| زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید | |
|
+12sharareh زیبا پروانه منفرد سارا رستمیان Asheghe_Tanha Sarvenaz حمیده ناصری مرتضی آشتیانی فرهاد رمضانی mehrnoosh مح ستاره عباسی 16 مشترك |
|
نويسنده | پيام |
---|
ستاره عباسی مدیر ارشد ( فرهنگ و هنر )
تعداد پستها : 1304 سن : 39 آدرس : Aalborg University . Denmark از ایشان سپاسگزاری شده : 325 امتیاز : 64011 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الإثنين مايو 10, 2010 2:41 am | |
| زیباترین اشعاری که خوانده اید کدام است اینجا اشعار را بگذارید . توجه کنید اینجا مشاعره نیست تنها بانکی از اشعار زیبا خواهد بود نقش پایی مانده بود از من ،به ساحل ، چند جا ناگهان ، شد محو، با فریاد موجی سینه سا ! آن که یک دم ، بر وجود من گواهی داده بود ، از سر انکار ، می پرسید:کو؟ کی؟ کی؟ کجا؟ ساعتی بر موج و بر آن جای پا حیران شدم از زبان بی زبانان می شنیدم نکته ها: این جهان:دریا ، زمان:چون موج ، ما:مانند نقش ، لحظه ای مهمان این هستی ده هستی ربا ! یا سبک پروازتر از نقش، مانند حباب ، بر تلاطم های این دریای بی پایان رها لحظه ای هستیم سرگرم تماشا ناگهان، یک قدم آن سوتر پیوسته با باد هوا! باز می گفتم: نه !این سان داوری بی شک خطاست ، فرق بسیار است بین نقش ما ، با نقش پا فرق بسیار است بین جان انسان وحباب هر دو بر بادند اما کارشان از هم جدا: مردمانی جان خود را بر جهان افزوده اند آقتاب جان شان درتاروپود جان ما ! مردمانی رنگ عالم را دگرگون کرده اند هر یکی در کار خود نقش آفرین همچون خدا! هر که بر لوح جهان نقشی نیفزاید ز خویش ، بی گمان چون نقش پا محو است در موج فنا نقش هستی ساز باید نقش بر جا ماندنی تا چو جان خود ، جهان هم جاودان دارد تو را ! فریدون مشیری | |
|
| |
ستاره عباسی مدیر ارشد ( فرهنگ و هنر )
تعداد پستها : 1304 سن : 39 آدرس : Aalborg University . Denmark از ایشان سپاسگزاری شده : 325 امتیاز : 64011 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الإثنين مايو 10, 2010 2:42 am | |
| ریشه در خاک تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد و اشک من ترا بدرود خواهد گفت. نگاهت تلخ و افسرده است. دلت را خار خار نا امیدی سخت آزرده است. غم این نابسامانی همه توش وتوانت را زتن برده است.
تو با خون و عرق این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی. تو با دست تهی با آن همه طوفان بنیان کن در افتادی. تو را کوچیدن از این خاک ،دل بر کندن از جان است. تو را با برگ برگ این چمن پیوند پنهان است. تو را این ابر ظلمت گستر بی رحم بی باران تو را این خشکسالی های پی در پی تو را از نیمه ره بر گشتن یاران تو را تزویر غمخواران ز پا افکند تو را هنگامه شوم شغالان بانگ بی تعطیل زاغان در ستوه آورد. تو با پیشانی پاک نجیب خویش که از آن سوی گندمزار طلوع با شکوهش خوشتر از صد تاج خورشید است تو با آن گونه های سوخته از آفتاب دشت تو با آن چهره افروخته از آتش غیرت که در چشمان من والاتر از صد جام جمشید است تو با چشمان غمباری که روزی چشمه جوشان شادی بود و اینک حسرت و افسوس بر آن سایه افکنده ست خواهی رفت. و اشک من ترا بدروردخواهد گفت
