پایگاه اُرُدیست های سوئد

Swedish Orodists
 
الرئيسيةجستجوأحدث الصورثبت نامورود
< class="" height="25"> link

https://i.servimg.com/u/f30/20/32/02/33/orodis68.jpg

فلسفه اُرُدیسم چیست ؟ Orodism
زندگینامه فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ
بازتاب جهانی فلسفه اردیسم
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آمریکا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ازبکستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کلمبیا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لهستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در تاجیکستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور افغانستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مراکش
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور برزیل
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نیجریه
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نائورو
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لیبی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بلژیک
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سریلانکا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فیلیپین
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کنگو
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ژاپن
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اتیوپی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کرواسی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در جمهوری چک
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در گینه استوایی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور صربستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور دانمارک
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مالزی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اکوادور
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور قزاقستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هائیتی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوراس
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تانزانیا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئیس
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نپال
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تایلند
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایتالیا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گرجستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در آفریفای جنوبی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بلغارستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کنیا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کامرون
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کره جنوبی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نروژ
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مکزیک
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اندونزی
بازتاب اُرُدیسم در جمهوری آذربایجان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور انگلیس
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور عراق
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آلمان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در پورتوریکو
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور غنا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اسپانیا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فرانسه
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ترکیه
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور روسیه
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بنگلادش
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور پاکستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اوگاندا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بحرین
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایسلند
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مقدونیه
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایران
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اوکراین
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تونس
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لتونی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور چین
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور جیبوتی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور الجزایر
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کانادا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور پرو
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در نیکاراگوئه
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آرژانتین
بازتاب اُرُدیسم در بوسنی و هرزگوین
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در قرقیزستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در ارمنستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گویان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سنگاپور
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در لوکزامبورگ
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در مجارستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد
المواضيع الأخيرة
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آفریفای جنوبی The philosophy of Orodism in South Africa
من طرف الأحد فبراير 27, 2022 9:20 am

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کنگو The philosophy of Orodism in Congo
من طرف الأحد فبراير 27, 2022 9:16 am

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تانزانیا The philosophy of Orodism in Tanzania
من طرف الأحد فبراير 27, 2022 9:14 am

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لوکزامبورگ The philosophy of Orodism in Luxembourg
من طرف الأحد فبراير 27, 2022 9:13 am

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سنگاپور The philosophy of Orodism in Singapore
من طرف الأحد فبراير 27, 2022 9:11 am

كساني كه Online هستند
در مجموع 168 كاربر Online ميباشد :: 0 كاربر ثبت نام شده، 0 كاربر مخفي و 168 مهمان

هيچ كدام

بيشترين آمار حضور كاربران در سايت برابر 237 و در تاريخ السبت مارس 06, 2010 6:21 pm بوده است.
ورود
نام كاربر:
كلمه رمز:
ورود اتوماتيك در بازديدهاي بعدي: 
:: كلمه رمز خود را فراموش كرده ايد؟
أفضل 10 أعضاء في هذا المنتدى
فرشته بیژنی
گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Vote_rcapگفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Voting_bar1گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Vote_lcap 
حمیده ناصری
گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Vote_rcapگفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Voting_bar1گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Vote_lcap 
admin
گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Vote_rcapگفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Voting_bar1گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Vote_lcap 
مهران عبدالهی
گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Vote_rcapگفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Voting_bar1گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Vote_lcap 
ستاره عباسی
گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Vote_rcapگفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Voting_bar1گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Vote_lcap 
Sarvenaz
گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Vote_rcapگفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Voting_bar1گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Vote_lcap 
فرهاد رمضانی
گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Vote_rcapگفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Voting_bar1گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Vote_lcap 
زیبا
گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Vote_rcapگفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Voting_bar1گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Vote_lcap 
پروانه منفرد
گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Vote_rcapگفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Voting_bar1گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Vote_lcap 
سارا رستمیان
گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Vote_rcapگفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Voting_bar1گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Vote_lcap 

 

 گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
sharareh
ORODIST ❤️
ORODIST ❤️
sharareh


تعداد پستها : 451
سن : 36
آدرس : کاشان شهر گلاب و سهراب !
از ایشان سپاسگزاری شده : 13
امتیاز : 58192
Registration date : 2008-10-23

گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Empty
پستعنوان: گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا   گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Emptyالأربعاء نوفمبر 05, 2008 11:03 am






مي ايستم در ميدان و همه را تشويق مي کنم که عاشق شوند


گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Salimi
علي رنجي پور- آميتيس اميرشاهي

«ميهمانسراي دو دنيا» سومين اثري است از اريک امانوئل اشميت که توسط
سهراب سليمي روي صحنه رفته است. در حالي که چند روزي بيشتر به پايان اجراي
اين کار نمانده، پاي صحبت هاي سليمي نشستيم تا با او درباره کليت کارهاي
اشميت و اجراي ميهمانسراي دو دنيا صحبت کنيم. سليمي در حالي که به شدت از
فضاي نقدهاي ژورناليستي گلايه دارد، از رابطه عميق دروني خود با اشميت سخن
به ميان مي آورد و با اشاره به پيچيدگي روابط انساني و بازگشايي شخصيت ها
در فضاي معلق دنياي اشميت، قوياً از کار خود دفاع مي کند. سليمي پس از
ميهمانسراي دو دنيا، بنا دارد کار ديگري را از اين نمايشنامه نويس فرانسوي
با عنوان «عشق لرزه» به دست گيرد.


---

-«ميهمانسراي دو دنيا» بعد از «خرده جنايت هاي زناشوهري» و «نواي
اسرارآميز» سومين کاري از اشميت است که شما روي صحنه مي بريد. به نظر مي
رسد ميهمانسراي دو دنيا تفاوت هايي با دو کار قبلي دارد و اساساً سطح و
فضاي کار يا ارتباط شخصيت هاي نمايشنامه با دو کار قبلي متفاوت است. شما
اين تفاوت را قبول داريد يا معتقديد که ارتباط منطقي بين سه اثر برقرار
است؟

اينکه اين سه کار چه تفاوت هايي با هم دارد، مثل اين مي ماند که من از شما
بپرسم وقتي مجموعه خيابان هاي تهران را مي بينيد آيا همه شبيه هم هستند،
در عين حال که همه اين خيابان ها به يک نقطه ختم مي شوند و آن نقطه تهران
است. هر کدام به لحاظ شرايط جغرافيايي با هم فرق مي کنند ولي در حوزه
تهران قرار مي گيرند. در حوزه درام نويسي هم همه آثار شکسپير، متعلق به
شکسپير هستند، ولي هر کدام رمز و رازهاي خودش را دارد. به نظر من هيچ
نويسنده يي نيست که نتوان رد پايش را در همه آثارش جست. ردپاي نويسنده در
تمام مجموعه آثارش، از ابتدا تا انتها هست، منتها چگونگي پيدايش اين رد
پاها را بايد جست وجو کرد. من پيش از اينکه خرده جنايت هاي زناشوهري را
دست بگيرم، مشغول کار ديگري بودم از جيمز ساندرز با عنوان «يک اتفاق
ناچيز» که من پيشنهاد کرده بودم و پذيرفته شده بود و داشتيم آن را آماده
مي کرديم ولي وقتي خرده جنايت هاي زناشوهري به دستم رسيد، اصلاً دنياي
نگاهم فرق کرد مثل گمشده يي که پيدايش کرده باشم. با توجه به سابقه يي که
در حوزه هنر و نمايش چه در بخش اجرايي و چه در بخش آموزشي داشتم، اگر
نگويم صد درصد، 90درصد با آثار دراماتيک از باستان تا مدرن آشنا هستم. کار
ما اصلاً خواندن و تحقيق و جست وجو و يافتن آثار ناب است. يک هنرمند قطعاً
بعد از يک مدت براي خودش يک خط رسمي پيدا مي کند و من در خرده جنايت هاي
زناشوهري به سرعت رد پاي خودم را ديدم. مناسبات تنگاتنگ اشميت را با
ديدگاه هاي خودم، چه به لحاظ فکري، چه به لحاظ اجرايي و چه به لحاظ نوع
رابطه هاي انساني منطبق ديدم. البته اين به معناي کشيدن خط بطلان روي بقيه
کارها نيست بلکه اين حس عاطفي و در واقع آرشيو عاطفي من و اشميت بود که به
سرعت با هم ارتباط برقرار کردند.

-نواي اسرارآميز هم به نوعي همان فضاي خرده جنايت ها را داشت و
بستر مناسبي براي برقراري اين ارتباط عاطفي بود، اما اين را شما قبول
داريد که ميهمانسراي دو دنيا با اين دو کار تفاوت هاي اساسي دارد؟

صد درصد.خب، من داشتم يک مقدمه کلي درباره رفتن به سمت و سوي اشميت مي گفتم تا به اين مقايسه ها برسيم.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
sharareh
ORODIST ❤️
ORODIST ❤️
sharareh


تعداد پستها : 451
سن : 36
آدرس : کاشان شهر گلاب و سهراب !
از ایشان سپاسگزاری شده : 13
امتیاز : 58192
Registration date : 2008-10-23

گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Empty
پستعنوان: رد: گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا   گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Emptyالأربعاء نوفمبر 05, 2008 11:03 am

-خب، بفرماييد.

همان طور که گفتم خرده جنايت هاي زناشوهري دستور کار من شد و «يک اتفاق
ناچيز» را کنسل کردم و خرده جنايت ها را پيشنهاد دادم. بالقوه تمام نگاه
شوراي ارزشيابي اين بود که يک کار اروتيک است. آنها با يک نگاه سطحي به
کار نگاه مي کردند و من کاملاً نگاه عمق گرا و معناگرا داشتم. مي دانستم
رابطه، رابطه انساني است و اين رابطه انساني جنون وار، اما عقلاني دارد
فرياد مي زند و رمز و رازهاي عشق را نهيب مي زند؛ عشقي که از بدو انسان تا
انتها با او است، ولي ما آن را گم کرده ايم. من اين را در خرده جنايت هاي
زناشوهري يافتم و با آن ارتباط برقرار کردم. مخاطبان هم همين طور. سالن
سايه گواه اين است که ما پاسخگوي جمعيت نبوديم. پس شناختم از اشميت از
طريق خرده جنايت هاي زناشوهري شکل گرفت و با توجه به ارتباطي که با خود
اشميت از طريق اي ميل داشتم، اين ارتباط تقويت شد. از طريق منشي اش
اطلاعات بسيار گرانبهايي براي من فراهم کرد. آنچنان اين کار براي خود
اشميت اهميت داشت که حتي از من درباره تعداد تماشاچي ها و نوع ارتباط شان
با اجرا و نوع رفتارهاي مخاطبان و منتقدان از من مي پرسيد. براي او مهم
بود که کارش از منظر محيط اجتماعي فرانسه که کار در آنجا نوشته شده بود،
در اينجا چگونه با مخاطب ارتباط برقرار مي کند. وقتي نواي اسرارآميز را در
دستور کار قرار دادم، زمينه شناختي نسبت به اشميت داشتم که بالقوه تر شده
بود. اما در واقع مساله در نواي اسرارآميز باز همان مساله رمز و راز پنهان
روابط انساني بود و اين ويژگي است که در کارهاي اشميت چه در نمايشنامه ها
و چه در قصه ها و رمان هاي او مشترک است. ولي هر کدام شيوه اجرايي و نوع
ساختار جغرافيايي متفاوتي دارد. نه آنچه در خرده جنايت ها مي بينيد در
نواي اسرارآميز است و نه آنچه در هر دو در ميهمانسراي دو دنيا. اما فراموش
نشود که آن دو نمايشنامه به لحاظ زماني ديرتر از ميهمانسراي دو دنيا نوشته
شده است. اما ميهمانسراي دو دنيا قبل از سال 2000 نوشته شده و مربوط به
کارهاي اوليه اشميت است. به شدت متاثر از مسائل فلسفي و به شدت متاثر از
رابطه هاي ذهني است.

