کاراست

مادری جدا ز فرزند است

صدایش را اسمان فهمیده

درحسرت عروسکی گریان کودکی

آه نان سنگک هم گران

صد هزاران سکه در هر سوی چاه

دست ها سوی آسمان

دست ها سوی اسمان


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




شهر من


دلم برای شهرمون تنگ شده

برای پینه دوز و بقال سر خیابون

برای حلبی ساز وشیرینکار

برای اوای سید نصرالله بستنی فروش

برای یاسها وبنفشه های خونمون

برای شبدر های باغمون

برای برف وشیره در زمستونها

برای بازار مسگرها

برای مشهد قالی و قالی شوران

برای چراغانی امام زمان

برای اب انبارهای توی گذر

برای اکبر مشدی سر گذر

برای اوای اذان

برای پاسبان

برای زن شکر لب کهنه بخر

برای همبازیها

برای خونه بازیها

برای باغ شاه فین

با فواره ها وچشمه هاش

برای حمام امیر کبیر

میدونی چرا امیر کبیر......؟


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n

http://farzanegan.blogsky.com/?PostID=185



بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Noshin
ناظم ارشد انجمن
ناظم ارشد  انجمن
Noshin


تعداد پستها : 794
سن : 29
از ایشان سپاسگزاری شده : 113
امتیاز : 61116
Registration date : 2008-11-14

شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Empty
پستعنوان: رد: شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش   شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Emptyالخميس أغسطس 13, 2009 9:22 pm