من اینجا ریشه در خاکم من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم من اینجا تا نفس باقیست می مانم من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم امید روشنائی گر چه در این تیره گیهانیست من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی گل بر می افشانم من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید سرود فتح می خوانم و می دانم تو روزی باز خواهی گشت
زندگی در ۳۰ شهریور ماه سال ۱۳۰۵ در خیابان عینالدوله (خیابان ایران فعلی) شهر تهران چشم به جهان گشود. پدر و مادر او هر دو از ادبیات و شعر سررشته داشتند و پدربزرگ مادری او میرزا جوادخان مؤتمنالممالک از شاعران روزگار ناصری بود. مشیری دوره آموزشهای دبستانی و دبیرستانی را در مشهد و تهران به پایان رساند و سپس وارد دانشگاه شد و در رشته زبان ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت، اما آن را ناتمام رها کرد و به سبب دلبستگی بسیاری که به حرفه روزنامهنگاری داشت از همان جوانی وارد فعالیت مطبوعاتی در زمینه خبرنگاری و نویسندگی شد و بیش از سی سال در این حوزه کار کرد. مشیری سالها عضویت هیات تحریریه مجلات سخن، روشنفکر، سپید و سیاه و چند نشریه دیگر را داشت. از سال ۱۳۲۴ در وزارت پست و تلگراف و تلفن و سپس شرکت مخابرات ایران مشغول به کار بود و در سال ۱۳۵۷ بازنشسته شد. او در سال ۱۳۳۳ با خانم اقبال اخوان ازدواج کرد و اکنون دو فرزند به نامهای بابک و بهار از او به یادگار ماندهاست. مشیری سالها از درد چشم رنج میبرد و در بامداد روز جمعه ۳ آبان ماه ۱۳۷۹ خورشیدی در بیمارستان تهران کلیلنیک در سن ۷۴ سالگی درگذشت.
دفترهای شعر ۱۳۳۴ تشنه طوفان ۱۳۳۵ گناه دریا ۱۳۳۷ نایافته ۱۳۴۰ ابر ۱۳۴۵ ابر و کوچه ۱۳۴۷ بهار را باور کن ۱۳۴۷ پرواز با خورشید ۱۳۵۶ از خاموشی ۱۳۴۹ برگزیده شعرها ۱۳۶۴ گزینه اشعار ۱۳۶۵ مروارید مهر ۱۳۶۷ آه باران ۱۳۶۹ سه دفتر ۱۳۷۱ از دیار آشتی ۱۳۷۲ با پنج سخنسرا ۱۳۷۴ لحظهها و احساس ۱۳۷۸ آواز آن پرنده غمگین ۱۳۷۹ تا صبح تابناک اهورایی | |
|
| |
مح ORODIST
تعداد پستها : 163 سن : 36 آدرس : Vancouver از ایشان سپاسگزاری شده : 68 امتیاز : 55638 Registration date : 2010-05-04
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الإثنين مايو 10, 2010 4:10 am | |
| شبانه : -------------------------------------------- شبانه شعری چگونه توان نوشت تا هم از قلب من سخن بگوید . هم از بازویم ؟ شبانه شعری چنین جگونه توان نوشت ؟
من آن خاکستر سردم که در من شعله ی همه عصیان هاست ،
من آن دریای آرامم که در من فریاد همه توفان هاست ،
من آن سرداب تاریکم که در من آتش همه ایمان هاست .
اين مطلب آخرين بار توسط mahmodifard در الإثنين مايو 10, 2010 9:42 am ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است. | |
|
| |
mehrnoosh ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 802 سن : 34 از ایشان سپاسگزاری شده : 118 امتیاز : 59196 Registration date : 2008-10-24
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الإثنين مايو 10, 2010 8:00 am | |
| ای دل نه هزار عهد کردی کاندر طلب هوا نگردی؟ کس را چه گنه تو خویشتن را بر تیغ زدی و زخم خوردی دیدی که چگونه حاصل آمد از دعوی عشق روی زردی؟ یا دل بنهی به جور و بیداد یا قصهی عشق درنوردی ای سیم تن سیاه گیسو کز فکر سرم سپید کردی بسیار سیه، سپید کردست دوران سپهر لاجوردی صلحست میان کفر و اسلام با ما تو هنوز در نبردی سر بیش گران مکن، که کردیم اقرار به بندگی و خردی با درد توام خوشست ازیراک هم دردی و هم دوای دردی گفتی که صبور باش، هیهات دل موضع صبر بود و بردی هم چاره تحملست و تسلیم ورنه به کدام جهد و مردی | |
|
| |
ستاره عباسی مدیر ارشد ( فرهنگ و هنر )
تعداد پستها : 1304 سن : 39 آدرس : Aalborg University . Denmark از ایشان سپاسگزاری شده : 325 امتیاز : 64011 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الإثنين مايو 10, 2010 8:02 am | |
| شرطست جفا كشيدن از يار خمرست و خمار و گلبن و خار
من معتقدم كه هرچه گويي شيرين بود از لب شكربار
پيش دگري نميتوان رفت از تو به تو آمدم به زنهار | |
|
| |
mehrnoosh ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 802 سن : 34 از ایشان سپاسگزاری شده : 118 امتیاز : 59196 Registration date : 2008-10-24
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الإثنين مايو 10, 2010 8:03 am | |
| وقتی دل سودایی میرفت به بستانها بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها ای مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبها وی شور تو در سرها وی سر تو در جانها تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها تا خار غم عشقت آویخته در دامن کوته نظری باشد رفتن به گلستانها آن را که چنین دردی از پای دراندازد باید که فروشوید دست از همه درمانها گر در طلب رنجی ما را برسد شاید چون عشق حرم باشد سهلست بیابانها هر تیر که در کیشست گر بر دل ریش آید ما نیز یکی باشیم از جمله قربانها هر کو نظری دارد با یار کمان ابرو باید که سپر باشد پیش همه پیکانها گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش میگویم و بعد از من گویند به دورانها | |
|
| |
mehrnoosh ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 802 سن : 34 از ایشان سپاسگزاری شده : 118 امتیاز : 59196 Registration date : 2008-10-24
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الإثنين مايو 10, 2010 8:07 am | |
| سعدی تو را نادیدن ما غم نباشد که در خیلت به از ما کم نباشد من از دست تو در عالم نهم روی ولیکن چون تو در عالم نباشد عجب گر در چمن بر پای خیزی که سرو راست پیشت خم نباشد مبادا در جهان دلتنگ،رویی که رویت بیند و خرم نباشد من اول روز دانستم که این عهد که با من می کنی،محکم نباشد که دانستم که هرگز سازگاری پری را بابنی آدم نباشد مکن یارا،دلم مجروح مگذار که هیچم در جهان مرهم نباشد بیا تا جان شیرین در تو ریزم که بخل و دوستی با هم نباشد نخواهم بی تو یک دم زندگانی که طیب عشق بی همدم نباشد نظر گویند سعدی با که داری که غم با یار گفتن غم نباشد حدیث دوست با دشمن نگویم که هرگز مدعی محرم نباشد | |
|
| |
ستاره عباسی مدیر ارشد ( فرهنگ و هنر )
تعداد پستها : 1304 سن : 39 آدرس : Aalborg University . Denmark از ایشان سپاسگزاری شده : 325 امتیاز : 64011 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الإثنين مايو 10, 2010 8:08 am | |
| قيمت گل برود چون تو به گلزار آيي وآب شيرين چو تو در خنده و گفتار آيي اين همه جلوه طاووس و خراميدن او با ديگر نكند گر تو برفتار آيي چند بار آخرت اي دل به نصيحت گفتم ديده بربند نبايد كه گرفتار آيي | |
