راشل کوک / ترجمه؛ آرش مومنيان
او کسي است که کشتار ماي لي را در ويتنام فاش کرد، بمباران سري کامبوج
توسط نيروهاي امريکايي در زمان رياست جمهوري نيکسون را رو کرد و به کابوس
جرج بوش و ديک چني تبديل شد وقتي مساله سوءاستفاده از زنداني ها در زندان
ابوغريب عراق را به مطبوعات و رسانه هاي جهان کشاند... بي دليل نيست که
جمهوريخواهان امريکا او را «نزديک ترين عنصر مطبوعاتي امريکا به تروريست
ها» توصيف کرده اند. او شايد هولناک ترين گزارشگر تحقيقي در سراسر جهان
باشد.
هنوز هم هر از گاهي يک بازيگر معروف، يک کارگردان يا تهيه کننده يي با
سيمور هرش تماس مي گيرد و مي گويد که مايل است فيلمي درباره معروف ترين
داستان او بسازد؛ کار خارق العاده يي که او يکه و تنها در سال 1969 انجام
داد و با افشاي کشتار ماي لي جايزه پوليتزر را از آن خود کرد. داستان از
اين قرار بود که يک جوخه از سربازان امريکايي مستقر در ويتنام به دهکده
ويت کنگ ها ريختند اما مردان و شبه نظامي هاي ويت کنگ پيشتر ده را خالي
کرده و افراد سالخورده، زنان و کودکان در روستا باقي نمانده بودند.
امريکايي ها بعد از مواجهه با اين مساله به کشتار جنون آميز دست زدند، عده
يي را تيرباران کردند، تعدادي را با ضربات چاقو و سرنيزه کشتند، و به
بسياري از زنان و کودکان تجاوز کردند. حتي يک نفر از اهالي روستا هم زنده
نماند. افشاي اين مساله توسط هرش جوان در آن روزها که 32 سال داشت يکي از
طلايه هاي پايان جنگ ويتنام بود.
فيلمسازهايي که جذب اين داستان مي شوند معمولاً براي ديدن هرش به دفتر
کارش در مرکز واشنگتن مي آيند؛ يک سوئيت دواتاقه که طي 17 سال گذشته دفتر
کار هرش بوده است. اغلب آنهايي که به اينجا مي آيند از دفتر هرش خوش شان
مي آيد حتي اگر براي ساخت فيلم به توافق نرسند. (که تاکنون نيز چنين
اتفاقي نيفتاده و اسطوره افشاي ماي لي هنوز به تصوير درنيامده است.) هرش
وقتي در اين باره صحبت مي کند پوزخندي مي زند و مي گويد؛ «برد پيت عاشق
اينجا شده بود... اينجا دقيقاً همان طوري است که همه انتظار دارند لانه يک
خبرنگار پرجار و جنجال باشد.» هرش مي گويد آخرين باري که قرارداد اجاره
اينجا را تمديد کرده، صاحب ملک شرط گذاشته است که او به رنگ ديوارها دست
نزند. هرش مي افزايد البته نقاشي ديوارها با توجه به لزوم جابه جايي اين
همه وسايل چيزي نبوده که او هرگز به آن فکر کرده باشد. براي چند ثانيه با
گردش 180 درجه يي سر به دور و برم نگاه مي کنم و چيزي حدود هشت هزار
دفترچه و کاغذ مي بينم که روي آنها با خط ريزي که شبيه خط ميخي به نظر مي
رسد تا جايي که مي شد اسامي و شماره تلفن يادداشت شده است. وقتي که چند
لحظه بعد نگاهم روي هرش دوباره متمرکز مي شود او مشغول بازرسي بخشي از
ديوار پشت ميز کارش است که رنگ آن رفته، انگار که يک بز با کشيدن شاخش به
ديوار خواسته باشد آنها را تيز کند.
بعد از گذشت مدتي، وقتي گفت وگو با هرش گرم تر مي شود مسلماً شخصيت او در
جلب نظر مخاطب بر محيط دفترش غلبه مي کند. بعد از افشاي کشتار ماي لي، هرش
به استخدام نيويورک تايمز درمي آيد تا جزئيات پرونده رسوايي واترگيت را
دنبال کند؛ رسوايي که توسط روزنامه رقيب يعني واشنگتن پست فاش شده بود.