-و تاکيد روي اخلاق و متاثر از مسائل اخلاقي.

نه. ببينيد، مساله فقط اخلاق نيست. وقتي ما صحبت از فلسفه مي کنيم، ناظر
به مسائل جهانشمول انساني است. پس رفتارهاي عاطفي، اخلاقي، اجتماعي و حتي
اقتصادي انسان را دربر مي گيرد. اما همين جا است که تفاوت ميهمانسراي دو
دنيا با دو کار قبلي به ظرافت ديده مي شود. اين تاکيدات فلسفي که در دو
کار قبلي بود، با اين شدت در ميهمانسراي دو دنيا نيست. نوع ژانر در خرده
جنايت ها و نواي اسرارآميز پنهان تر است، در حالي که در ميهمانسراي دو
دنيا عريان تر است. اين نوع رفتار و چينش هاي درام نويس است که به عقيده
من در طول زمان شخصيت نوشتاري اش را پيدا مي کند. از اين بابت بله، تفاوت
وجود دارد.

-به عقيده من در دو کار قبلي اولاً فضا، فضاي رئال و واقعي است و ثانياً
کاراکترها به عنوان انسان قرن بيست و يکم با همه اقتضائات اخلاقي شان
پذيرفته شده اند. اينکه من گفتم تاکيدات اخلاقي به اين دليل است که توي دو
کار ديگر ما اينقدر تاکيدات اخلاقي نمي بينيم. اين بد و خوبي که اينقدر
نمايان در ميهمانسراي دو دنيا هست، آنجا نيست. اين را قبول داريد و تاييد
مي کنيد؟

اصلاً. به شدت آنجا هم رد پاي بالقوه يي از اخلاق وجود دارد. شما در خرده
جنايت هاي زناشوهري مي بينيد که ميان ژيل و زن در بستر خانواده ترديد و شک
وجود دارد و همين مساله است که آنها را به سمت و سوي قضاوت درست اخلاقي در
روابط شان هدايت مي کند. شما به ظرافت آنجا هم مي بينيد که حکم همان مساله
و حکم اخلاق است. يعني اگر هر کس خودش را به نوعي گيجي و بيماري زده، براي
کند و کاش طرف ديگري است که چقدر پايبند او بوده و چقدر از دستورالعمل ها
و محيط شرايط اخلاقي و اجتماعي دور شده است. يا در نواي اسرارآميز ابل
زنورکو، لارسن و هلن در بستري قرار مي گيرند که قضاوت کنند. در اين باره
که چرا ابل زنورکو، هلن را بدون بررسي واقعيت ها رها مي کند و مي رود به
آن جزيره دورافتاده و هلن از يک طرف ديگر براي اينکه امکان را از ابل
زنورکو نگيرد به گونه يي عمل مي کند تا انساني به تحولي بزرگ برسد. پيش از
اينکه مادي باشد، شکل فرامرزي و معنوي را مد نظر دارد. رفتارهاي مادي
تبديل مي شود به رفتارهاي معنوي. از سوي ديگر لارسن هم همين طور سعي مي
کند که رابطه هلن و ابل زنورکو تداوم داشته باشد. براي چه؟ براي همان ارزش
هايي که اسمش است رابطه انساني، انساني و الي آخر.

-ولي در همين دو کار به هر حال لايه هاي پنهان وجود دارد.
نمايشنامه نويس اينقدر مستقيم مخاطب را به سمت ارزش هاي اخلاقي هل نمي
دهد. ما در ميهمانسراي دو دنيا مي بينيم که اين لايه ها پنهان نيست. مثلاً
وقتي قرار مي شود رئيس «دلبک» برگردد و فرصت زندگي دوباره به او داده مي
شود، نويسنده قضاوت مي کند و حرص مي خورد و تماشاچي هم همين طور و الي
آخر. اخلاق به هر صورت عريان است. اين آيا به اين دليل است که ميهمانسراي
دو دنيا جزء کارهاي اوليه اشميت است و اشميت به مرور زمان به پيچيدگي هاي
نسبي و لايه هاي پنهان کارهاي بعدي روي آورده، يا اساساً شما اين را قبول
نداريد؟

من هم با شما موافقم. اين ديدگاهي که شما داريد کاملاً درست است. الان روي
يکي ديگر از کارهاي اشميت به اسم «عشق لرزه» کار مي کنم، آن هم به کلي با
خرده جنايت ها و نواي اسرارآميز فرق مي کند. به هر حال اين دو متاخر و
پيشروتر هستند. ميهمانسراي دو دنيا نگاه آن مقطع زماني اشميت بوده که به
نظر من آن نگاه هم در قالب خودش بسيار داراي ارزش ها و ظرافت هاي خاص خود
است. اما با اين چيزي که مي گوييد در خرده جنايت ها و نواي اسرارآميز
پيچيدگي ها هست اما اينجا نيست، من مخالفم. اتفاقاً اينجا هم پيچيدگي هست،
اما خيلي راحت ابزار رازگشايي اش در اختيار است تا پيش از آنکه خودش داوري
کند، مخاطب داوري کند؛ درباره همه کساني که در اين ميهمانسرا، مسافرخانه،
برزخ، کما يا حتي توهم حضور دارند. چگونه مي شود رابطه پنهان «راجاپور» و
دکتر «اس» را ناديده گرفت؟ مي بينيم در انتهاي نمايشنامه عريان مي شود.
چگونه رابطه پنهان چيزي که در دکتر است، اتفاق مي افتد که از طبيعت خودش
فاصله مي گيرد و به طبيعت انساني نزديک تر مي شود. ببينيد اين تفاوت
پيچيدگي و تقدم تاخير کارهاي اشميت از منظر من مثل اين مي ماند که ما
بياييم و کارهاي شکسپير را ببينيم. شکسپير يک هملت دارد که پخته ترين و
کامل ترين کار او است اما نمي توان به راحتي از ريچارد سوم يا اتللو گذشت.
به عقيده من شکسپير اصلاً نمي توانست بدون نوشتن اينها به هملت کامل برسد.
چخوف هم همين طور. باغ آلبالو کامل ترين اثر او است، اما بدون مرغ دريايي
يا خرس، خواستگاري، مضرات دخانيات و... چخوف نمي توانسته به باغ آلبالو
برسد. من فکر مي کنم ميهمانسراي دو دنيا هم همين وضعيت را دارد. ضمن اينکه
نوع پيچيدگي در آن، پيچيدگي آدم ها و روابط آدم ها در شرايط ميان مرگ و
زندگي است که خودشان را در اين شرايط باز مي کنند. پيچيدگي ها و لايه هاي
دروني ژولين در اين آرام سايشگاه باز مي شود.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
sharareh
ORODIST ❤️
ORODIST ❤️
sharareh


تعداد پستها : 451
سن : 36
آدرس : کاشان شهر گلاب و سهراب !
از ایشان سپاسگزاری شده : 13
امتیاز : 58192
Registration date : 2008-10-23

گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Empty
پستعنوان: رد: گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا   گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Emptyالأربعاء نوفمبر 05, 2008 11:04 am

-اين گره گشايي شخصيت ها در اين بستر برزخي خيلي سريع و بي مقدمه
نيست؟ مثلاً عشق لورا و ژولين يا همين استحاله دکتر اس که صورت انساني
ندارد و يک فرشته و مامور است، اما در بستر روابط انساني که در يک مقطع
اتفاق مي افتد، يک مقدار سخت و باورناپذير نيست؟

ببينيد، يک موقعي که ما آموزش مي ديديم، فکر مي کرديم وقتي درام را در
اختيارمان مي گذارند، گره گذاري و نقاط عطف دراماتيک فقط بايد يک جا باشد.
آنجايي که ياگو دارد به اتللو رسماً حسادت مي کند. در حالي که امروز با يک
نگاه تيزبينانه مساله خود اتللو را بررسي مي کنند که خود او آدم کاملي
نيست، همان طور که هملت نيست. در حالي که تا ديروز هملت ها براي ما قهرمان
بودند. مساله سياه و سفيد نيست، مثلاً امروز سوژه مکبث را ببينيد. همه
جادوگران به مکبث مي گويند که سرنوشتي در انتظار او است و او آگاهانه به
سمت سرنوشت خود مي رود. حالا در ميهمانسراي دو دنيا هيچ کدام از شخصيت ها
آگاه از سرنوشت شان نيستند. اينجا جايي است که تحت فشار داوري مي کنند و
رد پاي خودشان را هر کدام به نوعي باز مي کنند. از ژولين و دلبک و راجاپور
و ماري گرفته و همه. راجاپور تعريف مي کند که همه زندگي اش اوايل تجارت
بوده. پيچيدگي نمايشنامه همين بازگشايي گره تک تک شخصيت ها است. اگر در
نواي اسرارآميز بين ابل زنورکو و لارسن و هلن است، اينجا ميان افراد مختلف
است که هر کدام متعلق به قشرهاي مختلف هستند و دارند خود را بازگشايي مي
کنند. مي بينيم که راجاپور کمتر از دلبک نيست، اما در بستري قرار گرفته که
دارد خودش را استحاله مي کند. اما راجاپور مرز انساني را ترجيح مي دهد،
دلبک نه، به همان قالبي که بوده بر مي گردد.