غریب

ما در اینجا غریبیم، غر یب

با قلبی لبریزاز امید وارزو

اما محکوم

محکوم به ماندن در حاشیه ها

ما همه پرباریم

ولی کسی مارا ارج نمی نهد

ما لایقیم

ولی محکوم

چون غریبیم

خدایا چگونه میتوانیم

زین بند رهایی یابیم

و به ارزش های واقعی خود دست یابیم ؟

چگونه میتوانیم افکار را جهانی کنیم؟

وبه دنیا بگوییم که ما همه انسانیم ویکسان

چگونه؟

چگونه؟


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




هموطن




افتخار من ایران است

افتخار تو ایران است

سرزمین من ایران است

سرزمین تو ایران است

من و تو زیک اب و خاک و سراییم

من و تو با یک زبان سخن میسراییم

من و تو ز یک دین و آیینیم

پس چرا ز یکدگر جداییم؟

چرا خود را ز دیگری مهتر بدانیم؟

تو میدانی که درمیان غریبه ها جایی نداریم

پس چرا جدایی

چرا بی همزبانی

ایرانی از خود ماست

جدایی از او خلل ماست

ایرانی افتخار ماست

کوروش و داریوش مال ماست

حافظ وسعدی راه ماست

مولانا راهبر ماست


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




یار وفادار

چرا هیچکس یار ما نیست؟

همدم و همراز مانیست؟

اگر هم یار ما شد

سرشتش بیوفایست؟

چرا باید گلی ازشاخه ای چید

و در اندک لحظه ای با پای کوبید؟

مگر گل صاحب احساس نیست

چه کم دارد ز گلهای دگر؟

که او را اینچنین کردی دربدر؟

ایا ندارد از برای تو ثمر؟

پس بگو یار میخواهی یا ثمر

همدم و غمخوار میخواهی یا ثمر


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




قطره های اشگ


ای قطره ها ی اشگ ببارید

و مرا از غم رها سازید

چگونه بی وجودتان بار سنگین غم ها را بدوش بکشم؟

و آرامش خاطر پذیرم؟

آسمان دل من ابری است

ببار یدتا آسمانی صاف و نیلگون را در زوایای قلبم نقاشی کنم

بر گونه های بیرنگم فرو ریزید

وبشویید گرد وغبار دلم را

همانند باران

که میشوید غبار پنجره هارا

وانگاه مرا به دنیای رستن ها وشکفتن ها خواهید برد

به باغی سر سبز و شاداب از طراوت باران خواهید برد

من قدرشما را میدانم

ای قطره های اشک

من قدر شما را میدانم


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n





کاش میشد در کوهستان بمانم



به کوهستانی زیبا و روح افزا

رسیده ام

آرامشی دلپذیر حکمفرماست

از پنجره به بیرون مینگرم

پرواز دسته جمعی پرندگان مهاجر،

آسمان نیلگون و کوههای سراسر سبز

که با نور نقره فام آفتاب
مزین شده

چشمانم را نوازش میدهد

آهنگ دلپذیر زنگوله ی گاو ها

موسیقی دلنشینی را مینوازد.


در اینجا از آدمیانی که

کلامشان و لبخندشان

دروغین است خبری نیست

آدم های ریا کار و پنهانکار

آدمهایی که به فرمان خود نمی زیند

و در زندان قید وبند اسیرند

آدم های معتاد و روسپی

آدم های خالی از عواطف انسانی

که همچون عروسکهای متحرک به هر سو روانند

و نقشه ی ویرانی تو را در سر میرورانند

آدمهاییکه از ترس چشم زخم تو را از خود میرانند

اینجا کسی بیکار نیست

کسی در غم نان وآب نیست

از تبعیض نژادی ، مذهبی خبری نیست

از فقر و بی عدالتی اثری نیست

از جنگ و خشونت هم خبری نیست

کاش میشد در کوهستان بمانم


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




معبود



من معبود خودرا

درماه عالمتاب

در طلوع آفتاب

در تولد ستارگان

در پرواز پرندگان

در نطفه ی یک گیاه

در شوق یک نگاه

در تپش های دوقلب مهربان

و در نگاه آب و آینه می جویم



شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




سفره

می گوید

ایمان دارد

سفره ی نذری

پهن کرده بود

دست طاغوت را

از پشت بسته بود

در دیار فرنگ

سفره ای هزار رنگ

رنگ و وارنگ

خرماهاش میوه ی خودنمایی بود

حلواهاش تجاری بود

آجیلای مشگل گشاش
بازار دوست یابی بود


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




راز هستی

ای درخت زیبا و رعنا
با توسخنی دارم
من تو را عاشقم
راز هستی را در تو می یابم
دلم میخواهد از تو قایقی بسازم
و بر پهنه ی دریاهای بیکران
در شبهای زیبای مهتاب برانم
و در ان قایق
تمام الات موسیقی را
از تو بسازم و بنوازم
دلم میخواهد دوباره
روی نیمکت هایت بنشینم
و خاطرات تلخ و شیرین درس و مدرسه را
مرور کنم
دلم میخواهد از تو کتابخانه ای بسازم
با همه ی کتابهای عالم در کنار هم
آنگاه در کنار رقص شعله ها ی اتش تو
کتاب بخوانم
و در زیبا بهاران درزیر چتر ی از سایه ات

بخواب روم


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




به مادرم


یاد اون روزهای خوب
من و تو باهم بودیم
توی یک باغ
بزرگ
با درخت های سرخ انار
با حوض فواره ای ، با حوضخونه ، با جوی آب

من روی نیمکت باغ
با عروسکهام میرفتم به سفر
عذرا کوچیک جارو میزد اب میپاشید
ظهر که میشد
قیمه ریزه چه خوشمزه
غروبها بشوق دیدن تو
می اومدم ز مدرسه
زیر یک کرسی داغ
با مجمعه ، با طاس کباب

گرچه ازت دور شدم
وچراغهای رابطه بی نور
ولی میدونم
تومنو دوست داشتی
خیلی خیلی دوست داشتی

به شوق دیدن تو
میومدم به ایرون
هروقت میومدم پیشت
تو میگفتی به من
بازم بیا منو ببین
اخرین باری که منو دیدی
گفتی به من
خوب شد اومدی چه
تو را هم دیدم من