باب وودوارد و کارل برنستاين که رسوايي واترگيت را فاش کردند در کتاب
مشهور خود «همه مردان رئيس جمهور» هرش را «رقابت کننده اصلي» توصيف کرده
اند. او شبيه هيچ گزارشگري نبود که آنها به عمرشان ديده بودند. آنها
درباره هرش مي نويسند؛ «او عينک دسته شاخي به چشم مي زد و قدکوتاه به نظر
مي رسيد. از آن دست آدم هايي بود که وقتي به ميهماني رسمي دعوت مي شد با
يک جفت کفش تنيس کهنه و يک تي شرت نخ نما پيدايش مي شد که در بهترين حالت
وقتي دانشجوي سال اول بوده آن را خريده است. هميشه هم يک شلوار رنگ و رو
رفته به سبک شلوارهاي نظامي ها مي پوشيد که چروک بود.» حالا هم به رغم
گذشت 40 سال از آن زمان هرش کمتر تغييري کرده است. هنوز پلوورهاي گشاد به
تن مي کند با کفش هاي ورزشي و به خاطر جراحتي که در بازي تنيس برداشته است
نيز هنگام راه رفتن اندکي مي لنگد. اما چيزي که بيشتر از هر چيز شخصيت او
را جذاب مي کند حس کنجکاوي است که مثل هاله يا ابري هميشه همراه اوست. او
درباره حرفه اش به عنوان يک گزارشگر مي گويد؛ «من دهانم را باز مي کنم و
هر چه شد، مي گويم.» هرش بسياري از همکارانش را نکوهش مي کند و مي گويد؛
«من خيلي از آنها را مي بينم که در تلويزيون گزارش مي کنند و هر جمله يي
را با مقدمه «من فکر مي کنم» شروع مي کنند. آنها مي توانند يک کتاب
بنويسند و عنوانش را بگذارند؛ «من فکر مي کنم»،» در واقع آنچه مورد نکوهش
هرش است فقدان يا کمبود مستندات در اين گزارش هاست. او معتقد است که بين
نوشتن و فکر کردن فاصله زيادي وجود دارد.
طي صبحانه يي که پيش از مکالمات رسمي، در يکي از کافه هاي تاريک واشنگتن
صرف مي کنيم، هرش از شرايطي مي گويد که در آستانه انتخابات امريکا مثل هر
امريکايي ديگري در آن به سر مي برد. او يک دموکرات تمام عيار است که به
شدت از دوران حکومت جرج بوش انتقاد مي کند اما با اين حال حاضر نيست نتيجه
انتخابات آتي رياست جمهوري را نيز پيش بيني کند و به شوخي مي گويد اين کار
شايد «بدشگون» باشد. او اميدوار است صرف نظر از درصدي از راي دهندگان که
هنوز نتوانسته اند اعتقادات نژادپرستانه خود را کنار بگذارند، باراک
اوباما در اين انتخابات پيروز شود. هرش با لذت از اين مي گويد که خيلي ها
تا امروز با او تماس گرفته و خواسته اند وقتي پايان دوران رياست جمهوري
بوش فرارسيد اطلاعات ارزشمندي درباره سوءاستفاده ها و قانون شکني هاي
مقامات دولت بوش در اختيار وي بگذارند. در حقيقت پيروزي دموکرات ها در
انتخابات رياست جمهوري امريکا براي هرش 71 ساله به مثابه شليک آغاز مسابقه
و رقابت جديدي در عرصه خبرنگاري است. او مي گويد؛ «نمي دانيد چند نفر با
من تماس گرفته اند و خواسته اند 20 ژانويه (روزي که جرج بوش به طور رسمي
کاخ سفيد را به رئيس جمهور بعدي تحويل مي دهد) با آنها صحبت کنم. آنها به
من مي گويند اگر درباره سوءاستفاده ها و قانون شکني ها اطلاعات مي خواهي
آن موقع به ما زنگ بزن.» هرش مي گويد مشغول نوشتن کتابي درباره نومحافظه
کاران است و اگر تا پيش از تحويل کاخ سفيد به جانشين بوش اتفاق بدي نيفتد
اطلاعات ارزشمندي براي اين کتاب به دست خواهد آورد. با اين حال اين
گزارشگر کهنه کار معتقد است که حتي کتاب او نيز تاثير چنداني نخواهد داشت.
او مي گويد؛ «در نهايت بوش و چني با هيچ مشکلي روبه رو نخواهند شد و هر کس
که فکر مي کند اين دو نفر به خاطر جنايات جنگي ممکن است محاکمه شوند در
واقع خودش را مسخره کرده است.» هرش مي گويد آنچه در کتاب جديدش منعکس مي
شود اقدامات کاخ سفيد در دوران جرج بوش است براي تخريب نظام حاکم بر
امريکا. به گفته او نومحافظه کاران در اين دوران تنها به دنبال اين نبوده
اند که با اقدامات پشت پرده تصميمات کنگره را تحت تاثير قرار دهند بلکه
آنها به طور جدي مذاکراتي داشته اند که رسماً حق دخالت در تصميمات دولت را
از کنگره سلب کنند.