-بگذاريد من سوالم را دوباره اين طور بپرسم مثلاً اين استحاله يي
که در ژولين رخ مي دهد و عشقي که ميان او و لورا در مي گيرد. اول که لورا
را مي بيند کاملاً بي تفاوت است. حتي به صورت اغراق شده، اما واقعي به او
بي اعتنا است . همان طور که اشميت اول نمايشنامه موکداً به ما مي گويد که
اين شخصيت با زن هاي زيادي رابطه داشته و... اما يک دفعه وقتي به آسانسور
اشتباهي فراخوانده مي شود به لورا اظهار عشق مي کند. اين گره گشايي از
شخصيت ژولين در واقع- لااقل براي من- پذيرفتني نبود؟

ببينيد، تفاوت يک سريال با درام در همين است. يک سريال به شما امکان مي
دهد در مقاطع مختلف داستان را دنبال کنيد، ولي در درام ايجاز حرف اول را
مي زند. ما هر چقدر در درام امروز بتوانيم ريشه را حفظ کنيم و شاخ و برگ
هاي اضافي را بزنيم و به ايجاز نزديک تر شويم، موفق تريم. من به عنوان کسي
که يک سال و نيم با اين متن همزيستي فکري داشته ام، فکر مي کنم بسنده است
و بيشتر از اين هم اصلاً نيازي نيست. اگر به لحاظ حجمي هم بخواهيم بحث
کنيم، در خرده جنايت ها يا نواي اسرارآميز هم ايجاز کمتر از اين نيست. ولي
اينقدر شما را در اين بستر تعليق نگه مي دارد که آرام آرام بفهمي رابطه
هلن با ابل زنورکو و لارسن چگونه است؟ حق با کدام يکي است؟ در اينجا هم هر
کدام از آدم ها شناسنامه يي به خصوص در فاز اول از خود بروز مي دهند در
فاز بعدي کاملاً بازگشايي مي شود. در نواي اسرارآميز يک آدم بسيار محافظه
کار و کسي که يکطرفه عشق را پذيرفته و حاضر نيست بپذيرد که ارتباط تنگاتنگ
هلن با لارسن وجود ندارد؛ اما اينجا آدم ها مي آيند و رسماً و به صراحت
اعلام مي کنند مثلاً من تا ديروز رسماً ترسو بودم و علت ترسم هم اين بود.
ژولين مي گويد بارها تجربه ارتباط با زن هاي زيادي را داشته است، اما آن
نگاه به وجود نيامده است. آن نگاهي که دکتر اس در فينال کار درباره آن
توضيح مي دهد «عشق در يک نگاه» فقط چشم ها و فقط جاذبه هاي فيزيکي نيست.
اين ارتباط عاطفي و انساني است که بين آنها برقرار مي شود. ما شرقي ها
پنهان مي کنيم، اما آنها رسماً اعلام مي کنند. براي همين هم من مي گويم
ارتباط فکري من با اشميت به شدت بالا است و قوياً اعتقاد دارم که همچون
«ژولين» در جامعه ما ميليون ها مورد است، ولي قدرت بروز صريح آن را ندارند
و مرتباً پنهان مي کنند. هي پنهان مي کنيم و مي پيچيم تا بگوييم مثلاً من
از تو خوشم مي آيد يا بدم مي آيد. اشميت لايه هاي پنهان آدم ها را بيرون
مي کشد. يا از طريق خودشان...

-اما اين سوال که درباره باورپذيري استحاله ژولين پرسيدم در جريان استحاله دکتر اس هم هست که شايد از ژولين مهم تر باشد.

گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Salimi01اتفاقاً
زيبايي و ظرافت قضيه در طرح همين سوال است. توي ميهمانسراي دو دنيا يکي
نماينده دنياي مادي است به نام ژولين پورتال و يکي وجه بينابيني دارد که
دکتر اس است. دکتر اس هم در اين موقعيت تغيير مي کند و از دايره قوانيني
که بر او ديکته شده در بستر روابط انساني تخطي مي کند و خارج مي شود. مدام
مي گويد ديگران به من مي گويند، من کاره يي نيستم، تا اينکه به اين قوانين
پشت مي کند. من فکر مي کنم زيبايي و ظرافتي که در استحاله دکتر اس به وجود
مي آيد، در هيچ کدام از شخصيت هاي ديگر نيست.

-بازي خانم افکاري هم در نشان دادن اين تغيير نقش مهمي داشت. اول دکتر اس
بسيار خشک و سنگين است و چه در بيان ديالوگ ها و چه در بازي بدن خشک و صلب
است، اما رفته رفته اين خشکي مي شکند...

دقيقاً اگر شما دقت کرده باشيد، غير از رفتارهاي فيزيکي و فرم ميزانسني
کار تمام توقع من اين بود که اين کاراکتر از يک کاراکتر فرم گرفته و با
ديسيپلين خارج شود. وقتي يواش يواش آن نظم شکسته مي شود، يونيفورم دکتر اس
فقط به يک پوشش ساده تبديل مي شود که ديگر درون دکتر اس را تحت اختيار
کامل خود ندارد.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
sharareh
ORODIST ❤️
ORODIST ❤️
sharareh


تعداد پستها : 451
سن : 36
آدرس : کاشان شهر گلاب و سهراب !
از ایشان سپاسگزاری شده : 13
امتیاز : 58192
Registration date : 2008-10-23

گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Empty
پستعنوان: رد: گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا   گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Emptyالأربعاء نوفمبر 05, 2008 11:04 am

-اگر موافق باشيد، از بحث نمايشنامه و اشميت خارج بشويم و کمي
درباره فرم اجراي کار صحبت کنيم. يکي از انتقادهايي که به کار شما مي شود
درباره طراحي صحنه است. از يکسو شما به فضاي لابي ميهمانسرايي که اشميت
نوشته، بسنده نکرديد و از پيشنهاد نمايشنامه نويس عبور کرديد. از سوي ديگر
شما در طراحي صحنه از المان هايي استفاده کرديد که شايد به نوعي پاسخگوي
آن صلبيت فضاي زندان گونه ميهمانسرا نداشت. آسانسور چندان غيرقابل نفوذ به
نظر نمي رسيد. يا شيشه ها شکننده تر از آن بودند که يک فضاي غيرقابل خروج
را تداعي کنند. چه چيزي باعث شد شما از اين المان ها براي طراحي صحنه
استفاده کنيد؟ اين مساله يي بود که منتقدان هم به آن اشاره کرده بودند.

اتفاقاً من دوست دارم کلاً وارد سوژه نقادي مطبوعات بشوم و باب جدل تازه
يي را باز کنم. من عاشق جنجالم. اما قبلش در پاسخ سوال شما بايد بگويم
طراحي دکور فاکتورهايي دارد. در کشور ما همه زود حکم قطعي صادر مي کنند.
اگر بخواهيم دست به کار نو و جديدي بزنيم مي خواهيم با يکسري ابزار ناهمگن
رفتار همگني را به وجود بياوريم. من از شما مي پرسم، آيا براي رسيدن به
فضا بايد از ديوارهاي سربي استفاده مي کرديم؟ يک آسانسور با آهن زنگ زده
مي گذاشتيم؟ اما من پيش از شما جواب مي دهم که نيازي نيست سختي را با سختي
نشان دهيم. امروز در دنياي شناخته شده ديگر اين طور نيست که اشراف را با
بهترين نوع لباس معرفي کنند، بلکه با رفتار او را شناسايي مي کنند. رفتار
شخصيت نشان مي دهد که آن آدم از طبقه مرفه و بورژوا و غيره است. شما در
سالني که نشسته ايد چطور مي توانيد مارک کراوات ژولين را تشخيص بدهيد؟
ببينيد اشميت آدرس داده است. گفته لابي يک ميهمانسرا؛ اما اين دکور که مي
بيند نگاه من به فرم اجرايي اين اثر با توجه به شکل معنايي است و از اين
بابت ترسي هم از منتقدان ندارم. دنياي هنر امروز به آدرس نويسنده بسنده
نمي کند. توانايي هنرمند اينجا حرف مي زند. مکبث را ببينيد کوروساوا يک
جور مي سازد، مکبث روس ها يک جور، مکبث پولانسکي هم به شکل ديگري است. ما
پارسال يک مکبثي از گروه لهستاني اينجا توي پارکينگ تالار وحدت ديديم که
من مکبثي به اين قوت و قدرت نديدم. در واقع مي خواهم بگويم غناي معنايي
داستان اهميت دارد، نه آدرس جغرافيايي يا مختصات فيزيکي که نويسنده ارائه
مي دهد. ببينيد، اين معماري شکننده را که مي گوييد در ميهمانسراي دو دنيا
من به صورت يک جنين مي بينم. به نظر من فضا، مثل يک زهدان مي ماند و
کاراکترها مثل يک جنين اينجا هستند و از داستان آنها فقط مادر باخبر است.
يک جايي خود اشميت مصاحبه کرده بود، گفته بود من دکتر اس هستم. اتفاقاً
اينجا من خيلي به اشميت نزديک شدم. من بايد آدم هاي مختلف را بسازم، بدون
آنکه داوري کنم و بعد اين آدم ها من را بسازند. اين براي من نگاه ارزشمندي
است.

-حرف شما قبول. آيا نمي شد با استفاده از همين المان هاي شيشه يي
هم فضاي جنيني را ايجاد کرد، و هم با استفاده از رنگ ها و نورپردازي،
صلبيت مورد تاکيد نمايشنامه را داشت؟ مگر اينکه ديدگاه شما اين باشد که مي
خواهم حتماً دکورم شکننده باشد.

من از شما مي پرسم نوزاد چه زماني از زهدان مادر خارج مي شود. روز اول
وقتي نطفه بسته مي شود مي تواند؟ 9 ماه و 9 ساعت و 9 دقيقه و... طول مي
کشد تا جنين به کمال برسد و آماده تولد باشد. مساله ما نوع مصرف ماتريال
نيست. نوع ديدگاه است. ببينيد جنين تا وقتش نرسيده بيرون نمي آيد، مگر
آنکه وقتش برسد. ميهمانسراي دو دنيا هم همين وضعيت را دارد. من فکر مي کنم
صحنه ما با اين نوع طراحي چنين فضايي را ايجاد مي کند. ببينيد يک چيزهايي
در نقدها مي بينيم که ما را تکان مي دهد. همان اولين هفته اجرا دوستي نقدي
نوشته بود که به شدت تکانم داد. از خودم پرسيدم آيا منتقد حق القاي سليقه
خود را دارد يا بايد نماينده نگاه مخاطبان بيروني به اثر باشد. منتقدي مي
آيد و مي نويسد اشميت حرف تازه يي براي زدن ندارد، ما در عرفان خودمان از
اين چيزها زياد داريم. من خيلي خوشحال شدم که آقاي حسين عليزاده بعداً در
نشستي نظر من را تاييد کردو گفت، بله ما بسيار از اين چيزها در عرفان مان
داريم و در حد متعالي داريم. ولي خيلي وقت ها امکان ايجاد فضاي دراماتيک
از آن وجود ندارد. من مي خواهم بگويم ما هم بلديم و مي دانيم که در فرهنگ
مان از اين مضامين در حد اشباع داريم. اما اينکه بگوييم اشميت گفته حرف
زيادي زده چون خودمان داريم، صحيح نيست. بگوييم که فقط عرفان مال ما است و
مثلاً در فرانسه وجود ندارد؟ چه کسي گفته وجود ندارد؟ اتفاقاً من مي خواهم
بگويم زيبايي اين کار اشميت اين است که آدرس مشخص نمي دهد. اگر اسامي
کاراکترها را برداريم، با انسان جهان شمول و مسائل انساني در همه جاي زمين
روبه رو مي شويم. اين عرفان زيبا است. اين عشق زيبا است. جهان شمول است.
تعصبات کورکورانه ما را ديوانه مي کند. از اين رو گفتم و روزنامه ها هم
تيترش کردند که رابطه عاطفي من با اشميت در واقع تداوم پيدا کرد با عشق
حسين عليزاده براي ساختن موسيقي صحنه. آقاي عليزاده هرگز کار فرنگي نمي
کرد. ولي در اين نمايشنامه، انگار که آن را متعلق به خود بداند، متعلق به
عشق.

-گفتيد آقاي عليزاده. يکي از سوالات اصلي ما هم درباره موسيقي
آقاي عليزاده بود. مي شود کمي درباره روند همکاري و ساخت موسيقي کار توضيح
بدهيد؟ آقاي عليزاده صرفاً متن را خواندند، يا سر تمرين حضور داشتند، نقطه
گذاري هاي موسيقي کار شما بود يا ايشان و...

کار ابتدا با قصه گويي هاي من و با حس و حال عاطفي شروع شد. اين ارتباط
وجود داشت و من مي دانستم ديدگاه آقاي عليزاده سازگار است. تا اينکه من به
خودم اين جسارت را دادم و گفتم من نمايشنامه را مي آورم و با توجه به
چيزهايي که گفتم، حالا خودت بخوان و قضاوت کن. آقاي عليزاده همواره علاقه
مند بود کاري را با هم انجام بدهيم، منتها تاکيدات خاص خود را دارد. مثلاً
ايشان کار فرنگي نمي کردند. من هم چون چيزي در کارهاي ايراني نمي ديدم که
جنسش با آقاي عليزاده جور دربيايد به سمت او نمي رفتم. ولي وقتي
ميهمانسراي دودنيا را دادم، فردا صبحش زنگ زد و گفت بيا صحبت کنيم. گفت
کار مي کند. اين باعث شد نشست هاي زيادي داشته باشيم. از من مي پرسيد چه
چيزهايي مي خواهم. مي خواست حسم را بگويم. چون قبلاً اين ارتباط حسي ميان
ما سابقه داشت. من صلاحيت اظهارنظر درباره موسيقي ندارم، اما حس موسيقي
متعلق به خودم را دارم. براي همين در کنسرت ها و آلبوم ها حس من را مي
پرسيد. من هم حس خودم را از ميهمانسراي دو دنيا به او گفتم. اينکه هم
خشونت و هم لطافت دارد. خشونت در تکرار و لطافت در روند بازگشايي و رفتن
به سمت و سوي ماجراي عاشقانه. اين گفت وگوها ادامه داشت و من هم گزارش مي
دادم. اينکه مثلاً کجاي تمريني و... اما خب يک شرايطي بود که من گفتم
مسائلي هست که من رويم نمي شود بگويم سر تمرين بيايي. ولي ارتباط ما
ارتباط زيادي بود، ولي تا آخرين روز آقاي عليزاده را سر تمرين نياوردم.
چون شرايط اجرايي خود ما که بنا به دلايلي انسجامي نداشت، اين امکان را نه
براي خودم به وجود آوردم و نه براي ايشان که سر تمرين بيايند. تا جايي که
تايم هاي نمايشنامه را هم من به صورت ذهني و حدودي دادم، به طوري که بعد
از اينکه موسيقي ساخته شد، موسيقي از ميزانسن من جلوتر بود. يعني موسيقي
ساخته شده بود اما من ميزانسن نهايي ام را نداده بودم، به لحاظ مشکلات.
تاکيد مي کنم مشکلات، توجيهات نه. اين مشکلات در تئاتر ايران الان ديگر به
اوج خودش رسيده است. وقتي موسيقي آمد من آرام آرام جاي موسيقي، طول آن،
ضرباهنگ ها و رفتارهاي ميزانسن ها و نوع نشانه هاي کليت کار را تطبيق
دادم. آقاي عليزاده وقتي نمايشنامه را ديد به من گفت، بسياري از چيزهايي
که تو از نظر زماني دادي غلط بود. مي توانست موجزتر باشد.

-پس نقطه گذاري هاي موسيقي کاملاً کار خودتان بود؟

بله، کاملاً. ولي هماهنگ شده. اما چيزي که آقاي عليزاده گفت، بيشتر درباره
طول زمان بود. وقتي کار را ديد روي دو قسمت انگشت گذاشت. يکي قسمت اول،
حضور مخاطب در سالن که به من گفت، بگذار با موسيقي مخاطب بيايد در داخل
سالن و بنشيند. اتفاقاً بسيار کار خوبي بود با توجه به مخاطبان بي نظم.
پيشنهاد آقاي عليزاده بود که براي اينکه رخوت و طول زمان را از دست ندهيم
با ورود مخاطب، موسيقي شروع شود. ديگري هم در حرکات موزون شخصيت راجاپور،
که ايشان معتقد بود بايد موجزتر باشد. الان يک دقيقه و 38 ثانيه است، آقاي
عليزاده مي گفت 20ثانيه بيشتر لازم نبود.

-به حرکات موزون راجاپور اشاره کرديد. چيزي که در نمايشنامه نبود،
يا رقص آخر کار. وقتي تمام بار نمايشنامه روي ديالوگ ها و بازي هاي زباني
سوار است، چرا شما خواستيد از بازي بدني استفاده کنيد و اساساً دليل
استفاده شما از حرکات موزون چه بود؟

اين چيزي بود که من همان اول در نمايشنامه پيدا کردم. اين نبود که موسيقي
يا چيز ديگري من را به اين سمت هدايت کرده باشد. به آقاي عليزاده گفتم اين
را مي خواهم. ببينيد، نشانه هايي که من در راجاپور دنبال مي کردم، به لحاظ
استحاله يي که شروع مي شود گرايش هاي او به فلسفه شرق و زمينه هايي که در
اين آدم مي ديدم، مرا وادار کرد براي آن مقطع از نمايشنامه حرکات موزون
راجاپور را داشته باشم. به خصوص آنجا که لورا به راجاپور مي گويد که دفعه
قبلي که اينجا بوده از يک پيرمرد 80ساله که از درد رماتيسم فارغ شده بود،
رقص ياد گرفته، براي من جالب بود. من رقص را به مثابه تولد انساني مي
بينم. در واقع انسان از همان بدو تشکيل نطفه در حال يک رقص هارمونيک است.
براي همين وقتي لورا اين را مطرح مي کند، رقص را به لحاظ ايمايي و نشانه
شناسي، نمادي از اميدواري براي زندگي مي بينم. اينجا حالا چون رابطه لورا
و راجاپور به منزله گذشت از يک توده فيزيکي به يک توده فکري است، هديه
فيزيکي راجاپور (اهداي قلب) و هديه غيرفيزيکي لورا، حکم به تحرک رقص گونه
دادم و تاکيد داشتم که از نشانه هاي کاتاگالي و شيوه هاي هندي استفاده
شود. اينها علائمي هستند از وحدت، دوستي، عشق، رسالت و....
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
sharareh
ORODIST ❤️
ORODIST ❤️
sharareh


تعداد پستها : 451
سن : 36
آدرس : کاشان شهر گلاب و سهراب !
از ایشان سپاسگزاری شده : 13
امتیاز : 58192
Registration date : 2008-10-23

گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Empty
پستعنوان: رد: گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا   گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Emptyالأربعاء نوفمبر 05, 2008 11:06 am

به بهانه «کافه پيانو»




در ادبيات «عامه پسند» عمل خواندن حذف مي شود

عليرضا سيف الديني

گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Adab021-
آيا «ادبيات عامه پسند» به اين معني نيست که اغلب مردم طالب آن هستند. آيا
«ادبيات عامه پسند» در برابر ادبيات جدي قرار مي گيرد؟ اگر در برابر
ادبيات جدي مي ايستد، نمي توان آن را جدي گرفت؟ پس با اين وصف، از يک سو
چنين ادبياتي را نمي توان جدي گرفت و از سوي ديگر ادبياتي است که به مذاق
اکثريت مردم خوش مي آيد. اما نتيجه يي که از اين پرسش ها حاصل مي شود
نتيجه يي است که باور به آن دشوار و ناخوشايند است و آن اينکه مردمي را هم
که طالب چنين ادبياتي هستند نمي توان جدي گرفت يا به اين تصور قائل بود که
آنها صرفاً به دنبال سرگرمي اند. اما مگر نه اينکه هرآنچه جدي نيست صرفاً
سرگرمي است. پس، ادبيات «عامه پسند»هدفي جز سرگرم کردن مردم ندارد. چرا؟
شايد به اين دليل که آنها تنها به بازگويي داستان اهميت مي دهند. داستاني
که هر چند تلفيقي از نوشتن و تجربه است اما از آنجا که تجربه و يا به
عبارت بهتر تجربه نخ نما شده هيچ نکته شگفت انگيزي ندارد و در واقع به
مسائل پيچيده آفرينش هنري- ادبي عنايتي ندارد و به بازگويي صورت زندگي مي
پردازد. درست مثل اين است که مشکلي را که همه بر آن وقوف دارند تکرار و
باز تکرار کنيم. اين تکرارها در نهايت به دليل همين تکرار شدن ها نه به
سمت توليد اثر ادبي که به سمت تکثير صورت سطحي زندگي در قالب کلمات مي
رود. همين جاست که ساده نويسي مسائل پيچيده با ساده انگاري يا پيچيده کردن
مسائل ساده خلط مي شود. شايد به همين دليل، بسياري از کسان نام «ادبيات
عامه پسند» بر آن نهاده اند. اما اين تيري است که هم از طرف آنها وهم از
طرف نويسندگان چنين داستان هايي به طرف شعور و ادراک مردم شليک مي شود.
بنابراين، چنين ادبياتي هيچ سخن تازه يي هم براي گفتن به همان عامه مردم
ندارد. به دليل اينکه در سطحي از زندگي دور مي زند که خواننده آن از آن
آگاه است. به عبارت ديگر، سخن چنين ادبياتي شايد در قالب ماجراها و حوادث
متفاوتي گنجانده شود. حوادثي که ممکن است براي برخي از خوانندگانش تازگي
داشته باشد اما آنچه در پشت اين حوادث رخ مي دهد همان چيزي است که خواننده
آن را بارها در زندگي خود و ديگران تجربه کرده است. اما پرسش اساسي اين
است که چرا خوانده مي شود؟ در همين نقطه بايد درنگ کرد. در اصل نقطه
افتراق ادبيات «عامه پسند» و ادبيات جدي همين عمل ً خواندن است. آيا به
صرف اينکه يک موضوع کليشه يي از طريق کلمات و کاغذ در برابر خواننده اش
قرارداده مي شود و خواننده اش آن را مي خواند مي توان گفت اين عمل خواندن
است؟ من برخلاف بعضي از کساني که معتقدند کتاب هاي عامه پسند خوانندگانش
را به مرور زمان به سمت ادبيات جدي سوق مي دهد معتقدم از آنجا که عمل
خواندن در آن صورت نمي گيرد خواننده چنين ادبياتي نه تنها به طرف ادبيات
جدي متمايل نمي شود بلکه چنين عملي باعث مي شود ادبيات جدي هم به سطحي
سطحي و نازل تنزل يابد. به اين معني که نه نويسندگان آثار جدي که
خوانندگان آثار عامه پسند ادبيات جدي را ديگر جدي نگيرند. و همان طور که
گفته شد نبايد فراموش کرد که بين ساده نوشتن مفاهيم تازه و ساده انگاري
تفاوت بسيار است. ادبيات اگر خالي از بعد فکر آفريني باشد نه تنها ادبيات
نيست بلکه شيوه يي براي تحميق و تبليغ و ترويج جهالت است. به عبارت ديگر،
عمل نويسنده ادبيات «عامه پسند» خواه ناخواه عوام فريبانه است. چرا؟ به
دليل اينکه خواننده با خواندن اين نوشته ها به جاي آنکه وارد عرصه ادبيات
شود و دست به تجربه زيباشناختي بزند و نوآوري را درک يا احساس کند، زندگي
نخ نما شده يي را مي بيند که او براي درک آن نيازي به خواندن در خود احساس
نمي کند، چرا که متن در برابر آگاهي اش مقاومتي از خود نشان نمي دهد.
«متن» در ادبيات جدي دانش خواننده را پس مي راند و خواننده با دانشي همراه
مي شود که متن در اختيارش قرار مي دهد. در عمل خواندن، متن خواننده را به
دنبال خود نمي کشد. درست برعکس او را به واسطه جهاني که مي آفريند به عقب
مي راند، به اين دليل آشکار که اکنون جهاني که به نمايش در مي آيد به
اعتبار خوانش نويسنده از سوژه جهاني متفاوت است. و تنها خواننده کنجکاو
است که نه تنها داستان را مي خواند بلکه داستان شکل گيري چنين جهاني را هم
دنبال مي کند. در اصل خواننده کنجکاو بيشتر به دنبال اين است که آن محتواي
فکري يا نگرش نو يا همان چيزي که ميلان کوندرا آن را پرسش مي نامد به چه
نحوي به صورت واقعيت داستاني در مي آيد. اين، همان طور که گفتيم، تفاوت
دارد با دنبال کردن صرف داستان. خواننده يي که تنها داستان را دنبال مي
کند نمي تواند خواننده جدي و حرفه يي يا دست کم دوستدار يادگيري باشد.
ايتالو کالوينو در رمان باارزش «اگر شبي از شب هاي زمستان مسافري» خطاب به
شخصيت کتاب خود مي نويسد؛ «فقط تو، تو و لودميلا آنجا مانده ايد و منتظر
دنباله داستان هستيد. اما هيچ کس در فکر ادامه خواندن نيست. به لوتاريا
نزديک مي شوي و دستت را به طرف کاغذهايي که جلوي او پهن شده دراز مي کني،
مي پرسي؛ مي توانم...؟»

و مي کوشي تا رمان را به دست آوري، اما آن، يک کتاب نيست، دفتري است پاره، پس باقي آن؟

مي گويي؛ «ببخشيد، من دنبال باقي صفحات هستم، دنباله کتاب.» (صص 110-109)

دنبال کردن داستان چيزي است و خواندن کتاب چيز ديگر. نويسنده در واقع مي
کوشد به ما بگويد؛ الف- رمان فقط داستان نيست. ب- خواندن، عملي است مهم تر
از دنبال کردن داستان.


بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
sharareh
ORODIST ❤️
ORODIST ❤️
sharareh


تعداد پستها : 451
سن : 36
آدرس : کاشان شهر گلاب و سهراب !
از ایشان سپاسگزاری شده : 13
امتیاز : 58192
Registration date : 2008-10-23

گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Empty
پستعنوان: رد: گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا   گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Emptyالأربعاء نوفمبر 05, 2008 11:06 am

اما چرا خواندن، اين همه حساس و مهم است؟ به دليل اينکه حرکت ذهن خواننده
هنگام خواندن حرکتي مستقيم نيست. دانش موجود در متن آگاهي خواننده را از
يک طرف به پس و از طرف ديگر به پيش مي راند. اين صرفاً به منزله بازي با
ابزار رمان نيست. نويسنده قصد آن را ندارد با استفاده از تکنيک هايي نظير
تعليق يا بيگانه سازي سدي در برابر آگاهي خواننده بنا کند، بلکه نگاه
نويسنده به جهان و ديد هستي شناسانه اوست که در قالب زندگي منحصربه فردي
به نمايش درمي آيد و خواننده را با فرم خاصي که ارائه مي کند وارد آن
زندگي مي سازد. خواننده اين بار به جاي خواندن داستان يا مرور چندباره
زندگي هاي معمول پا به ساحتي مي گذارد که پيش از آن از آن آگاه نبوده است.
در واقع تشريح آن جهان منحصربه فرد از طريق فرم خواننده را به لذت مي
رساند. اما اين به معناي خلع يد از خواننده در درک آن جهان نيست بلکه به
معناي ايجاد زمينه مشارکت ميان خواننده و اوست. خواننده با همان بضاعتي که
براي درک رمان در خود دارد وارد متن مي شود، اما اين بار او متن را مي
خواند. خواندن متن هم خواندن داستان، هم خواندن داستان داستان و هم خواندن
دوباره خويش است. شايد عده يي اعتراض کنند که همه نمي خواهند داستان
داستان را بدانند. خواننده اين نوشته ها ناخواسته خود را در حوزه يي قرار
مي دهد که در آن نيازي به خواندن ندارند، بلکه ديده ها، شنيده ها و تجارب
شان را مرور مي کنند. چنين مروري نمي تواند از آنها خواننده يي بسازد که
مستعد فراروي از آن نوشته ها هستند. کتابي که چنين تدبيري در آن انديشيده
نشده است چگونه مي تواند خواننده اش را به خواندن تشويق کند؟ از طرفي هيچ
نويسنده عامه پسندي اصولاً طالب از دست دادن خوانندگانش نيست. او اغلب
ناخواسته نمي نويسد تا خوانندگانش را به خواندن تشويق کند، يا آنها را به
سمت ادبيات جدي سوق دهد، چون او نيز خود و ادبيات خود را جدي مي داند-
بلکه مي نويسد تا سرگرم شان کند. و الا همان طور که مي دانيم تجربه يا
تجاربي که در عرصه ادبيات مطرح مي شود، صرفاً و لزوماً، بازآفريني تجارب
جاري در جامعه نيست. حال آن که ادبيات موسوم به «عامه پسند»چيزي جز
بازآفريني واقعيت بيروني نيست. به عبارت ديگر، چنين ادبياتي مصرف کننده آن
واقعيت بيرون است.

از اين گذشته، تبليغ «ادبيات عامه پسند» در جامعه يي که ادبيات جدي در آن
پس رانده مي شود، همان اندازه خطرناک است که تشويق به جهالت.

2- حال با توجه به اين مقدمه مي پرسيم «کافه پيانو» با وجود فرم نامتعارف
ساختگي (فواصل سفيد)، که تنها شکل صوري رمان پست مدرن را به عاريت گرفته
است، براي خوانده شدن با عمل خواندن چه رفتاري دارد؟ راوي تحصيلکرده رشته
حقوق است و بنا به دلايلي که بسيار فشرده و اندک به آن اشاره مي کند، بعد
از شکست در کار روزنامه نگاري به کافه داري روي آورده است، با زن خود مشکل
دارد و در عين اينکه مي گويد، «حالم دارد از بيشتر چيزها به هم مي خورد و
قبل از همه، از خودم.» (ص7)، به نحوي از انحا سعي مي کند رضايت آدم هايي
با سليقه هاي مختلف را نيز جلب کند. اين به نوعي تن دادن به فضايي با
تاريخ مصرف مشخص است. او برخلاف شخصيتي که از خود به نمايش مي گذارد و مي
کوشد ما، خواننده ها او را فردي واقع گرا و واقع بين و قدري هم سرکش در
برابر مسائل جامعه و عادت هاي دست و پا گير ببينيم، فردي بسيار محافظه کار
و رياکار است. و درست مثل اين است که کسي يا چيزي ديگر دارد به جاي او
شخصيت پردازي مي کند. اين تناقض مي تواند ريشه هاي مختلفي داشته باشد؛
ريشه يي در کتاب و ريشه يي در بيرون از کتاب. به نظر مي رسد راوي يا اجازه
بدهيد بگوييم خود نويسنده، برخلاف اين ظاهر به ظاهر سرکش، مدام در حال
تقسيم کردن باج است؛ به جوانان امروزي، به جوانان ديروزي، به آنها که نمي
توانند خارج از چارچوب هاي خاص تکليف شده زندگي کنند، به طبقات پايين
جامعه و... او حتي وقتي پاي «صفورا» به ميان مي آيد از کتاب خارج مي شود.
اينجا به رغم اين تکنيک زيبايي که به کار مي بندد، ما تدبيري را مي بينيم
که آن تکنيک را به فريب تبديل مي کند. به اين معني که قصد چيز ديگري بوده
است، و دقيقاً همين جاست که اين فکر به ذهن متبادر مي شود که نويسنده در
واقع دارد جمله « نظام اخلاقي جامعه چنين اجازه يي نمي دهد.» را بر پايه
اين تکنيک شکل مي دهد. به دليل اينکه چنين شگردي به طور ناگهاني در کتاب
به ميان مي آيد. با وجود اين، گذشته از موارد اندک و نادر، تمام اتفاقات
روي خطي راست پيش مي رود، و تمامي سفيدي ها ميان سطرها، به لحاظ زمان و
مکان، غالباً، اهميت فني تامل پذير ندارد.

«کافه پيانو»، همان طور که گفتم، تنها با استفاده از پوسته ظاهري و سطحي
طرز تلقي متفاوت جوان هاي امروزي، سعي دارد فضاي کتاب را به طرزي نو و
جذاب طراحي کند. درحالي که همين راوي در برخورد با همسرش به مراتب بدتر از
گذشتگان عمل مي کند. اين قبيل رفتارها ضد و نقيض چنان وضوحي دارد که گذشتن
از کنار آنها امکان پذير نيست. و اينجا اين پرسش مطرح مي شود که خود راوي
کتاب کجاست؟ آيا اين نگاه جاري در کتاب را بايد به «حق دادن به همه» تعبير
کنيم يا به مقيد ماندن به مرزهاي از پيش تعيين شده که به شکل «حق دادن به
همه»ظاهر مي شود؟ در جواب مي توان گفت، اين رفتار چه از نوع اولي باشد چه
دومي، نمي تواند از جنس فضايي باشد که ما آن را رمان مي ناميم. رمان براي
خوانده شدنش نه تنها رشوه به کسي نمي دهد بلکه به جاي همدردي با شخصيت ها
پرسش خاص خود را مطرح مي کند؛ پرسشي که عاري و خالي از رياکاري است. از
اين حيث «کافه پيانو» با رمان جدي فاصله دارد. با اين همه، در«کافه
پيانو»به رغم آنکه در نثر کمتر به ايجاز توجه شده است، نثر به لحاظ
هماهنگي با اتفاقات، صحنه ها، تصاوير و... و در عين حال، استفاده از طنز
ملايم لهجه دار خوب و يکدست است و در عين حال، در ارائه برخي مسائل جزيي
گاه به طرزي زيبا- جزء به جزء- نوشته شده است. اما اين جزء به جزء نوشتن،
تنها موقعي است که ما صحنه هاي مربوط به کافه و تا حدودي داخل خانه ها را
مي خوانيم، وقتي از کافه بيرون مي آييم نوشته از اين سبک نوشتاري فاصله مي
گيرد. «و زيرسيگاري پر از خاکستر و فيلتر هاي سفيد نازکي که رژ قرمز کم
حالي تا نزديکي هاي خط طلايي آخر فيلتر را صورتي کرده بود و به نظر مال
زني بود که لب هاي برگشته کلفتي داشته است- از آنهايي که يک وقتي کلوديا
کارديناله داشت- چپه کردم توي زباله دان استيلي که کافي است پايت را
بگذاري روي پدالش، تا درش بالا بيايد و دهانش را براي بلعيدن زباله ها
بازکند...» (ص65)

«از وقتي که بهش پيشنهاد داده بودم بزنيم بيرون شهر، چيزي نگفته بود. حتي
يک کلمه. اين بود که وقتي ماشينش را خاموش کرد و يکي دو دقيقه به سکوت
گذشت- بدون اينکه نگاهش کنم يا نگاهم کند- ازش چيزي پرسيدم که هميشه خدا
دلم مي خواسته ازش بپرسم...» (ص76)

ما در مثال دوم که راوي در بيرون با پدر خود قرار ملاقات گذاشته مي بينيم که از آن ريزبيني قبلي اش فاصله گرفته است.

بنابراين، به نظر مي رسد «کافه پيانو»نيز قصدي غير از داستانگويي- با
استفاده از کلمات و اصطلاحات روزمره- ندارد. همان چيزي که خواننده معمولي
رمان طالب آن است؛ خواندن داستان و در عين حال، همذات پنداري با کساني که
به کافه مي آيند و مي روند و هرکدام، باز، داستاني دارند. درست مثل خود
خواننده ها. اما آيا موارد متفاوت و منحصر به فردي در آن وجود دارد؟
مواردي که در خواندن کتاب به ما کمک کند و نه دنبال کردن داستان آدم هاي
آن که از فرط تکرار در کتاب ها و فيلم ها شخصيت شان در کتاب ها و فيلم ها
به تيپ تبديل شده است؟
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
sharareh
ORODIST ❤️
ORODIST ❤️
sharareh


تعداد پستها : 451
سن : 36
آدرس : کاشان شهر گلاب و سهراب !
از ایشان سپاسگزاری شده : 13
امتیاز : 58192
Registration date : 2008-10-23

گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Empty
پستعنوان: رد: گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا   گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Emptyالأربعاء نوفمبر 05, 2008 11:07 am

نشست شرح غزليات شمس در شهر کتاب




شدم مست و قلم ها را شکستم

شيما زارعي

با گذشت قرن هاي متوالي از سرايش «غزليات شمس»، هنوز شرح جامعي از اين
ديوان ارائه نشده است. گويا يکه تازي هاي بي همال تخيل و احساس مولانا که
در غزليات نمود ديگري يافته است، شارحان آثارش را از شرح اين اثر گران
سنگش بازداشته است. با اين حال در دوران ما کريم زماني پس از شرح مثنوي به
سراغ اين ديوان مولانا رفته و نگارش شرح غزليات را از سر گرفته است. او مي
کوشد شرحي درخور مخاطبان خاص و مورد استفاده مخاطبان عام را فراهم آورد.
نشست هفتگي شهرکتاب به بحث و بررسي دشواري هاي شرح غزليات مولانا اختصاص
داشت و در آن کريم زماني به تبيين تجربيات خود در شرح «غزليات شمس» پرداخت.

شرح غزليات، سالن تشريح نيست

از منظر کريم زماني گرچه ورود به اقيانوس «غزليات ديوان شمس» بسيار دشوار
است اما خارج شدن از آن بسيار دشوار و گاهي محال است چون معاني که در
ابيات و جملات مولانا جاي گرفته، معاني کثيرالاحتمالي است و تک وجهي و تک
معنايي نيست. يعني گاه از يک بيت يا غزل مي توان معاني متعددي را استخراج
کرد. ديگر اينکه زبان مولانا، زبان ويژه خود اوست. گرچه برخي نمادهايي که
به کار مي برد، همان هايي است که ديگر ادبا و سخندانان ادب پارسي از آنها
بهره برده اند اما او نمادهاي بي شماري ساخته که متعلق به خود اوست و اين
کار مواجهه با غزليات را دشوارتر کرده است. بخشي از غزليات مانند محاکات
روياست، گويا کسي خوابي ديده و آن را تعريف مي کند. بخش اعظم غزليات نيز
مانند نسيم سحرگاهي است که به کمند الفاظ و قفس کلمات درنمي آيد و فقط
بايد آن را حس کرد. اين است که شرح غزليات بايد بسيار حساب شده تر و دقيق
تر باشد و شارح ديوان او شرح را به سالن تشريح تبديل نکند و زيبايي غزليات
محفوظ بماند. بايد شارح در متن محو و مستهلک شود و انگار خود صاحب متن است
که به زبان ديگري آن را توضيح مي دهد. نبايد احساس شود شخص ثالثي قدم پيش
نهاده و قصد دارد خود را مطرح کند.

احوال مولانا پيش از ملاقات شمس

معمولاً اين سوال طرح مي شود که آيا مولانا قبل از ديدار شمس، شعر مي
سروده يا اينکه سرايش به صورت کرامت و خرق عادت دفعتاً بعد از آشنايي با
شمس در او شکل گرفته و او ناگهان شاعر شده است؟ عده يي با اين ديدگاه
موافق هستند و بعضي از ابيات او هم شايد مويد اين نظريه باشد، همان طور که
بهاءالدين ولد در مثنوي ولدنامه مي گويد. اما اين نظريه، بنابر آنچه خود
مولانا گفته، ديدگاه استواري نيست. براي نمونه او در غزليات مي آورد؛
«عطاردوار، دفترباره بودم/ زبردست اديبان مي نشستم/ چو ديدم لوح پيشاني
ساقي/ شدم مست و قلم ها را شکستم». با اين اوصاف، او پيش از ديدن شمس هم
شاعر بوده اما از نوع قافيه ساز و صنعت ساز. اما پس از ديدن شمس به مرحله
يي مي رسد که از تکلفات و تصنعات درمي گذرد. درباره شعر او اجماع بر اين
است که مولانا اشعارش را به سبک شاعراني که با نيروي تامل، درنگ و به ضرب
معلومات و صرف وقت هايي خيلي طويل، سروده اند، نگفته است بلکه اشعار او
بداهه است و اگر مولانا در آن احوال بي خويشي و از خود رها شدن مي خواست
به نيروي تاملات شعر بگويد، نمي توانست در مدت عمر خود چنين اشعاري را
بسرايد.

نمادگرايي در اشعار مولانا

نمادين سخن گفتن و با نماد مقصود را رساندن، در کتب قدسي نمونه هاي
فراواني دارد. در قرآن کريم هم مجاز، استعاره و کنايه بسيار آمده است و به
همين دليل هم رشته يي از تاليفات در قرآن شناسي، مجازالقرآن نام گرفته
است. مولانا براي انتقال مقصود ناچار بوده از استعاره و کنايه و زبان
متفاوت استفاده کند. به طور کلي بايد گفت مثنوي و ديوان غزليات بر دو پايه
استوار شده است؛ تمثيل و نماد و اگر تمثيل و نماد را از اين دو کتاب
بگيريم، اين دو اثر مانند جسمي بي جان مي شوند چراکه مولوي تمام حقايق
اصلي را در لباس نماد ارائه کرده است يعني بر تن معاني بلند و قدسي، جامه
يي از محسوسات پوشانده است. مولانا صراحتاً مي گويد سخنم مستقيم نيست و
مقاصدم را در لباس نمادين بيان مي کنم. و حقيقتاً الفاظي که براي تفهيم و
تفاهم در زندگي روزمره به کار مي روند، توانايي آن را ندارند که معاني
بلند و قدسي را منتقل کنند. اين است که شاعر و عارف ناچار مي شوند در لباس
نماد و استعاره سخنان شان را در زباني متفاوت از آنچه در زبان روزمره جاري
و ساري است، بيان کنند. کل اين عالم از منظر يک عارف، نماد است. چون مبناي
نمادگرايي داشتن ديد تاويلي نسبت به جهان هستي است و متوقف نشدن در پديده
هاي محسوس اين جهان. همه جهان هستي، آينه يي است که جمال حق را بايد در آن
نظاره کرد. اما بايد به خاطر داشت که مراد از سمبليسم عرفاني، سمبليسمي
نيست که در اروپا شکل گرفته است. نمادگرايي ريشه در اعماق تاريخ دارد و
عمرش به قدمت بشر است. سمبليسم اروپايي در جهان ناسوت محدود شده است و حال
اينکه نمادگرايي عرفاني ما را به حقيقت هستي هدايت مي کند تا از اين
چارچوب رها شويم. از منظر نمادگرايي عرفاني، در مقام آيت بودن و در مقام
آينگي، هيچ فرقي بين فيل و پشه نيست و نبايد گفت چون فيل جسيم است، بيشتر
حق را نشان مي دهد اما پشه کمتر. کل هستي براي عارف حکم نماد را دارد. اگر
در غزليات مولانا کاوش کنيم چنين نيست که همه غزليات او هم نياز به توضيح
و تفسير داشته باشد. بسياري از غزليات او بي نياز از تفسير و روشن است
چراکه اگر کتابي سراسر سمبليک باشد، ديگر نمي توان آن را کتاب هدايت شمرد
چون از هيچ طريقي راهي وجود ندارد که ما را به حقيقت برساند.

همسويي با پروازهاي روحاني مولانا در شرح غزليات

در شرح غزليات مولانا يا مثنوي يا هر متن ديگر نبايد فکر کنيم که مولف و
صاحب متن هيچ مقصودي در ذهن ندارد و هرچه خواننده ها خوانده اند، همان
است. غيرممکن است گوينده يي مقصود و معنايي را در ذهن براي کلامش نداشته
باشد. اين درست نيست که بگوييم متن صاحب هيچ نوع معنايي نيست و اين
خواننده است که به متن معنا مي بخشد. ما در متن حتماً معناي مرکزي داريم.
حتي اگر مولانا در بي خويشي غزليات را سروده باشد اما روحش در همان بي
خويشي جذب يک مرکز بوده که مغناطيس عالم معناست. به همين دليل مقاصد
غزليات مولانا را فقط با گزارش لفظي نمي توان درک کرد. بايد حتماً کسي که
مي خواهد به معناي غزليات نزديک شود، تجربه دروني داشته باشد. فقط با بال
کلمات و واژگان نمي شود در آسمان معاني مولانا پرواز کرد. هم بايد مجهز به
دانش و علم بود و هم درباره اين مقولات تجربه هاي دروني داشت. روح بايد هم
جهت با روح گوينده و صاحب متن باشد. در غير اين صورت فقط واژگان هستند که
ما را مشغول مي کنند. بيان مولانا پيراسته از اين اصطلاحات است. آن قدر
تجربيات دروني اش روشن و شفاف بوده که نياز نداشته است خود را پشت اين
اصطلاحات مخفي کند اما نمادهايش اختراعي است و ما به مقصود غزليات واقف
نمي شويم مگر آنکه مکرر در مکرر ديوان غزليات را بخوانيم و با نمادهايش
آشنا شويم و نهايتاً بايد به پروازهاي روحاني مولانا هم توجه داشت و با آن
هم جهت شد. با چنين امکاني است که مي توان به سراغ شرح غزليات رفت و
دشواري هاي آن را دريافت. براي فهم ديوان شمس به همه آثار مولانا نياز
داريم خصوصاً مثنوي. کليد کار در شرح غزليات اين است که به مثنوي رجوع
کنيم و مطلبي از آن بگيريم و غزليات را بشکافيم. براي شرح غزليات غير از
ارجاع به مثنوي هيچ تکيه گاه ديگري نداريم چون در اين هشتصد سالي که سپري
شده، يک شرح هم بر ديوان شمس نوشته نشده است.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
sharareh
ORODIST ❤️
ORODIST ❤️
sharareh


تعداد پستها : 451
سن : 36
آدرس : کاشان شهر گلاب و سهراب !
از ایشان سپاسگزاری شده : 13
امتیاز : 58192
Registration date : 2008-10-23

گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Empty
پستعنوان: رد: گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا   گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Emptyالأربعاء نوفمبر 05, 2008 11:07 am

سخنراني پائولو کوئيلو در مراسم افتتاحيه نمايشگاه کتاب فرانکفورت




نويسنده در مقام ستاره پاپ


گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Col
ترجمه؛ حسين شهرابي

اين متن، متن سخنراني پائولو کوئيلو در مراسم افتتاحيه نمايشگاه کتاب
فرانکفورت به تاريخ 14 اکتبر امسال است. اين متن به درخواست موسسه سنت
جوردي، ناشر آثار کوئيلو به فارسي ترجمه شده و در اختيار روزنامه اعتماد
قرار گرفته است.