انگار بهت الهام شده بود
این اخرین باریه که منو می بینی


در نامه هات برام نوشتی
عدالت رو دوست داری
ومن حرفت را در زوایای ذهنم حک کردم


دلم میخواد یکبار دیگه
در اغوشت بگیرم
و باهات راز و نیاز کنم
شاید تو هم رازی داری
و میخوای به من بگی


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n





تاریخ تولد


آه
در ضیافت پر شکوه دنیا
چقدر زیباو پر معناست
بی مرزی میان انسانها
چه اهمیتی دارد
تاریخ تولد!
و چه سحر انگیز است
عشق ورزیدن
منهای تاریخ تولد
تحول باورها
و تحول نگاه بسوی انسانها
انسانی که جوهر وجودش
با تو یکیست
چه فرقی میکند
سالخورده یا جوان
انسانیست بسان تو
با خصلت های انسانی
همانند مرواریدی غلتان
درون صدفی پنهان
و نیازمند دستان پر مهرت
دستانت را از او دریغ مدار....


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




سد سر راه دو عاشق

خداوندا

چیست این سد سر راه دو عاشق؟

مهریه ، جهیزیه

عروسی های چشم و همچشمی گرایانه

چه سود حاصل ز مهریه؟

که زن نیست کالا درین حیطه

مهر ورزیدن بیاموزیم

چراغ دل برافروزیم

گلها همه پژمردند

زیر بار جهیزیه

و اکنون بدوزیم

پیراهن سپید دانایی را

با شکوفه های عشق و شادمانی

گلهای صداقت و مهربانی

و برافرازیم پرچم

برابری و یگانگی را

تا سر برآرند برون

گلهای زیبای جاودانی

در سبز بهاران زندگانی



شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n





من او ر ا خواب دیدم


من او را خواب دیدم

و ما بخشیدیم یکدگر را

نه خطایمان را

و نه عشقمان را

بلکه عقایدمان را

من او را خواب دیدم

ولی او مرا خواب ندید!


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n





مرگ پرنده ی گفتگو


زمان
زمان مرگ پرنده ی
گفتگوها
و گلهای زیبای احساس و عاطفه هاست
تبریک و تهنیت
با پست الکترونیک
سوگواری و تسلیت
با پست الکترونیک
ایا بلبلی به سراغ گلی خواهد رفت؟
آیا کسی صدای زیبای زوجهای عاشق را
در چهار دیواریها خواهد شنید؟
آیا کسی بر بالین بیماری رنجور
تکیه خواهد زد؟
ایا همسایه با لبخندی شیرین
به همسایه خواهد گفت:
سلام، صبح شما بخیر؟


شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n




کعبه در قلبهای آتشین شماست


سخن از سرپوش است
سخن از اعدام گل نیست
سخن از سنگسار بلبل نیست
سخن از رنگ و ریا
رشوه و ربا نیست
ای رهگذران سرزمین آفتاب
کعبه در قلبهای آتشین شماست
بزدایید اینه ی دلهایتان را
از زنگار تیرگی ها
تا بنگرید عکس رخ ماه را
در آینه ی جام دلها







شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Duzxk63oogt29amiw33n

http://farzanegan.blogsky.com/?PostID=185
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهمان
مهمان
Anonymous



شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Empty
پستعنوان: رد: شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش   شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش Emptyالأربعاء ديسمبر 09, 2009 4:07 pm

ایران عزیز ممنونم که معرفی کردی.....استفاده کردم شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش 82986
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
شکوهه عمرانی با اشعار زیبایش
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-
» شکوهه عمرانی - Chokouh DAGHIGH
» شعر بزرگ مرد تاریخ به زبان فارسی و فرانسه از شکوهه عمرانی
» اشعار حمید مصدق
» اشعار حافظ
» اشعار مریم حیدرزاده

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
پایگاه اُرُدیست های سوئد :: هنر و ادبیات :: ادبیات-
پرش به: