به بهانه پخش سريال عمليات 125
اعتراض به تنبلي بهروز افخمي
امير بهاري
تنبلي بهروز افخمي خيلي از ماها را کلافه کرده مخصوصاً آنهايي که باور دارند افخمي يک استعداد بالقوه است که با فيلم نساختن از بالفعل شدن اين توانايي جلوگيري مي کند و در سينمايي که فيلمسازان نسل اولش هم ديگر فيلم خوب نمي سازند؛ کارگرداني که مي تواند «شوکران» بسازد غنيمت بزرگي است. او همه آنهايي که دوست داشتند فيلمساز محبوب شان فيلم بسازد را عصباني کرده است. پروژه فرزند صبح اين همه طول کشيد و بعد از سال 1377 که افخمي شوکران را ساخت تاکنون تنها «گاو خوني» از او به نمايش درآمده و خلاصه انگار که افخمي از سينما بريده است (و البته اپيزود متوسطي در مجموعه فيلم هاي فرش ايراني). اولين نشانه هاي اين مساله زماني نمود پيدا کرد که در سال 1383 افخمي تصميم گرفت تلويزيون خصوصي تاسيس کند که در ايران امري تقريباً محال است چون تلويزيون بي برو برگرد رسانه يي ملي است و شوخي هم ندارد. اما اين نيت افخمي نشان مي داد شايد تنبل نيست و از مديوم سينما در ايران بريده. بعد از چند مصاحبه کوتاه تلويزيوني و مطرح شدن اين بحث از جانب افخمي که سينما در ايران تقريباً مرده است رويکرد افخمي به فيلمسازي در ايران تا حدود زيادي مشخص شد. اما هنوز هم معلوم نبود به طور دقيق در ذهن افخمي چه مي گذرد. زماني که اخبار مربوط به ساخت يک سريال تلويزيوني توسط افخمي منتشر شد اين مساله طرح شد که شايد بهروز افخمي که هميشه فيلم هاي مهمي ساخته به تلويزيون مي رود تا تعريف استاندارد تري از توليد يک سريال تلويزيوني ارائه کند. نکته مهمي در اين تصميم افخمي نهفته بود؛ برخي از سريال هاي تلويزيون ايران بيش از 80 درصد جمعيت کشور را پاي تلويزيون کشانده بودند. در صورتي که اگر تنها يک ميليون نفر در ايران با بليت هزار توماني ( نمي گويم 1500 يا 2000 تومان) بروند سينما و يک فيلم را ببينند آن فيلم يک ميليارد تومان مي فروشد اين در حالي است که در سال جاري کم نبودند فيلم هايي که حتي 100 ميليون تومان نفروختند و فيلم هايي مثل کنعان و دعوت با فروش هاي 300 و 400 ميليوني فيلم هاي پرفروش محسوب مي شوند. در صورتي که تعدادي از سريال هاي تلويزيون مخاطب شان بالاي 50 درصد جمعيت ايران است حالا اينکه دلايل اجتماعي و فرهنگي آن چيست و شايد تنها سرگرمي قشر گسترده يي از مردم ايران است و چه و چه به کنار.
افخمي زماني تصميم به ساخت اين سريال گرفت که تب سريال هاي غيرايراني در ايران حسابي بالا بود (و البته هنوز هم هست) سريال هاي مثل «گمشدگان»، «فرار از زندان »،« 24» و.... بسياري از اين سريال ها با زيرنويس فارسي در گوشه و کنار شهر در دسترس بودند و هستند. جالب اينکه مثلاً سريال فرار از زندان که فصل چهارمش در ايالات متحده در حال پخش است و هر قسمت که پخش مي شود از فردا يا نهايتاً پس فرداي آن روز با زيرنويس فارسي در شهر قابل دسترسي است. اين موج سريال ديدني که به ايران سرايت کرد تقريباً از پنج سال پيش که اولين فصل سريال گمشدگان پخش شد به ايران رسيد.
افخمي در اين فضا پا به تلويزيون گذاشت و خيلي ها که تنبلي افخمي آزارشان مي داد تصور کردند افخمي همچون «روز شيطان» ، «عروس» و «شوکران» مي خواهد در تلويزيون هم کاري بکند کارستان، اما اين گونه نشد. هم اين گونه نشد و هم از شانس بد افخمي پخش اين سريال همزمان شد با پخش سريال بسيار موفق کيانوش عياري که تعريف جامعي از کارگرداني رئاليستي در تلويزيون ارائه کرده است.