---

چند ماه قبل فيلمي را مي ديدم به اسم «جوردانو برونو»، قصه «بدعت گذار»ي
که واتيکان محکومش کرد و در سال 1600 به خاطر عقايدش به ديرک چوبي بست و
سوزاند. دليل نقل من از فيلم به اين برمي گردد؛ در يک سکانس از فيلم
جوردانو برونو اشاره مي کند که او تازگي ها از نمايشگاه کتاب فرانکفورت
بازديد کرده تا ناشرً بعضي از کارهايش را ببيند. و حالا ما اينجا، چهار
قرن بعدتر، جمع شده ايم و ناشرهاي جديد را مي بينيم که هيچ؛ در مورد جهت
گيري هاي جديدي هم حرف مي زنيم.

از زمان بازديد جوردانو برونو تا امروز، چندين و چند مهمل جديد براي
اشتراک ايده ها به منصه ظهور رسيده. براي مثال، اولين نمايشگاه کتاب
فرانکفورت نتيجه اختراعي جديد بود؛ چاپ سربي. در واقع، وقتي گوتنبرگ در
شهر ماينتز که چند کيلومتر بيشتر با اينجا فاصله ندارد، چاپ سربي را
اختراع کرد، کتابفروش هاي محلي اينجا از کارش الهام گرفتند و اين نمايشگاه
را ترتيب دادند. همه ما مي دانيم اختراع گوتنبرگ گامي بزرگ (احتمالاً
برجسته ترين گام) در ايجاد جنبش موسوم به رنسانس بود؛ جنبشي که به ايده ها
امکان حرکتً آزادانه تر داد. به لطف اين فرآيند چاپ جديد، ايده ها را مي
توان به اشتراک گذاشت و جهان را طبق اين ايده ها شکلي ديگر داد.

برخلاف ديگر مهمل ها، مثل رقص يا نقاشي يا تئاتر، که به حضور جسماني خالقً
اثر نيز نياز است، کتاب (و به تبع آن مطبوعات) في الفور بر بقيه روش هاي
اشتراک ايده ها غلبه کرد، چراکه در مقياس صنعتي قابليت توليد داشت. کتاب
ها، به مثابه ظرف ايده ها، تا چندين قرن ايده آل بودند تا آنکه مونوپولي
شان قافيه را به رسانه هاي ديگر مثل راديو و سينما و تلويزيون باخت.

پس لب لباب بحث اين است؛ اشتراک ايده ها. مثال هاي بالا هم تماماً به اين
اشاره دارند؛ تکنولوژي هايي موفق مي شوند که اجازه مي دهند ايده ها به
گردش در بيايند و به دست بيشترين تعداد مخاطب برسند. متعاقباً قوانين هم
خودشان را با اين موقعيت جديد وفق دادند (و نه بر ضد آن،)؛ مفهومً حقوقي
کپي رايت گام به گام عصر صنعتي جديد رشد کرد که هزينه هاي توزيع و توليدش
نسبتاً بالا بود.

با اين همه در 10 سال گذشته، شاهد ظهور وب بوديم؛ ماشيني محيرالعقول که
شيوه تازه يي در اشتراک ايده ها و به زير کشيدنً الگوهاي اقتصادي کهنه
درانداخته. کوين کلي، سردبير نشريه وايرد، در سخنراني خود در TED در
دسامبر 2007 نکته يي را به اين مضمون مطرح کرد که به زبان داده ها، اين
ماشين جديد در هر دو ثانيه برابر با کتابخانه کنگره اطلاعات «پخش و پلا»
مي کند.

با اين همه تفاوتي با ديگر محمل ها دارد؛ وب شامل بر هزينه توليد و توزيع
نيست. و به همين دليل، شاهد تغيير در پارادايم هستيم. از اين لحظه به بعد،
دموکراتيزاسيون ايده که اول به لطفً چاپ گوتنبرگي ممکن شد کم کم به اشلي
تماماً جديد دست مي يابد. اندک اندک، مردم مي فهمند که الف- عملاً مي
توانند هر چيزي را منتشر کنند و در وب بگذارند تا هر کسي که دلش مي خواهد
ببيند و ب- خود آنها پخش کنندگان آثارشان هستند، يعني شبکه تلويزيوني
خودشان را دارند مثل YouTube و نمايش هاي راديويي خودشان را هم دارند مثل
BlogTalkRadio. از اين رهگذر، آنها ديگر ناظران منفعل دگرديسي هاي جامعه
نيستند، بلکه در اين فرآيند جمعي دخالت مي کنند. متعاقباً از آنجا که هر
کسي اتصال به اينترنت دارد، مخلوق خالق مي شود. کاربر کسي مي شود که نه
فقط حرفي براي گفتن دارد بلکه قادر است چيزهايي را که دوست دارد و چيزهايي
را که دوست ندارد به اشتراک بگذارد.

مولفه يي مهم در اين ميان است که بيشتر آدم ها چندان از آن مطلع نيستند؛
آدم ها دارند چيزهايي را آزادانه به اشتراک مي گذارند که شايسته و مقتضي
مي دانند و انتظار دارند همان نيز در تمام سيستم هاي ارتباط جمعي رخ بدهد.


بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
sharareh
ORODIST ❤️
ORODIST ❤️
sharareh


تعداد پستها : 451
سن : 36
آدرس : کاشان شهر گلاب و سهراب !
از ایشان سپاسگزاری شده : 13
امتیاز : 58192
Registration date : 2008-10-23

گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Empty
پستعنوان: رد: گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا   گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Emptyالأربعاء نوفمبر 05, 2008 11:08 am

شبکه هاي ارتباط جمعي معمول دوران ناخوشايندي را گذراندند تا اين نکته را
درک کنند؛ نخستين «قرباني» صنعت موسيقي بود. مديران کمپاني هاي موسيقي
چندمليتي به عوض درک ظهورً گونه جديدي از اشتراک ترجيح دادند وکيل استخدام
کردند و به کاهش قيمت توليد موسيقي نپرداختند. تصميم گرفتند نپستر و ديگر
سايت هاي موسيقي را در سال 2001 ببندند و موفق شدند. يک نبرد را برنده
شدند اما تمام جنگ را نه. در واقع اين جنبش از پس ديگر سايت هاي P2P
غاشتراک فايلف که سر برآوردند و مشعل محتواي اشتراکي و رايگان را روشن نگه
داشتند، بر نيامد. حالا تصور کنيد چه مي شد اگر به عوض فرستادن وکيل، آنها
به ازاي هر آهنگ 05/0 سنت مي گرفتند؟ آن موقع در سال 2000 هيچ کس مشکلي در
اين امر نمي ديد؛ به ويژه از اين لحاظ که اين قيمت بسيار کمتر از قيمت
متعارف سي دي بود. نپستر بزرگ و پيش رو را در سال 2001 بستند و بعدها
بًرتًلزمان آن را خريد - اما اين کار خيلي دير انجام شد. از آن به بعد،
ديگر سايت هاي P2P ديگري راه افتادند و هنوز هم که هنوز است حتي بچه هاي
کم سن و سال مي توانند هر آهنگي را که بخواهند از سايت هاي تورًنت به
رايگان دانلود کنند.

تازه صنعت موسيقي دارد از اشتباهاتش درس مي گيرد و شيوه هايش را اصلاح مي
کند. يک مثال؛ آي تيونز اوضاع روزگار را درک کرده و به کاربرانش اجازه مي
دهد هر آهنگي را با قيمت 09/0 سنت دانلود کنند. نتيجه اش اين شده که حالا
نخستين موزه آنلاين موسيقي در دنياست. نتيجه منطقي ديگر در تغييرات اين
عصر اين است که همين چند ماه قبل انجمن اجتماعي ماي اسپيس قرارداد سرمايه
گذاري مشترکي را با يونيورسال ميوزيک و سوني بي ام جي و گروه وارنر ميوزيک
امضا کرد. آنها در حال ساخت سايتي هستند که بازديدکنندگانش بتوانند به
موسيقي رايگان استريمينگ به صورت آنلاين گوش بدهند و پولش را از تبليغات
سايت در بياورند و هر کاربري فهرست آهنگ هاي محبوبش را با دوستانش در ميان
بگذارد.

«قرباني» دوم وب، صنعت فيلم است. سريال هاي تلويزيوني نيز به همين ترتيب.
به لطف کامپيوترهاي بهتر و سريع تر و پهناهاي باند بيشتر فيلم ها را مي
توان با کيفيت بسيار خوب در عرض چند ساعت براي هر کامپيوتري دانلود کرد.

اما اين صنعت هم راه هاي تازه يي براي رفع مساله مي جويد. تهيه کننده ها
به کاربران اجازه مي دهند سريال هاي تلويزيوني را در پورتال هاي تحت حمايت
شان ببينند (براي مثال ساوت پارک در وب سايت کمدي سنترال). تاکتيک هاي
ديگر شامل اتخاذ راه هاي جديد تبليغ فيلم ها از طريق بازاريابي ويروسي
(براي مثال کينگ کونگ يا فيلم برزيلي تروپا دً اليت) و ايجاد انجمن در
حاشيه نمايش ها و برنامه هاست (براي مثال برنامه هاي اپرا وينفري روي وب
انجمن دارد).

همان طور که مي بينيم از عينيت افتادنً فرم هاي سنتي موسيقي و همين طور هم
فيلم (سي دي و دي وي دي)، در کنار اشتراک گذاري فوري فايل ها
توليدکنندگانً اين صنعت را واداشته تا به دنبال راه هايي جايگزين براي
ساخت و فروش و تبليغ توليداتشان باشند.

تا وقتي که توليدکنندگان به آنها که مصرف کنندگان منفعل مي دانندشان اجازه صحبت ندهند کماکان مخاطب خود را از دست خواهند داد.

و در مورد صنعت نشر چه؟ علي الظاهر اين صنعت در مقايسه با موسيقي و فيلم،
مقابل جهت گيري هاي وب «حفاظت شده» تر هستند. در واقع فکرش را که بکنيد تا
الان جان سالم به در برده چراکه در مقايسه با ديگر رسانه ها فوايد بيشتري
در اين محيط تکنولوژيک جديد از آن خود کرده.

نخست اينکه هزينه هاي توليد بسيار پايين تر از هزينه هاي متناظر در صنعت
فيلم و موسيقي است. دوم آنکه اينترنت رسانه يي است که سخت به خواندن و
نوشتن اتکا دارد و از دهه 1990 شاهد بوده ايم که به لطف اين ذائقه مجدداً
کسب شده براي نگارش، نشر واقعاً جهش عظيمي کرده. نه فقط اين، بلکه نويسنده
نيز کاتاليزور اين جنبش شده. نويسنده تا مقام ستاره پاپ بالا آمده، همان
طور که موزيسين ها در دهه 60 چنين ارتقايي را تجربه کردند.