|
| |
مح ORODIST
تعداد پستها : 163 سن : 36 آدرس : Vancouver از ایشان سپاسگزاری شده : 68 امتیاز : 55638 Registration date : 2010-05-04
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الإثنين مايو 10, 2010 9:35 am | |
| دمب به كله مي كوبد و شقيقه اش دو شقه مي شود
بي انكه بداند حلقه اتش را در خواب ديده است
عقرب عاشق
اين مطلب آخرين بار توسط mahmodifard در الإثنين مايو 10, 2010 9:49 am ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است. | |
|
| |
مح ORODIST
تعداد پستها : 163 سن : 36 آدرس : Vancouver از ایشان سپاسگزاری شده : 68 امتیاز : 55638 Registration date : 2010-05-04
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الإثنين مايو 10, 2010 9:47 am | |
| چه مهمان هاي بي دردسري هستند ، مردگان
نه به دستي ظرفي را چرك مي كنند نه به حرفي دلي را آلوده
تنها به شمعي قانعند و
اندكي سكوت (مرحوم حسين پناهي) | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الثلاثاء مايو 11, 2010 1:37 am | |
| پايان انتظار * سيمين بهبهاني مرا هزار اميد است و هر هزار تويي شروع شادي و پايان انتظار تويي بهارها که ز عمرم گذشت و بيتو گذشت چه بود غير خزانها اگر بهار تويي دلم ز هرچه به غير از تو بود خالي ماند در اين سرا تو بمان اي که ماندگار تويي شهاب زودگذر لحظههاي بوالهوسي است ستارهاي که بخندد به شام تار تويي جهانيان همه گر تشنگان خون مناند چه باک زانهمه دشمن چو دوستدار تويي دلم صراحي لبريز آرزومنديست مرا هزار اميد است و هر هزار تويي | |
|
| |
مهمان مهمان
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الثلاثاء مايو 11, 2010 2:11 am | |
| اشک هنر پیشه گریم تمام شد . هنر پیشه آماده ی رفتن به صحنه بود که خبر مرگ کودکش را شنید . تماشاگران بی تابی می کردند ، وقت به سرعت می گذشت چاره ای نبود تصمیم گرفت جلوی پرده ظاهر شود و ماجرا را برای مردم باز گوید او هنر پیشه ی کمدی بود ! در فضا پیچید فریاد نشاط و شادمانی خنده ها رقصید در تالار صحنه را لرزاند توده ی انبوه جمعیت، زشوق دیدن او موجی از احساس شد احساس گرم و آتشین..... -"می پذیرم، می پذیرم این همه احساس را با تمام قلب......اما کودک من مرد ! خواهش می کنم امشب.........." سالن از جا کنده شد و فریاد تحسین یکصدا برخاست از هر سو : -"آفرین!" _"بازیگر خوبی است " -"استاد هنرمندی است " -"مضمون غم آلودش به دلها نشاط می بخشد " - "اشکهایش خنده می آرد" _"دوستان ! باور کنید ! این حرف بازی نیست ! کودک من مرد ! می خواهم برای بار آخر، جسم بی جان عزیزم را ببینم بوسه بر رویش زنم باور کنید ! این حرف بازی نیست ...... من تمام آرزوی زندگانی را درون غنچه ی لبها او می کاشتم در خنده اش می یافتم..... نیمه شب با دستهای کوچک او با نوازش های گرم و ساده اش خستگی ها از تن من دور می شد امشب آن سرچشمه ی امیدهایم خشک شد ،پژمرده شد باور کنید! این حرف بازی نیست ، بازی نیست........ خنده ای یکریز بر سالن مسلط شد صندلی ها جابجا گردید..... این تک جمله ها در گوش میآمد که -"بازی را نگر سحر است ،افسون است ،بازی نیست....... باید او را غرق در گل کرد شوری در نهان دارد زبانش آتش افروز است ، گرمی می دهد ، جان می دهد ....." دل درون سینه تنگی کرد مغزش داغ شد ، دیوانه شد یاد آهنگی که ناقص ماند ، گلزاری که پرپر شد نهان نورسی کز بوستان گم شد... یاد فرزندش گلشن آوازهایش ،نغمه ی امید بخش زندگانی آورش آتشی افکند بر جان....... -" پس چرا باور نمی دارند اینها ! پس چرا " بغض او ترکید اشک با رنگ گریم آغشته شد رنگها در هم دوید نقش دردی برجبین او نشست دیدگان را بست از پا تا به سر ارزید....... دسته گلها صحنه را پوشاند عطر یاسمن ، با برق شادی ها ، سرود خنده ها ، امیخت در هم . چنگ می زد در میان شاخه ها فریاد می زد :"نو گل من مرد بازی نیست..... بازی نیست........ |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الثلاثاء مايو 11, 2010 2:23 am | |
| * قيصر امينپور
عيد بيتو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند سالها، هجري و شمسي، همه بيخورشيدند از همان لحظه که از چشم يقين افتادند چشمهاي نگران آينهي ترديدند نشد از سايهي خود هم بگريزند دمي هرچه بيهوده به گرد خودشان چرخيدند چون بهجز سايه نديدند کسي در پي خود همه از ديدن تنهايي خود ترسيدند غرق درياي تو بودند ولي ماهيوار بازهم نام و نشان تو ز هم پرسيدند در پي دوست همه جاي جهان را گشتند کس نديدند در آيينه به خود خنديدند سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است فصلها را همه با فاصلهات سنجيدند تو بيايي همه ساعتها و ثانيهها از همين روز، همين لحظه، همين دم عيدند | |
|
| |
مرتضی آشتیانی ادمین انجمن
تعداد پستها : 495 سن : 44 از ایشان سپاسگزاری شده : 48 امتیاز : 58895 Registration date : 2008-10-27
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الثلاثاء مايو 11, 2010 2:46 am | |
| بوی زلف یار آمد یارم اینک میرسد
بوی زلف یار آمد یارم اینک میرسد بوی زلف یار آمد یارم اینک میرسد جان همی آساید و دلدارم اینک میرسد اولین شب صبحدم با یارم اینک میدمد وآخرین اندیشه و تیمارم اینک میرسد در کنار جویباران قامت و رخسار او سرو سیمین آن گل بی خارم اینک میرسد ای بسا غم کو مرا خورد و غمم کس می نخورد چون نباشم شاد چون غمخوارم اینک میرسد مدتی تا بودم اندر آرزوی یک نظر لاجرم چندین نظر در کارم اینک میرسد دین و دنیا و دل و جان و جهان و مال و ملک آنچه هست از اندک و بسیارم اینک میرسد روی تو ماه است و مه اندر سفر گردد مدام همچو ماه از مشرق ره یارم اینک میرسد بزم شادی از برای نقل سرمستان عشق پسته و عناب شکر بارم اینک میرسد من به استقبال او جان بر کف از بهر نثار یار میگوید کنون عطارم اینک میرسد | |
|
| |
مهمان مهمان
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الثلاثاء مايو 11, 2010 7:46 am | |
| بیایید بیایید که گلزار دمیده است بیایید بیایید که دلدار رسیده است بیارید به یکبار همه جان و جهان را به خورسید سپارید که خوش تیغ کشیده است برآن زشت بخندید که او ناز نماید برآن یار بگریید که از یار بریده است همه شهر بشورید چو آوازه درافتاد که دیوانه دگربار ز زنجیر رهیده است بکوبید دهل ها و دگر هیچ مگویید چه جای دل و عقل است که جان نیز رمیده است *********************************** برون شو ای غم از سینه که لطف یار می آید تو هم ای دل ز من گم شو،که آن دلدار می آید نگویم یار را شادی ،که از شادی گذشت ا او مرا از فرط عشق او ،ز شادی عار می آید مسلمانان ،مسلمانان،مسلمانی زسر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید برو ای شکر کاین نعمت ، زحد شکر بیرون شد نخواهم صبر گرچه او گهی هم کار می آید روید ای جمله صورتها ،که صورتهای نو آمد الم هاتان نگون گردد ،که آن بسیار می آید در ودیوار این سینه ، همی دررد ز انبوهی که اندر در نمی گنجد، پس از دیوار می آید مولانا |
|
| |
حمیده ناصری ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1569 سن : 32 آدرس : Sida, Valhallavägen, Stockholm Sweden از ایشان سپاسگزاری شده : 154 امتیاز : 64433 Registration date : 2008-11-13
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الثلاثاء مايو 11, 2010 12:08 pm | |
| عشق يعني مستي و ديوانگي
عشق يعني با جهان بيگانگي
عشق يعني شب نخفتن تا سحر
عشق يعني سجده ها با چشم تر
عشق يعني سر به دار آويختن
عشق يعني اشک حسرت ريختن
عشق يعني در جهان رسوا شدن
عشق يعني مست و بي پروا شدن
عشق يعني سوختن يا ساختن
عشق يعني زندگي را باختن
عشق يعني انتظار و انتظار
عشق يعني هرچه بيني عکس يار
عشق يعني ديده بر در دوختن
عشق يعني در فراقش سوختن
عشق يعني لحظه هاي التهاب
عشق يعني لحظه هاي ناب ناب
عشق يعني سوز ني ، آه شبان | |
|
| |
ستاره عباسی مدیر ارشد ( فرهنگ و هنر )
تعداد پستها : 1304 سن : 39 آدرس : Aalborg University . Denmark از ایشان سپاسگزاری شده : 325 امتیاز : 64011 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الثلاثاء مايو 11, 2010 12:56 pm | |
| “عشق”
چشم بگشا چشم بهر دیدن است روز دیدار و گه شوریدن است
سینۀ دلدادگان خمخانه وار از شراب عشق در جوشیدن است
نغمه های عشق بی لفظ و زبان در جهان در کار جان بخشیدن است
ابر فروردین به گوش کشتزار رمز عشقش نم نمک باریدن است
قصه خورشید و مهرش بر زمین گرم کردن سوختن تابیدن است
غنچۀ دلداده رازش با نسیم سرخ گشتن وا شدن خندیدن است
سرو آزاد و زبان حال او نرم نرمک در چمن بالیدن است
گفتگوی بید مجنون با نسیم سر فرود آوردن و لرزیدن است
از نوای عشق پر شد این جهان خرّم آن کش طاقت بشنیدن است
خرّم آن پایی که اندر بزم عشق از طرب در وجد و پا کوبیدن است
خرّم آن دستی که اندر باغ عشق دست اندر کار خوشه چیدن است
خرّم آن سر کاندر این درگاه عشق بر سر تاج وفا پوشیدن است
خرّم آن عاشق که در میدان عشق در تمنای به خون غلطیدن است
ای خدا زین عشق محرومم مساز از تو تائید و ز من کوشیدن است
هوشمند فتح اعظم | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الأربعاء مايو 12, 2010 3:19 am | |
| از شهر های خاطره می آيی از باغ های عشق زيبايی نگاه تو ديريست بر ياس ها باران روشنايی مهتاب است بانوی مهربان بانوی سال های پريشان تشویش بیکرانه رنج کدام عشق در التهاب قلب تو مانده ست؟ ای خوب! با ما سخن بگوی! اين کيست شعر شکوفه های جوان را با جان بی قرار تو خوانده است؟ جانی که در قلمرو پائيز است هربار پر بارتر ز پيش گل آورده ست. بانوی خاطره! بانوی سال های شب درد! آواز پر نوازش کدامين در عطر خوابگونه گيسويت خانه کرد که اينگونه در صداقت آينه گلخنده بلند رهايی از صبح چشم های تو جاريست؟ با رنج، زيستن با ياس ها زمانه زيبا را چون رود، عاشقانه سرودن اين، اين در سرشت توست وينگونه بی بهار، شکفتن در سرنوشت توست | |
|
| |
فرهاد رمضانی ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1259 از ایشان سپاسگزاری شده : 134 امتیاز : 63504 Registration date : 2008-10-23
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الأربعاء مايو 12, 2010 3:20 am | |
| با دلي بي تاب مي خوانم تو را مثل شعري ناب مي خوانم تو را در كنار جويباري از غرل با سرود آب مي خوانم تو را شب به قصد كوچه بيرون مي روي در شب مهتاب مي خوانم تو را خستگي را مي تكانم از تنت با زبان خواب مي خوانم تو را با لباني كه عطش بو سيده است با صداي آب مي خوانم تو را عكس خاموشم كه تا پايان عمر با دلي بي تاب مي خوانم تو را | |
|
| |
مهمان مهمان
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الخميس مايو 13, 2010 3:03 am | |
| از بخت یاری ماست شاید که آنچه می خواهیم یا بدست نمی آید یا از دست می گریزد ******************* چند بار امید بستی و دام بر نهادی تا دستی یاری دهنده کلامی مهرآمیز نوازشی یا گوشی شنوا به چنگ آری چند بار دامت را تهی یافتی از پای منشین آماده شو که دیگر بار و دیگر بار دام باز گستری ************* پس از سفرهای بسیار و عبور از فرازو فرود این دریای طوفان خیز برآنم که در کنار تو لنگر افکنم بادبان برچینم پارو وا نهم سکان رها کنم به خلوت لنگرگاهت درآیم و در کنارت پهلو گیرم آغوشت را باز یابم استواری امن زمین را زیر پای خویش. ********* پنجه درافکنده ایم با دستهایمان به جای رها شدن سنگین ،سنگین بر دوش می کشیم بار دیگران را به جای همراهی کردنشان عشق ما نیازمند رهایی است نه تصاحب در راه خویش ایثار باید نه انجام وظیفه . ********** در وجود هر کس رازی بزرگ نهان است داستانی ، راهی ، بیراهه ای طرح افکندن این راز راز من و راز تو راز زندگی پادش بزرگ تلاشی پر حاصل است ********** به تو نگاه می کنم و می دانم که تو تنها نیازمند یک نگاهی تا به تو دل دهد آسوده خاطرت کند بگشایدت تا به درآیی من پا پس می کشم و در نیم گشوده به سوی تو بسته می شود *********** پیش از آنکه به تنهایی خود پناه برم از دیگران شکوه آغاز می کنم فریاد می کشم که ترکم گفته اند چرا از خود نمی پرسم کسی را دارم که احساسم را اندیشه و رؤیایم را زندگی ام را با او قسمت کنم آغاز جداسری شاید از دیگران نبود ........ از: احمد شاملو |
|
| |
Sarvenaz ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1280 سن : 36 از ایشان سپاسگزاری شده : 218 امتیاز : 61514 Registration date : 2008-10-24
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الخميس مايو 13, 2010 3:41 am | |
| ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به تو آری ، به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی ، به همبن باغ بلور
به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری
که سراغش ز غزلهای خودم می گیری
به همان زل زدن از فاصله دور به هم
یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم
به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو
به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو
به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت
شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، عاشق دیدار من است
یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگی اش
می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش
آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده
بر سر روح من افتاده و آوار شده
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، تشنه دیدار من است
یک نفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزیش
می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش
رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست
راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟
اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست
پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست؟
حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش
عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش
آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود
آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود
اینک از پشت دل آینه پیدا شده است
و تماشاگه این خیل تماشا شده است
آن الفبای دبستانی دلخواه تویی
عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی....
شعر از بهروز یاسمی هست... | |
|
| |
مهمان مهمان
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الخميس مايو 13, 2010 7:06 am | |
| شوش را دیدم از اخوان ثالث (این تنها بخشی از قصیده ی شوش را دیدم است) شوش را دیدم -گو بماند آن شنیدنها و خواندنها- دیدنی بسیار بود و گفتنی بسیار ، گو بماند گفتنیها نیز ، لیک تنها یک سخن ، یک چیز : راستی را که بدرستی نمی دانم بر خراب این اَبَر شهر شگفت انگیز بر مزار آن شکوه و شوکت دیرین ما پریشان نسل غمگین را بر سر اطلال این مسکین خراب آباد فخر باید کرد یا ندبه شوق باید داشت یا فریاد ؟ بارها پرسیده ام از خویش نسل بدبختی که مایانیم وارث ویران قصور و قصه ی اجداد، با چه باید بودمان دلشاد؟ یادها ،یا بادها ، یا هر چه بودا بود باداباد؟ *** از دل ویرانه ی اعصار ، می وزد هوهوکنان بادی برگی از سویی برد سویی . شکوه ای دارد ،حدیثی می کند گویی . این منم آهی شنیده ، یا کشد دیوانه ای هویی ؟ تا چه گوید ، گوش بسپاریم : -"نسل بی گُند ! ای زهیچ انگاره ، ای تندیس ! ای تهی تصویر !" -" با که گوید ؟ با تو یا من ؟ " -"هیس!" -"با شمایم با شمایانم ، ای شمایان هرکه در هر جامه ، در هر جای ،بر هر پای آی! نسل بی گُند آی! من دگر از این تماشا ها و دیدنها شوکت افسانه ی پارین نهادن در بر ناچیزی امروز ، شاهشهر قصه را دانستن و آنگاه دیدن این بی نوا چرکین ، همچو مسکین روستای کور و کودن ،پیر پوزخند طهنه و تسخر از نگاه دوست یا دشمن شنیدنها و دیدنها، خسته شد روحم،به تنگ آمد دلم ، جانم به لب آمد؛ بس که آمد دوست ،دشمن رفت بس که آمد روز و شب آمد . یا مرا نابود کن ، با خاک یکسان کن ،بروبَم جای یا بسازم همچو پارین ،نسل بی گُند ، آی !" های! |
|
| |
Asheghe_Tanha ORODIST ❤️
تعداد پستها : 450 سن : 36 آدرس : شیراز از ایشان سپاسگزاری شده : 127 امتیاز : 54807 Registration date : 2010-01-24
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الخميس مايو 13, 2010 3:28 pm | |
| فروغ فرخزاد
پرنده مردنی است
دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم چراغ های رابطه تاریکند چراغهای رابطه تاریکند کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی ست | |
|
| |
Sarvenaz ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1280 سن : 36 از ایشان سپاسگزاری شده : 218 امتیاز : 61514 Registration date : 2008-10-24
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الجمعة مايو 14, 2010 2:41 am | |
| ساقي به نور باده برافروز جام ما مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پياله عکس رخ يار ديدهايم اي بيخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نميرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جريده عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سهي قدان کايد به جلوه سرو صنوبرخرام ما
اي باد اگر به گلشن احباب بگذري زنهار عرضه ده بر جانان پيام ما
گو نام ما ز ياد به عمدا چه ميبري خود آيد آن که ياد نياري ز نام ما
مستي به چشم شاهد دلبند ما خوش است زان رو سپردهاند به مستي زمام ما
ترسم که صرفهاي نبرد روز بازخواست نان حلال شيخ ز آب حرام ما
حافظ ز ديده دانه اشکي هميفشان باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
درياي اخضر فلک و کشتي هلال هستند غرق نعمت حاجي قوام ما | |
|
| |
Sarvenaz ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1280 سن : 36 از ایشان سپاسگزاری شده : 218 امتیاز : 61514 Registration date : 2008-10-24
| عنوان: رد: زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید الجمعة مايو 14, 2010 12:35 pm | |
| بهار بزرگ اسماعیل وفا یغمائی
غبار بشوی، زچهره، خود بهار رسید بهار وزید، بهار شکفت، بهار دمید زقله ی کوه، ز سینه ی دشت، ز دامن کشت ز هر چه که سرخ، زهرچه که زرد، زهرچه سپید زمهر و زمه، از آن خم ره، زقوس قزح که پل زده است، به خانه ی، ابر زگیسوی بید زخنده ی گل، زخنده ی،تو زگریه ی من که از سر مهر، به چهره ی تو، به هدیه چکید زبرگ گلی، که بر سر باد، زکوچه گذشت وزآنکه دمی، به شاخه نشست، سرود و پرید شکفت جهان! غریبه ممان، زروح بهار اگر چه ترا، هزار امید، شکست و خمید که شادی وغم، به هستی ما، به یکدگرند و در پی هم، روند و شوند، نهان و پدید غریبه ممان! اگرچه ترا، از آنچه گذشت به هر نفسی، هزار دریغ، به سینه خزید -از آنکه جهان، شکفته ولی، به خانه تو که گشته سرا، به اهرمنی، شریر و پلید نه دانه فشاند، کسی به زمین، به سال کهن نه دانه شکفت، نه حاصل آن، کسی دروید نه کارگری، به کارگهی، به کار ستاد نه هیچ کجا، زضربه ی پتک، جرقه جهید غریبه ممان! که می گذرد زهر چه حصار بهار و کنون، تو زنده بدار، بهار امید غریبه ممان! اگر چه ترا، ز باد خزان شکسته به رخ، تبسم و اشک، به چهره دوید مگر که ترا، نمانده به یاد، به بهمن سرد چگونه بهار! جرقه زد و زبانه کشید غریبه ممان! اگرچه ترا، ز سرخی گل به خاطره ها، شراره فتد، ز هر که شهید غریبه ممان! اگر چه دگر ز جور خزان ز دست شده ست، شمار گلی که ناشکفید که آ نکه شکست، که آنکه فسرد، نمرد نمرد به قفل بزرگ، که سد رهست، شده ست کلید و در سحری، نه دیر و نه دور، طنین فکنند به کوه و به دشت، به شهر و به کوه، دهند نوید که قفل بزرگ، شکسته شد و طلسم شکست خجسته بهار! بهار بزرگ! زراه رسید ز راه رسید زراه رسید.... دیماه هزار سیصد و شصت وسه فرانسه،والدواز، پونتواز،روستای ابلیج حاشیه راه میان دهکده ابلیج و کوقمه ان ویکسین | |
|
| |
| زیباترین اشعار و سروده ها را اینجا بنویسید | |
|