سريال «عمليات 125» با توجه به اينکه با موضوع عمليات آتش نشاني ساخته شده براي مخاطب و براي علاقه مندان به بهروز افخمي ذهنيت ديگري ايجاد کرده بود. تصور بر اين بود که مجموعه اکشني با محوريت عمليات نجات خواهند ديد اما اين گونه نشد. مشکل اينجا نيست چون از اواخر قسمت اول و به طور کلي در اين مجموعه که سري اول اين سريال است بيشتر به شکل گيري يک گروه نجات پرداخته شده که حالا در سري هاي بعدي در کنار هم به عمليات خواهند رفت. اما موضوع اين است که به رغم نکات مثبت کوچک و بزرگي که حضور افخمي را تاکيد مي کند سريال يکدست نيست و پس از هفت، هشت قسمت دچار افت شده و بسان سريال هاي ديگر کش دار.
نکته جالب اين است که سريالي که عنوانش کاملاً بيانگر ماجراهاي اکشن است، به شکل شخصيت محور پيش مي رود و جز چند اتفاق محدود با محوريت پرداختن به شخصيت ها پيش مي رود.(اين تخم لق را سريال گمشدگان در جريان هاي سريال نويسي کاشت. هر چند در خود اين سريال پرداختن به شخصيت ها با محوريت روايت در فلاش بک و فلاش فوروارد فرم جذابي را شکل داده اما تاثيرپذيرفتن از آن غلط است و به نظر هرگونه بازخواني اين مجموعه تلويزيوني به خصوص در ايران به خطا رفتن است. ظاهراً نويسندگان زيادي هستند که سعي در اين کار دارند.)
هر چند پرداختن به شخصيت ها را با اين پيش فرض که اين سري اول عمليات نجات است مي توان توجيه کرد. (البته اين استدلال در قوطي هيچ عطاري پيدا نمي شود چون معمولاً در يک نظام حرفه يي توليد در تلويزيون يک سريال ساخته مي شود براي يک فصل يا يکسري، اگر خيلي جذاب بود و مخاطب از آن استقبال کرد ادامه پيدا مي کند. اسامي سريال هاي موفقي که پيشتر برده شد از اين قاعده مستثني نيستند.) اما نکته اينجا است که همين پرداخت در دل خود جاذبه کافي را ندارد. انصافاً چند قسمت اول اين گونه نبود و مخصوصاً قسمت اول که کل قسمت يک ضربه جذب کننده به مخاطب مي زد اما حيف که ادامه پيدا نکرد و مخاطب با شخصيت ها به خانه هايشان مي رود و با مشکلات خيلي منطقي و کليشه يي آنها روبه رو مي شود؛ پسر پولداري که عاشق دختر فقيري شده يا برعکس. پسر بي پدري که عاشق دختر عمويش شده و او با شغل اين مرد جوان مشکل دارد، پسري که دوست ندارد دانشگاه برود و مي خواهد آتش نشان شود ولي مادرش نمي خواهد و... درست است که اين ماجراها اغلب پرداخت غيرکليشه يي شده اند اما اين نوع شخصيت پردازي زماني عادي و سالم بود که ما در دل ماجراجويي هاي متعدد از زندگي هاي شخصي اين آدم ها سر درمي آورديم، نه اينکه با سريال همراه شويم تا يکسري شخصيت را بشناسيم که خيلي هم عجيب و پيچيده نيستند و شايد در سري بعد عمليات نجات آنها را هم شاهد باشيم. اگر سريال گمشدگان با محوريت شخصيت پردازي پيش مي رود و توي ذوق نمي زند به خاطر کليت غريب ماجرا است و اينکه هر کدام از اين شخصيت هاي چيز غريب تري هم در زندگي هاي شخصي خود دارند. تازه همين سريال هم اگر اتفاقي مثل سقوط هواپيما را با خود نداشت کسي صبر نمي کرد تا ببيند هر کدام از اين شخصيت ها چه کساني هستند.
در هر صورت عمليات 125 براي ما که اعتراض داريم به تنبلي بهروز افخمي (هر چند قبول داريم سينماي ايران تقريباً مرده) دردي را دوا نکرد و همچنان در حسرت يک فيلم سرو شکل دار مثل «شوکران» هستيم. خيلي از آدم هاي که دست به نصيحت شان عالي است مدام به فوتباليست هايي که با شکل و شمايل عجيب در زمين و در جاهاي عمومي ظاهر مي شوند، مي گويند شما ديگر متعلق به خودتان نيستيد و به فکر نوجوانان و جواناني باشيد که از شما الگو برمي دارند. آقاي افخمي در جايگاهي بسيار متفاوت ديگر شما متعلق به خودتان نيستيد شما به ما الگو مي دهيد به ما که آثار شما را دوست داريم و کتاب هاي شما، مقاله هاي شما، علاقه شما به آلتمن، عدم علاقه و علاقه شما به گدار و.... شما داريد به نسلي که جوان تر از شماست، کودکي اش را با ناآرامي گذرانده و خيلي سخت تر از شما مي تواند اولين سريالش و اولين فيلمش را بسازد، الگو مي دهيد. حواس تان باشد شما ديگر متعلق به خودتان نيستيد.