راز آن نهيب (يادداشت روز)
دعوت به وحدت نظري و در پيش گرفتن يك استراتژي انتخاباتي واحد در عمل، هنوز چنان كه بايد از ناحيه ساكنان كشتي اصولگرايي جدي گرفته نشده است. اين بي توجهي - كه البته عمر طولاني نخواهد كرد- را نبايد صرفا به حساب اختلافات داخلي جريان اصولگرا گذاشت، علت مهم تر مشغوليت بيش از حد اصولگرايان به بگومگوهاي بي حاصل و كش دار با يكديگر و غافل شدن از پروژه بسيار خطرناكي است كه دشمنان بيروني با هماهنگي برخي از دنباله هاي دروني خود از حدود سه سال پيش در حال تمهيد مقدمات اجراي آن عليه اصولگرايان است و بنا دارد در آستانه انتخابات دهم به اجراي كامل آن بپردازد. اختلاف هاي دروني جريان اصولگرا اگرچه در موارد مهمي از حد مجاز فراتر رفته ولي هنوز چارچوب هاي اساسي اين جريان به جاي خود باقي است و در نتيجه مي توان اميدوار بود كه اگر پروژه ياد شده در ايران به اندازه كافي شفاف شود و تقريبا همه اصولگرايان پشت سر «كانديدايي كه بيشترين راي را دارد» اجتماع مي كنند و در اين صورت نه فقط بدون ترديد پيروز انتخابات آينده خواهند بود بلكه از اجراي طراحي خطرناك سرويس هاي اطلاعاتي غربي در ايران كه برخي تندروها عنصر ميداني و «نيروهاي كار ارزان قيمت» آن هستند نيز جلوگيري خواهد شد. اگر ايران اسلامي در موقعيتي چنين حساس و در واقع در آستانه رسيدن به يك «پيچ استراتژيك» قرار نداشت و اگر دشمني كه مثل روز روشن است حتي به قدر ذره اي ميان اين و آن اصولگرا تفاوت قائل نيست و اساسا مرزهاي فعلي ترسيم شده ميان اصولگرايان را به رسميت نمي شناسد، در كمين نبود، شايد محلي از اعراب داشت كه مجالي هم براي دروني شدن رقابت در جبهه اصولگرا فراهم شود و مردم در همان حال كه اصول همه رقيبان را مشترك مي بينند امكاني براي «انتخاب ميان سليقه ها» بيابند. اما، حالا زمان اين حرف ها نيست. نقشه اي در كار است كه حتي يك لحظه غفلت نسبت به آن روا نيست و اگر مجال عملي شدن بيابد در انتخاب قربانيان خود و از ميان همه آنها كه مسافران كشتي اصولگرايي محسوب مي شوند، هيچ ضابطه اي را مراعات نخواهد كرد.
در اين يادداشت فقط مي توان به رئوس كلي پروژه 3 ساله «نوسازي اصلاحات غربگرا» در ايران پرداخت و ورود به جزئيات و مستندسازي بحث با شواهد تاريخي و تحليلي بي گمان مجالي بسيار فراخ تر مي طلبد كه البته در دستور كار روزانه كيهان قرار گرفته است. بهترين نقطه شروع براي اين بحث توجه به اين نكته بسيار مهم است كه بخش غرب گراي اصلاح طلبان و بويژه حاميان خارجي آنها تقريبا از اواخر دولت اصلاحات به اين نتيجه رسيدند كه نظام جمهوري اسلامي در مديريت بحران هاي نظامي و امنيتي تواناست و از طريق سرمايه گذاري براي ايجاد بحران هايي از اين جنس- كه بيش از 3 دهه انرژي خود را صرف آن كرده اند- قادر به وارد آوردن هيچ ضربه موثري به ساختار نظام نخواهند بود؛ بلكه برعكس نظام پس از هر بار كنترل موفق بحران هايي از اين دست، بر استحكام ساختار و دقت تدبيرهاي خود مي افزايد و وارد آوردن ضربه هاي بعدي را صدچندان دشوار مي كند. نتيجه اين تحليل-كه به عنوان يك «ماموريت» به نيروهاي ميداني ابلاغ شده- اين است كه دشمن تصور مي كند تنها از طريق تمركز بر موضوعات اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و نهايتاً سياسي مي تواند از شكست هاي پي در پي خود در 3 دهه گذشته فاصله بگيرد و يك «استراتژي منطقي» براي مقابله با نظام بوجود بياورد. به همين دليل اكنون يك راهبرد جديد كه تندروهاي اصلاح طلب در محافل خود آن را «اجتماعي شدن» مي نامند در دستور كار غربگرايان قرار گرفته و آنها تلاش مي كنند در چارچوب اين مفهوم به انواعي از فعاليت ها كه نهايتاً قرار است در خدمت هدف نهايي «ضربه زدن ساختار» قرار گيرد، معنا ببخشند. مقصود دقيق از اين اصطلاح چنانكه پيش از اين درباره آن سخن گفته ايم اين است كه خرده گروه هاي اجتماعي مانند قوميت ها، فمينيست ها، دانشجويان، كارگران، هنرمندان و... اولا به «شناسايي» حداكثر مقدار نيروهاي فعال خود كه مي تواند پاي كار يك پروژه كف خياباني آورده شود بپردازند، در مرحله بعد اين نيروها را «جذب» كنند، در مرحله سوم به آنها «آموزش» بدهند، سپس به ايجاد نوعي «سازماندهي» در ميان آنها بپردازند و نهايتاً با استفاده از «نيروهاي لولا» اين خرده جنبش ها را به هم «پيوند» بدهند. تا سر آخر كل اين فرآيند به ايجاد نوعي سازمان كه در توهمات خود از آن به عنوان «اپوزيسيون واحد» يا «اپوزيسيون حرفه اي» نام مي برند منجر شود. فقط نگاهي كوتاه به آنچه توسط برخي چهره هاي شاخص اصلاح طلب و برخي پيرمردها كه همچنان اصرار دارند خود را جنبش دانشجويي بنامند، به وضوح نشان مي دهد كه اين موارد نه يك «ايده» بلكه يك «برنامه» كاملاً عملياتي و في الحال در دست اجراست. نكته بسيار كليدي اين است كه طراحان و دست اندركاران اين برنامه ريزي به انتخابات سال آينده رياست جمهوري به عنوان فرصتي بي بديل نگاه مي كنند كه ولو در آن شكست بخورند و امكان ورود به ساختار قدرت را نيابند، خواهند توانست با استفاده از حاشيه امن ايجاد شده در ماه هاي منتهي به آن «حرف هاي خود را بزنند» و با فربه تر كردن شبكه خود زمينه را براي ايجاد يك جنبش اجتماعي حول مفهوم «عدم رضايت» مهيا كنند.
آنچه تا اينجا گفته شد فاز اول پروژه نوين غرب عليه نظام جمهوري اسلامي را تقريباً به دقت توصيف مي كند، اما مراجعه به نوشته هاي افراد دخيل در اين امر نشان مي دهد از ديد آنها آنچه تا آستانه انتخابات سال آينده بايد انجام شود در واقع يك پروژه «دو فازي» است كه «شبكه سازي» فقط بخش اول آن است. فاز دوم، برنامه اي است كه مي توان آن را «اعتبار زدايي» يا «تقليل توان مديريت بحران نظام» ناميد.
تجربه وسيع اين نكته در دوران اصلاحات كه تا زماني كه نظام توانايي خود در مديريت بحران را حفظ كند و ارتقا ببخشد هر چه هم كه شبكه سازي با قوت انجام شود، باز نمي توان يك عدم تعادل جدي در ساخت قدرت ايجاد نمود، باعث شده همزمان با شبكه سازي اجتماعي تلاش هاي مهمي نيز براي تحليل بردن ظرفيت هاي نظام در درگيري هاي داخلي و بي اعتبار ساختن آن نهادهايي انجام شود كه تاكنون نفوذ كلمه و قوت تدبير آنها باعث مهار پيچيده ترين بحران هاي سازماندهي شده عليه نظام اسلامي بوده است. درست در همين نقطه است كه دشمن روي غفلت ها، خودخواهي ها و حتي دلخوري ها و ضعف هاي شخصيتي تك تك اصولگرايان حساب كرده است. براي تكميل شدن اين پروژه و اجراي موفق آن هيچ چيز براي دشمن حياتي تر از آن نيست كه هجمه اختلافات درون جبهه انقلاب به حدي برسد كه همه با خود فكر كنند «اين بساط جمع شدني نيست» و اصولگرايان از دست يكديگر جان سالم به در نخواهند برد. اجراي پروژه بحران سازي با استفاده از شبكه هاي اجتماعي و با محوريت و صحنه گرداني اصلاح طلبان ساختارشكن روزي كليد خواهد خورد كه دشمن مطمئن شود نيروي اصولگرايان به حد كافي تحليل رفته و توانايي آنها براي مهار بحران ها از حداقل مقدار لازم پايين تر آمده است. آن روز حتماً برنامه ها و پروژه هاي مفصل يكي پس از ديگري اجرا خواهد شد و هزينه هاي لازم براي مقابله با آنها بسيار فراتر از آن خواهد بود كه امروز حتي بتوان تصور كرد. اصولگرايان براي مقابله با اين نقشه هاي شوم كه پس از روي كارآمدن باراك اوباما و كاهش قيمت نفت اراده دشمن براي اجراي آن مصمم تر هم شده بايد حداكثر مقدار سرمايه اجتماعي خود را به صحنه بياورند و ناگفته پيداست كه اين سرمايه اجتماعي اكنون در كجا تجميع شده است.
هشدارهاي آن مراد فرزانه را در اين باره كه «خداوند از اين بي بند و باري ها نخواهد گذشت...» حالا شايد بتوان بهتر فهميد.
مهدي محمدي