از آن مهم تر اينکه هنوز کتاب به مثابه ظرفً ايده ها از عينيت نيفتاده.

کتاب، پانزده قرن مدام غ؟ف، خود را به مثابه رسانه يي بي رقيب نمايانده.
البته اي بوک ها هم اندک اندک اعتباري مي يابند و بعيد نيست که با گذر
زمان فرم ديجيتال بر کاغذ غلبه کند. اما کماکان سال ها وقوع اين اتفاق به
درازا خواهد کشيد و همين به ما ناشرها و کتابفروش ها و نويسنده ها فرصتي
طلايي براي استفاده خواهد داد.

اما چيزي که من به عنوان نويسنده ديدم شگفتي آور بود و همين طور هم نشانه
يي از عدم درک وب از جانب بخشي از صنعت نشر. ناشران به عوض اينکه در اين
رسانه جديد فرصتي براي خلق راه هاي جديد تبليغي ببينند، بر ايجاد سايت هاي
کوچک تمرکز کردند که تماماً از رده خارج بايد تلقي شان کرد و معدودي از
ناشرها هم از «بدبياري ها»ي ديگر صنايع فرهنگي شکايت مي کنند و وب را
«دشمن» مي دانند. اين وضعيت، احتمالاً همان وضعيتي است که راهبان نسخه
بردار با مقوله چاپ در قرن شانزدهم داشتند.

با اين همه در شرايطي که کتاب ها هنوز هم رسانه هايي وسيعاً در حال
استفاده هستند، چرا تمام محتواي ديجيتال کتاب ها را به رايگان به اشتراک
نگذاشت؟ يعني دقيقاً برخلاف آنچه عقل سليم به ما مي گويد - و عقل سليم
هميشه راهنماي خوبي نيست وگرنه ناشرها و کتابفروش ها و نويسنده ها دنبال
کار پرمنفعت تري مي رفتند. هرچه بيشتر بدهيد بيشتر خواهيد گرفت.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
sharareh
ORODIST ❤️
ORODIST ❤️
sharareh


تعداد پستها : 451
سن : 36
آدرس : کاشان شهر گلاب و سهراب !
از ایشان سپاسگزاری شده : 13
امتیاز : 58192
Registration date : 2008-10-23

گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Empty
پستعنوان: رد: گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا   گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا Emptyالأربعاء نوفمبر 05, 2008 11:08 am

آن قدر خوش شانس بودم که ببينم اين اتفاق سال 1999 براي کتابم در روسيه رخ
داد؛ آنجا شروع ناخوشايندي داشتم. با توجه به فواصل زياد شهرها در روسيه
کتابم بد توزيع شد و فروش بسيار پايين بود. اما با ظهور يک نسخه ديجيتال
دزدي از کيمياگر - هماني که بعدها خودم روي سايت شخصي ام گذاشتم - فروش
کتاب به طرز شگفت انگيزي جهش کرد. در سال اول، از هزار نسخه به 10 هزار
نسخه رسيد. در سال دوم از مرز 100هزار هم گذشتند و سال بعد يک ميليون نسخه
فروختم. تا به امروز، در اين سرزمين به مرز فروش 10 ميليون نسخه رسيدم.



تجربه من با روسيه تحريکم کرد تا يک سايت ايجاد کنم؛ کوئيلوي دزدي. طبق
ويکي پديا، دايره المعارف آزاد اينترنتي، کلمه انگليسي راهزن يعني «پايرت»
از عبارت لاتين پيراتا مشتق شده و خود آن نيز از واژه يوناني پًيرا به
معناي «تلاش و تجربه»؛ تلويحاً «مواجهه با اقبال در دريا». البته بعدها
حقايق معناي اين کلمه را تغيير داد، اما همه ما مي دانيم دست کم يکي از
بزرگ ترين امپراتوري هاي زمين تا حد زيادي مديون دزد دريايي اش است که
بعدها لقب «سًر» و «شواليه» گرفتند.



سايت کوئيلوي دزدي سه سال کار کرد و خوانندگان سرتاسر دنيا تغذيه اش مي
کردند و هيچ کس هم در صنعت نشر متوجهش نشد چراکه فروش آثارم مدام بالاتر
مي رفت. با اين همه از همان لحظه که اوايل امسال من در کنفرانس تکنولوژي
به آن اشاره کردم از اين ور و آن ور صداي غرولندها بلند شد. با وجود اين
براي مثال عاقبت ناشر امريکايي من، هارپر کالينز، تمام احتمالات ممکن را
درک کرد. به همين خاطر در سال 2008 يک بار در ماه يکي از عناوينم را خلاصه
نشده در سايتم مي گذارم تا همه آنلاين بخوانند. به عوض آنکه دچار کاهش
فروش بشوم، خوشحالم که بگويم کيمياگر، يکي از نخستين عناوين آنلاين من،
سپتامبر امسال که بيايد يک سال کامل حضور مداوم در فهرست پرفروش هاي
نيويورک تايمز را از سر گذرانده.



اين مثال شاهد زنده يي بود بر وضعيت صنعت ما؛ از وب براي تبليغ استفاده
کنيد و نتايج آن را در زندگي واقعي خواهيد ديد. دست کم ايده من در راه
اندازي سايت کوئيلوي دزدي که لينک تورنت دانلود تمام کتاب هايم را در آن
داده بودم، همين بود. مردم خودشان بعداً تصميم خواهند گرفت کتاب واقعي را
بخرند يا نه. تا اينجاي کار که نه فقط باعث شده من مستقيم تر با خواننده
هايم ارتباط برقرار کنم، بلکه باعث انجام چند پروژه دوجانبه هم شده؛ براي
مثال پروژه من براي ساخت فيلم از رمان «ساحره پورتوبلو» با مردم عادي که
به پروژه «ساحره تجربي» مشهور شد.



در پروژه ساحره تجربي خوانندگانم را دعوت کردم تا رمانم را براي فيلم
اقتباس کنند. اين تجربه، که سال قبل با اسپانسري ايچ پي و ماي اسپيس و
مديا گروپز (شامل برتلزمان، بوردا، پريزما پرس، او گلوبو) راه افتاد
بازخورد حيرت انگيزي داشت. فيلمسازهاي تمام دنيا آفريده هايشان را در
تلويزيون ماي اسپيس آپلود کردند و آگوست پارسال که برنده ها اعلام شدند من
صاحب 14 فيلم کوتاه حرفه يي با کيفيت خيره کننده بودم. ضمن آنکه، متعاقب
آن، در اينترنت توفاني در مورد کتاب ساحره پورتوبلو به پا شد که به محض
پخش قطع رقعي آن در بازار امريکا از فهرست پرفروش هاي نيويورک تايمز سر
درآورد.



اين موضوع نشان مي دهد حتي در زمينه يي ناسازگار مثل صنعت فيلم که هزينه
هاي توليدش به شدت بالاست اين نوع اقدامات ممکن است. در ضمن نمايانگر
تغيير عمده ديگري در توزيع و توليد فرهنگي هم هست؛ تعامل. خواننده ديگر
دريافت کننده يي منفعل نيست، بلکه فرصت دارد نقش فعال تري ايفا کند. و
بفهمد ممکن است موجب چه تفاوت هايي شود.



اما آيا همه چيز اينجا تمام مي شود؟ لازم است به آينده کتاب هم فکر کنيم؛
آن هم در شرايطي که توليد فيزيکي ندارد. و من اعتقاد دارم آنچه در اين
مرحله رخ مي دهد امري حياتي است؛ خوانندگان بايد درگير شوند. همه ما
داستان هايي داريم، همه ما ايده هايمان را به اشتراک مي گذاريم، ناشرها و
نويسنده ها هم هميشه به تضارب آرا دامن زده اند. پس چرا از انجام دادن اين
کارها روي وب پا پس بکشيم؟



من وبلاگي راه انداخته ام که در آن به طور هفتگي محتواي مولتي مديا مي
گذارم و خوانندگان را دعوت مي کنم نظراتشان را بدهند و قصه هايشان را
بشنوم. حتي از آنها خواستم با روح خود در اين مراسم و همراه با ما شرکت
کنند. براي مثال از آنها خواستم عکس شان را برايم بفرستند و کتاب محبوب
شان را که اثر من باشد در دست بگيرند و فردا در برنامه مهماني اين عکس ها
را نشان خواهم داد. تا سپتامبر 600 عکس به دستم رسيد. به لطف وب،
خوانندگان و نويسندگان بيشتر از گذشته به هم نزديکند.



اما کماکان بايد بر دو مشکل غلبه کرد؛ کپي رايت و حفظ صنعت نشر. من راه
حلي ندارم اما مي دانم با دوراني جديد رودررو هستيم و به همين دليل يا
تطبيق پيدا مي کنيم يا مي ميريم. به هرحال، من نيامدم اينجا تا راه حل
بدهم، بلکه تجربه خودم را در مقام نويسنده. البته چرخ زندگي من با حق
تاليفم مي چرخد، اما در اين لحظه کاري به کار اين موضوع ندارم. من هم بايد
خودم را تطبيق بدهم. نه فقط بايد با خوانندگانم مستقيم تر ارتباط برقرار
کنم (مساله يي که تا چند سال قبل اساساً قابل طرح هم نبود) بلکه بايد زبان
جديدي بر مبناي اينترنت داشته باشم که زبان آينده خواهد بود؛ بي پرده،
ساده، فارغ از سطحي نگري. زمان به من خواهد گفت چطور پولي را که خودم به
تنهايي در محافل اجتماعي سرمايه گذاري کرده ام احيا کنم. اما دارم روي
چيزي سرمايه گذاري مي کنم که هر نويسنده يي در دنيا ممنون آن خواهد بود؛
خوانده شدن متنش براي بيشترين تعداد آدم ها.



اينترنت اين را به من آموخته؛ از اشتراک ايده ها نترس. نترس که ديگران هم
ايده هايشان را به آواز بلند بگويند. و مهم تر از همه در نظر نگير که چه
کسي خالق است و چه کسي نيست چراکه همه مان هستيم.



براي تصوير کردن آنچه در اين سخنراني به آن اشاره کردم به محض اتمام صحبتم
متن کامل اين سخنراني را در وبلاگم قرار خواهم داد. وب مستر من صرفاً
منتظر يک تماس تلفني است تا چراغ سبز بگيرد. مطبوعات سنتي نمي توانند تمام
آنچه در اينجا رخ داده نقل کنند، اما اينترنت امکان اين را به ما مي دهد
که مستقل از برنامه هاي صوري ايده هايمان را تسهيم کنيم.



از طرفي در تمام اين چيزها کنايه يي نهفته؛ جوردانو برونو را به خاطر پخش
ايده هايش مجازات کردند. در دنياي امروز؛ اگر ايده هايتان را منتشر نکنيد
مجازات مي شويد.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
گفت وگو با سهراب سليمي کارگردان نمايش ميهمانسراي دو دنيا
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-
» بهترین کارگردان ایران کیست؟
» نام کارگردان بهترین فیلم طنز ایران چیست؟
» سهراب سپهری
» سهراب اسدی -قبله
» راهيابي نمايش «رستگاري درشب دور» به جشنواره تئاتر رضوي

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
پایگاه اُرُدیست های سوئد :: رویدادها :: خبرهای علمی ، فرهنگی و هنری-
پرش به: