فیمساز برای به تصویر کشیدن تضاد و تعارض میان سه زن موجود در فیلم که به نسل تعلق دارند تصمیم گرفته است آنها را از یکدیگر دور کند و مثلاً پگاه را به بیابانهای بیرون شهر بفرستد و مینو را روانه جنوب شهر و شلوغیهای بازار فرش کند. غافل از اینکه برای نشان دادن چنین تعارضی الزاماً نباید به ایجاد فاصله جغرافیایی دامن زد و امکان تماس میان شخصیتها را به کلی قطع کرد. دوری و عدم درک متقابل حتی در میان انسانهایی که مجاور یکدیگر زندگی میکنند هم قابل تصور است و ایجاد بُعد جغرافیایی تنها عاملی ساده و فاقد پیچیدگی برای برای به تصویر کشیدن این وضعیت است. حکمت در یک سوم آغازین فیلم به خوبی از پس ارائه فضای مشوش و مغشوش میان شخصیتها با یکدیگر و شخصیتها با شهر برمیآید اما در ادامه از یک سو پگاه را بدون انگیزه قابل قبولی از شهر دور میکند و از سوی دیگر مادربزرگ را هم به همین سرنوشت دچار میکند. فیلمساز میتوانست به جای این تمهید تا حدی گل درشت برای نمایش تعارض میان نسلها خود را در همان لوکیشن شهر محدود کند و با استفاده از جاذبههای بدیع آن، که در فیلمهای ایرانی کمتر نمود دارد مخاطب را مشتاق نگاه دارد و با توجه به موقعیتهای پیش رویش ماجراهای جدیدی برای شخصیتها بیافریند. چه اشکالی داشت اگر پگاه به همان دوستان و خانه اجارهایاش پناه میبرد و مینو مجبور میشد به بهانه پیدا کردن وی مدت بیشتری را در شهر و زوایای پنهان آن سر کند. دوستان زیرزمینی پگاه که در وضعیت محدود فعلی هم جذاب از کار درآمدهاند میتوانستند حضور بیشتری داشته باشند و با شدت و حدت بیشتری بر مضامین مورد نظر فیلمساز تأکید کنند. در آن صورت به جای اینکه فیلمساز مجبور میشد آن جوان بیابان نشین (بابک حمیدیان) که شباهتی به جوانهای نسل پگاه ندارد را با یکی از جوانهای امثال صابر ابر در آن محفل زیرزمینی جایگزین کند و علاوه بر تعارض نسلها بر مضامین اجتماعی دیگری از جمله سرگشتگی و بیهویتی نسل پگاه صحه بگذارد.
به علاوه در وضعیت فعلی رفت و آمد میان شهر و روستا صرفاً کارکردی در حد از ریتم انداختن فیلم دارد و اندک جذابیتهای موجود در صحنهها را هم کمرنگ میکند. به تعبیر دیگر تنش موجود در صحنهها شهر و روستا به کمک یکدیگر نمیآیند و هر جا شهر اوج میگیرد روستا و بیایان گرفتار فرود میشود و هر جا در روستا کمی جنجال به وجود میآید شهر به محاق میرود.
نمیدانم چقدر از ابهامهای موجود در «سه زن» را به خصوص در شخصیت دختر روستایی (ستاره پسیانی) باید به حساب جرح و تعدیلهای وارد شده بر فیلم گذاشت و چقدر را باید به خواست و میل فیلمنامه نویس و فیلمساز ربط داد. به هر حال در نسخه فعلی ابهامهایی وجود دارد که بیپاسخ میماند و تماشاگر را آزار میدهد. به سختی میتوان از سرگذشت دختر روستایی و ظاهراً اقدامش به سقط جنین و در نهایت تصمیم اهالی روستا به مرگ وی سردرآورد. فراموشی و بیزبانی مادربزرگ هم عامل مضاعفی شده است تا اقدام وی برای خروج از شهر و به همراه بردن قالیچه گنگتر از آنچه هست به نظر بیاید.
با این حال فروش نسبتاً قابل قبول فیلم در کنار رقبای قدرتمندی همچون آواز گنجشکها و دعوت و کنعان نشان میدهد که وجه رئالیستی فیلم و به تصویر کشیدن دلمشغولیهای زنان فیلم توانسته به مذاق تماشاگران خوش بیاید و با استقبال آنها خصوصا تماشاگران همجنس شخصیتهای فیلم مواجه شود. «دعوت» و «کنعان» به سیاق اکثر فیلمهای ایرانی ظاهری شیک و آپارتمانی دارند و تنها «آواز گنجشکها» در استفاده از عنصر شهر به مثابه شخصیت با «سه زن» برابری میکند؛ عنصری که هم برای «آواز گنجشکها» و هم برای «سه زن» امتیاز ویژهای محسوب میشود