پایگاه اُرُدیست های سوئد

Swedish Orodists
 
الرئيسيةجستجوأحدث الصورثبت نامورود
< class="" height="25"> link

https://i.servimg.com/u/f30/20/32/02/33/orodis68.jpg

فلسفه اُرُدیسم چیست ؟ Orodism
زندگینامه فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ
بازتاب جهانی فلسفه اردیسم
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آمریکا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ازبکستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کلمبیا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لهستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در تاجیکستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور افغانستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مراکش
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور برزیل
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نیجریه
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نائورو
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لیبی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بلژیک
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سریلانکا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فیلیپین
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کنگو
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ژاپن
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اتیوپی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کرواسی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در جمهوری چک
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در گینه استوایی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور صربستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور دانمارک
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مالزی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اکوادور
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور قزاقستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هائیتی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوراس
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تانزانیا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئیس
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نپال
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تایلند
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایتالیا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گرجستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در آفریفای جنوبی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بلغارستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کنیا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کامرون
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کره جنوبی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نروژ
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مکزیک
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اندونزی
بازتاب اُرُدیسم در جمهوری آذربایجان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور انگلیس
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور عراق
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آلمان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در پورتوریکو
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور غنا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اسپانیا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فرانسه
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ترکیه
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور روسیه
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بنگلادش
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور پاکستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اوگاندا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بحرین
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایسلند
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مقدونیه
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایران
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اوکراین
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تونس
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لتونی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور چین
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور جیبوتی
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور الجزایر
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کانادا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور پرو
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در نیکاراگوئه
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آرژانتین
بازتاب اُرُدیسم در بوسنی و هرزگوین
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در قرقیزستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در ارمنستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گویان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سنگاپور
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در لوکزامبورگ
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در مجارستان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد
المواضيع الأخيرة
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آفریفای جنوبی The philosophy of Orodism in South Africa
من طرف الأحد فبراير 27, 2022 9:20 am

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کنگو The philosophy of Orodism in Congo
من طرف الأحد فبراير 27, 2022 9:16 am

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تانزانیا The philosophy of Orodism in Tanzania
من طرف الأحد فبراير 27, 2022 9:14 am

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لوکزامبورگ The philosophy of Orodism in Luxembourg
من طرف الأحد فبراير 27, 2022 9:13 am

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سنگاپور The philosophy of Orodism in Singapore
من طرف الأحد فبراير 27, 2022 9:11 am

كساني كه Online هستند
در مجموع 113 كاربر Online ميباشد :: 0 كاربر ثبت نام شده، 0 كاربر مخفي و 113 مهمان :: 1 روبوت الفهرسة في محركات البحث

هيچ كدام

بيشترين آمار حضور كاربران در سايت برابر 295 و در تاريخ الأربعاء أكتوبر 16, 2024 7:50 pm بوده است.
ورود
نام كاربر:
كلمه رمز:
ورود اتوماتيك در بازديدهاي بعدي: 
:: كلمه رمز خود را فراموش كرده ايد؟
أفضل 10 أعضاء في هذا المنتدى
فرشته بیژنی
داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Vote_rcapداستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Voting_bar1داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Vote_lcap 
حمیده ناصری
داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Vote_rcapداستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Voting_bar1داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Vote_lcap 
admin
داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Vote_rcapداستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Voting_bar1داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Vote_lcap 
مهران عبدالهی
داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Vote_rcapداستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Voting_bar1داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Vote_lcap 
ستاره عباسی
داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Vote_rcapداستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Voting_bar1داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Vote_lcap 
Sarvenaz
داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Vote_rcapداستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Voting_bar1داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Vote_lcap 
فرهاد رمضانی
داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Vote_rcapداستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Voting_bar1داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Vote_lcap 
زیبا
داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Vote_rcapداستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Voting_bar1داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Vote_lcap 
پروانه منفرد
داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Vote_rcapداستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Voting_bar1داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Vote_lcap 
سارا رستمیان
داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Vote_rcapداستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Voting_bar1داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Vote_lcap 

 

 داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی

اذهب الى الأسفل 
رفتن به صفحه : الصفحة السابقة  1, 2, 3, 4, 5, 6, 7  الصفحة التالية
نويسندهپيام
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:12 pm

حکايت
گويند خواجه ای را بنده ای نادرالحسن بود و با وی سبيل مودت و ديانت نظری داشت . بايکی از دوستان گفت : دريغ اين بنده با حسن و شمايلی که دارد اگر زبان درازی و بی ادبی نکردی. گفت : برادر ، چو اقرار دوستی کردی توقع خدمت مدار که چون عاشق و معشوقی در ميان آمد مالک و مملوک برخاست .
خواجه با بنده پرى رخسار

چون درآمد به بازى و خنده

نه عجب كو چو خواجه حكم كند

وين كشد بار ناز چون بنده
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:13 pm

حکايت
رفيقی داشتم که سالها با هم سفر کرده بوديم و نمک خورده و بی کران حقوق صحبت ثابت شده . آخر بسبب نفعی اندک آزار خاطر من روا داشت و دوستی سپری شد و اين همه از هر دو طرف دلبستگی بود که شنيدم روزی دوبيت از سخنان من در مجمعی همی گفت :
نگار من چو در آيد به خنده نمكين

نمك زياده كند بر جراحت ريشان

چه بودى ار سر زلفش به دستم افتادى

چو آستين كريمان به دست درويشان

طايفه درويشان بر لطف اين سخن نه که بر حسن سيرت خويش آفرين بردند و او هم درين جمله مبالغه کرده بود و بر فوت صحبت تاسف خورده و به خطای خويش اعتراف نموده . معلوم کردم که از طرف او هم رغبتی هست . اين بيتها فرستادم و صلح کرديم.
نه ما را در ميان عهد و وفا بود

جفا كردى و بد عهدى نمودى ؟

به يك بار از جهان دل در تو بستم

ندانستم كه برگردى به زودى

هنوز گر سر صلح است بازآى

كز آن مقبولتر باشى كه بودى
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:13 pm

حکايت
يکی را زنی صاحب جمال جوان درگذشت و مادر زن فرتوت بعلت کابين در خانه متمکن بماند و مرد از محاورت او بجان رنجيدی و از مجاورت او چاره نديدی تا گروهی آشنايان به پرسيدن آمدندش .
يکی گفتا : چگونه ای در مفارقت يار عزيز ؟ گفت : ناديدن زن بر من چنان دشخوار نيست که ديدن مادر زن .
گل به تاراج رفت و خار بماند

گنج برداشتند و مار بماند

ديده بر تارك سنان ديدن

خوشتر از روى دشمنان ديدن

واجب است از هزار دوست بريد

تا يكى دشمنت نبايد ديد
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:14 pm

حکايت
ياد دارم که در ايام جوانی گذر داشتم . به کويی و نظر با رويی در تموزی که حرورش دهان بخوشانيدی و سمومش مغز استخوان بجوشانيدی ، از ضعف بشريت تاب آفتاب هجير نياوردم و التجا به سايه ديواری کردم ، مترقب که کسی حر تموز از من به برد آبی فرونشاند که همی ناگاه از ظلمت دهليز خانه ای روشنی بتافت ، يعنی جمالی که زبان فصاحت از بيان صباحت او عاجز آيد ، چنانکه در شب تاری صبح برآيد يا آب حيات از ظلمات بدر آيد ، قدحی بر فاب بر دست و شکر د رآن ريخته و به عرق برآميخته . ندانم به گلابش مطيب کرده بود يا قطره ای چند از گل رويش در آن چکيده . فی الجمله ، شراب از دست نگارينش برگرفتم و بخوردم و عمر از سر گرفتم .
خرم آن فرخنده طالع را كه چشم

بر چنين روى اوفتد هر بامداد

مست بيدار گردد نيم شب

مست ساقى روز محشر بامداد
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:15 pm

حکايت
در سالى محمد خوارزمشاه ، رحمه الله عليه با ختا برای مصلحتی صلح اختيار کرد . به جامع کاشغر درآمدم ، پسری ديدم نحوی بغايت اعتدال و نهايت جمال چنانکه در امثال او گويند.
معلمت همه شوخى و دلبرى آموخت

جفا و عتاب و ستمگرى آموخت

من آدمى به چنين شكل و خوى و قد و روش

نديده ام مگر اين شيوه از پرى آموخت

مقدمه نحو زمخشری در دست داشت و همی خواند : ضرب زيد عمروا و کان المتعدی عمروا . گتفم : ای پسر ، خوارزم و ختا صلح کردند و زيد و عمرو را همچنان خصومت باقيست ؟ بخنديد و مولدم پرسيد. گفتم : خاک شيراز . گفت : از سخنان سعدی چه داری ؟ گفتم :
بليت بنحوی يصول مغاضبا
علی کزيد فی مقابله العمرو
علی جر ذيل يرفع راسه
و هل یستقيم الرفع من عامل الجر
لختی به انديشه فرو رفت و گفت : غالب اشعار او درين زمين به زبان پارسيست ، اگر بگويی بفهم نزديکتر باشد . کلم االناس علی قدر عقولهم. گفتم :
طبع تو را تا هوس نحو كرد

صورت صبر از دل ما محو كرد

اى دل عشاق به دام تو صيد

ما به تو مشغول تو با عمرو و زيد

بامدادان که عزم سفر مصمم شد ، گفته بودندش که فلان سعديست. دوان آمد و تلطف کرد و تاسف خورد که چندين مدت چرا نگفتی که منم تا شکر قدوم بزرگان را ميان بخدمت ببستمی .گفتم : با وجودت زمن آواز نيايد که منم. گفتا : چه شود گر درين خطه چندين بر آسايی تا بخدمت مستفيد گرديم؟ گفتم : نتوانم بحکم اين حکايت :
بزرگى ديدم اندر كوهسارى

قناعت كرده از دنيا به غارى

چرا گفتم : به شهر اندر نيايى

كه بارى ، بندى از دل برگشايى

بگفت : آنجا پريرويان نغزند

چو گل بسيار شد پيلان بلغزند

اين را بگفتم و بوسه بر سر و روی يکديگر داديم و وداع کرديم.
بوسه دادن به روى دوست چه سود؟

هم در اين لحظه كردنش به درود

سيب گويى وداع بستان كرد

روى از اين نيمه سرخ ، و زان سو زرد
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:16 pm

حکايت
خرقه پوشی در کاروان حجاز همراه ما بود . يکی از امرای عرب مر او را صد دينار بخشيده تا قربان کند . دزدان خفا جه ناگاه برکاروان زدند و پاک ببردند. بازرگانان گريه و زاری کردن گرفتند . و فرياد بی فايده خواندن .
گر تضرع كنى و گر فرياد

دزد، زر باز پس نخواهد داد

مگر آن درويش صالح که بر قرار خويش مانده بود و تغير در او نيامده . گفتم : مگر معلوم تو را دزد نبرد ؟ گفت : بلی بردند وليکن مرا با آن الفتی چنان نبود که به وقت مفارقت خسته دلی باشد.
نبايد بستن اندر چيز و كس دل

كه دل برداشتن كارى است مشكل

گفتم : مناسب حال من است اينچه گفتی که مرا در عهد جوانی با جوانی اتفاق مخالطت بود و صدق مودت تا بجايی که قبله چشمم جمال او بودی و سود سرمايه عمرم وصال او .
مگر ملائكه بر آسمان ، و گرنه بشر

به حسن صورت او در زمين نخواهد بود

ناگهی پای وجودش به گل اجل فرو رفت و دود فراق از دودمانش برآمد. روزها بر سر خاکش مجاورت کردم وز جمله که بر فراق او گفتم :
كاش كان روز كه در پاى تو شد خار اجل

دست گيتى بزدى تيغ هلاكم بر سر

تا در اين روز، جهان بى تو نديدى چشمم

اين منم بر سر خاك تو كه خاكم بر سر

آنكه قرارش نگرفتى و خواب

تا گل و نسرين نفشاندى نخست

گردش گيتى گل رويش بريخت

خار بنان بر سر خاكش برست

بعد از مفارقتش عزم کردم و نيت جزم که بقيت زندگانی فرش هوس درنوردم و گرد مجالست نگردم
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:17 pm

حکايت
يکی را از ملوک عرب حديث مجنون و ليلی و شورش حال او بگفتند که با کمال فضل و بلاغت سر در بيابان نهاده است و زمام عقل از دست داده . بفرمودش تا حاضر آوردند و ملامت کردن گرفت که در شرف نفس انسان چه خلل ديدی که خوی بهايم گرفتی و ترک عشرت مردم گفتی؟ گفت :
كاش آنانكه عيب من جستند

رويت اى دلستان ، بديدنى

تا به جاى ترنج در نظرت

بى خبر دستها بريدندى

تا حقيقت معنی بر صورت دعوی گواه آمدی . فذلكن الذى لمتننى فيه . ملک را در دل آمد جمال ليلی مطالعه کردن تا چه صورت است موجب چندين فتنه ، بفرمودش طلب کردن . در احياء عرب بگرديدند و بدست آوردند و پيش ملک در صحن سراچه بداشتند . ملک در هيات او نظر کرد ، شخصی ديد سيه فام ، باريک اندام . در نظرش حقير آمد ، بحکم آنکه کمترين خدام حرم او بجمال ازو در پيش بودند و بزينت بيش . مجنون بفراست دريافت ، گفت : از دريچه چشم مجنون بايد در جمال ليلی نظر کردن تا سر مشاهده او بر تو تجلی کند.
تندر ستانرا نباشد درد ريش

جز به هم دردى نگويم درد خويش

گفتن از زنبور بى حاصل بود

با يكى در عمر خود ناخورده نيش

تا تو را حالى نباشد همچو ما

حال ما باشد تو را افسانه پيش

سوز من با ديگرى نسبت نكن

او نمك بر دست و من بر عضو ريش
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:17 pm

جوانى پاکباز پاکرو بود
که با پاکيزه رويی در گرو بود
چنين خواندم که در دريای اعظم
به گردابی درافتادند با هم
چو ملاح آمدش تا دست گيرد

مبادا كاندر آن حالت بميرد

همى گفت از ميان موج و تشوير

مرا بگذار و دست يار من گير

در اين گفتن جهان بر وى بر آشفت

شنيدندش كه جان مى داد و مى گفت :

حديث عشق از آن بطال منيوش

كه در سختى كند يارى فراموش

چنين كردند ياران ، زندگانى

ز كار افتاده بشنو تا بدانى

كه سعدى راه و رسم عشقبازى

چنان داند كه در بغداد تازى

اگر مجنون ليلى زنده گشتى

حديث عشق از اين دفتر نبشتى
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:18 pm

حکايت
پارسايى را ديدم به محبت شخصی گرفتار ، نه طاقت صبر و نه يارای گفتار. چندانکه ملامت ديدی و غرامت کشيدی ترک تصابی نگفتی و گفتی :
كوته نكنم ز دامنت دست

ور خود بزنى به تيغ تيزم

بعد از تو ملاذ و ملجاءيى نيست

هم در تو گريزم ، ار گريزم

باری ملامتش کردم و گفتم : عقل نفيست را چه شد تا نفس خسيس غالب آمد ؟ زمانی بفکرت فرو رفت و گفت ک
هر كجا سلطان عشق آمد، نماند

قوت بازوى تقوا را محل

پاكدامن چون زيد بيچاره اى

اوفتاده تا گريبان در وحل
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:19 pm

حکايت
يکی از متعلمان کمال بهجتی بود و معلم از آنجا که حس بشريت است با حسن بشره او معاملتی داشت و وقتی به خلوتش دريافتی گفتی :
نه آنچنان به تو مشغولم اى بهشتى روى

كه ياد خويشتنم در ضمير مى آيد

ز ديدنت نتوانم كه ديده در بندم

و گر مقابله بينم كه تير مى آيد

باری پسر گفت : آنچنان که در اداب درس من نظری می فرمايی در آداب نفسم نيز تامل فرمای تا اگر در اخلاق من ناپسندی بينی که مرا آن پسند همی نمايد بر آن م اطلاع فرمايی تا به تبديل آن سعی کنم . گفت : ای پسر ، اين سخن از ديگری پرس که آن نظر که مرا با تو است جز هر نمی بينم .
چشم بدانديش كه بر كنده باد

عيب نمايد هنرش در نظر

ور هنرى دارى و هفتاد عيب

دوست نبيند بجز آن يك هنر
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:19 pm

حکايت
شبی ياد دارم که ياری عزيز از در درآمد . چنان بی خود از جای برجستم که چراغم به آستين کشته شد .
سرى طيف من يجلو بطلعته الدجى

شگفت آمد از بختم كه اين دولت از كجا؟

نشست و عتاب آغاز کرد که مرا در حال بديدی چراغ بکشتی به چه معنی ؟ گفتم : به دو معنی : يکی اينکه گمان بردم که آفتاب برآمد و ديگر آنکه اين بيتم به خاطر بود .
چون گرانى به پيش شمع آيد

خيزش اندر ميان جمع بكش

ور شكر خنده اى است شيرين لب

آستينش بگير و شمع بكش
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:20 pm

حکايت
يکی دوستی را که زمانها نديده بود گفت : کجايی که مشتاق بوده ام . گفت : مشتاقی به که ملولی.
دير آمدى اى نگار سرمست

زودت ندهيم دامن از دست

معشوقه كه دير دير بينند

آخر كم از آنكه سير بينند؟

به يك نفس كه برآميخت يار با اغيار

بسى نماند كه غيرت ، وجود من بكشد

به خنده گفت كه من شمع جمعم اى سعدى

مرا از آن چه كه پروانه خويشتن بكشد؟

بى اعتنايى يار، آسانتر از محروميت از ديدارش
دانشمندی را ديدم به کسی مبتلا شده و رازش برملا افتاده . جور فراوان بردی و تحمل بی کران کردی. باری بلاطفتش گفتم : دانم که تو را در مودت اين منظور علتی و بنای محبت بر زلتی نيست . با وجود چنين معنی ، لايق قدر علما نباشد خود را متهم گردانيدن و جور بی ادبان بردن. گفت : ای يار ، دست عتاب از دامن روزگارم بدار ، بارها درين مصلحت که تو بينی انديشه کردم و صبر بر جفای او سهل تر آيد همی که صبر از ديدن او و حکما گويند : دل بر مجاهده نهادن آسانتر ست که چشم از مشاهده برگرفتن.
هر كه بى او به سر نشايد برد

گر جفايى كند ببايد برد

روزى ، از دست گفتمش زنهار

چند از آن روز گفتم استغفار

نكند دوست زينهار از دوست

دل نهادم بر آنچه خاطر اوست

گر بلطفم به نزد خود خواند

ور به قهرم براند او داند
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:21 pm

حکايت
در عنفوان جوانی چنانکه افتد و دانی با شاهدی سر و سری داشتم بحکم آنکه حلقی داشت طيب الادا و خلقی کالبدر اذا بدا.
آنكه نبات عارضش آب حيات مى خورد

در شكرش نگه كند هر كه نبات مى خورد

اتفاقا بخلاف طبع از وی حرکتی بديدم که نپسنديدم . دامن ا زو درکشيدم و مهره برچيدم و گفتم :
برو هر چه مى بايدت پيش گير

سر ما ندارى سر خويش گير

شنيدم مى رفت و مى گفت :
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد

رونق بازار آفتاب نكاهد

اين بگفت و سفر کرد و پريشانی او در من اثر کرد.
بازى آى و مرا بكش كه پيشت مردن

خوشتر كه پس از تو زندگانى كردن
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:22 pm

حکايت
يکی را پرسيدند از مستعربان بغداد ، ما تقول فی المرد ؟ گفت : لاخير فيهم مادام احد هم لطيفا يتخاشن فاذا خشن يتلاطف ، يعنی چندانکه خوب و لطيف و نازک اندام است درشتی کنی و سختی چون سخت و درشت شد چنانکه بکاری نيايد تلطف کند و درشتی نمايد.
امرد آنگه كه خوب و شيرين است

تلخ گفتار و تند خوى بود

چون به ريش آمد و به لعنت شد

مردم آمير و مهرجوى بود

* * * *
حکايت
يکی از علما را پرسيدند که يکی با ماه روييست در خلوت نشسته و درها بسته و رقيبان خفته و نفس طالب و شهوت غالب ، چنانکه عرب گويد : التمر يانع والناطور غير مانع . هيچ باشد که به قوت پرهيزگاری ازو بسلامت بماند ؟ گفت : اگر از مه رويان بسلامت بماند از بدگويان نماند .
شايد پس كار خويشتن بنشستن

ليكن نتوان زبان مردم بستن
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:22 pm

حکايت
طوطيی با زاغ در قفس کردند و از قبح مشاهده او مجاهده می برد و می گفت : اين چه طلعت مکروه است و هيات ممقوت و منظر ملعون و شمايل ناموزون ؟ يا غراب البين ، يا ليت بينی ، و بينک بعد المشرقين .
على الصباح به روى تو هر كه برخيزد

صباح روز سلامت بر او مسا باشد

به اخترى چو تو در صحبت بايستى

ولى چنين كه تويى در جهان كجا باشد؟

عجب آنکه غراب از مجاورت طوی هم بجان آمده بود و ملول شده ، لاحول کنان از گردش گيتی همی ناليد و دستهای تغابن بر يکديگر همی ماليد که اين چه بخت نگون است و طالع دون و ايام بوقلمون ، لايق قدر من آنستی که بازاغی به ديوار باغی بر خرامان همی رفتمی .
پارسا را بس اين قدر زندان

كه بود هم طويله رندان

بلی تا چه کردم که روزگارم بعقوبت آن در سلک صحبت چنين ابلهی خودرای ، ناجنس ، خيره درای ، به چنين بند بلا مبتلا گردانيده است ؟
كس نيايد به پاى ديوارى

كه بر آن صورتت نگار كنند

گر تو را در بهشت باشد جاى

ديگران دوزخ اختيار كنند

اين ضرب المثل بدان آوردم تا بدانی که صد چندان که دانا را از نادان نفرت است نادان را از دانا وحشت است.
زاهدى در سماع رندان بود

زان ميان گفت شاهدى بلخى

گر ملولى ز ما ترش منشين

كه تو هم در ميان ما تلخى

جمعى چو گل و لاله به هم پيوسته

تو هيزم خشك در ميانى رسته

چون باد مخالف و چو سرما ناخوش

چون برف نشسته اى و چون يخ بسته
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:23 pm

حکايت
با طايفه دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی کردم که جوانی درآمد و گفت : درين ميان کسی هست که زبان پارسی بداند ؟ غالب اشارت به من کردند . گفتمش : خير است . گفت : پيری صد و پنجاه ساله در حالت نزع است و به زبان عجم چيزی همی گويد و مفهوم ما نمی گردد ، گر بکرم رنجه شوی مزد يايی ، باشد که وصيتی همی کند . چون به بالينش فراز شدم اين می گفت :
دمى چند گفتم بر آرم به كام

دريغا كه بگرفت راه نفس

دريغا كه بر خوان الوان عمر

دمى خورده بوديم و گفتند: بس

معانی اين سخن را به عربی با شاميان همی فتم و تعجب همی کردند از عمر دراز و تاسف او همچنان بر حيات دنيا . گفتم : چگونه ای درين حالت ؟ گفت : چه گويم ؟
نديده اى كه چه سختى همى رسد به كسى

كه از دهانش به در مى كنند دندانى ؟

اينك مقايسه كن كه در اين حال ، بر من چه مى گذرد؟
قياس كن كه چه حالت بود در آن ساعت

كه از وجود عزيزش بدر رود جانى

گفتم : تصور مرگ از خيال خود بدر کن و وهم را بر طبيعت مستولی مگردان که فيلسوفان يونان گفته اند : مزاج ار چه مستقيم بود ، اعتماد بقا را نشايد و مرض گرچه هايل ، دلالت کلی بر هلاک نکند ، اگر فرمايی طبيبی را بخوانم تا معالجت کند . ديده برکرد و بخنديد و گفت :
دست بر هم زند طبيب ظريف

چون حرف بيند اوفتاده حريف

خواجه در بند نقش ايوان است

خانه از پاى بند ويران است

پيرمردى ز نزع مى ناليد

پيرزن صندلش همى ماليد

چون مخبط شد اعتدال مزاج

نه عزيمت اثر كند نه علاج
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:24 pm

حکايت
پيرمردی حکايت کند که دختری خواسته بود و حجره به گل آراسته و به خلوت با او نشسته و ديده وو دل در او بسته و شبهای دراز نخفتی و بذله ها ولطيفه ها گفتی ، باشد که موانست پذيرد و وحشت نگيرد . از جمله می گفتم : بخت بلندت يار بود و چشم بخت بيدار که به صحبت پيری افتادی پخته ،پرورده ، جهانديده ، آرميده ، گرم و سرد چشيده ، نيک و بد آزموده که حق صحبت می داند و شرط مودت بجای آورد ، مشفق و مهربان ، خوش طبع و شيرين زبان .
تا توانم دلت به دست آرم

ور بيازاريم نيازارم

ور چو طوطى ، شكر بود خورشت

جان شيرين فداى پرورشت

نه گرفتار آمدی به دست جوانی معجب ، خيره رای سرتيز ، سبک پای که هر دم هوسی پزد و هر لحظه رايی زند و هر شب جايی خسبد و هر روز ياری گيرد .
وفادارى مدار از بلبلان ، چشم

كه هر دم بر گلى ديگر سرايند

خلاف پيران که به عقل و ادب زندگانی کنند نه بمقتضای جهل جوانی.
ز خود بهترى جوى و فرصت شمار

كه با چون خودى گم كنى روزگار

گفت : چندين برين نمط بگفتم که گمان بردم که دلش برقيد من آمد و صيد من شد . ناگه نفسی سرد از سر درد برآورد و گفت : چندين سخن که بگفتی در ترازوی عقل من وزن آن سخن ندارد که وقتی شنيدم از قابله خويش که گفت : زن جوان را اگر تيری در پهلو نشيند ، به که پيری .
زن كز بر مرد، بى رضا برخيزد

بس فتنه و جنگ از آن سرا برخيزد

فی الجمله امکان موفقت نبود و به مفارقت انجاميد . چون مدت عدت برآمد نکاحش بستند با جوانی تند و ترشروی ، تهيدست ، بدخوی ، جور و جفا می ديد و رنج و عنا می کشيد و شکر نعمت حق همچنان می گفت که الحمدلله که ازان عذاب برهيدم و بدين نعيم مقيم برسيدم .
با اين همه جور و تندخويى

بارت بكشم كه خوبرويى

با تو مرا سوختن اندر عذاب

به كه شدن با دگرى در بهشت

بوى پياز از دهن خوبروى

نغز برآيد كه گل از دست زشت
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:25 pm

حکايت
تنی چند از بندگان محمود گفتند حسن ميمندی را که سلطان امروز تو را چه گفت در فلان مصلحت ؟ گفت : بر شما هم پوشيده نباشد . گفتند : آنچه با تو گويد به امثال ما گفتن روا ندارد . گتف : به اعتماد آنکه داند که نگويم ، پس چرا همی پرسيد؟
نه سخن كه برآيد بگويد اهل شناخت

به سر شاه سر خويشتن نبايد باخت
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:25 pm

حکايت
در عقد بيع سرايی متردد بود م . جهودی گفت : آخر من از کدخدايان اين محلتم وصف اين خانه چنانکه هست از من پرس ، بخر که هيتچ عيبی ندارد . گفتم : بجز آنکه تو همسايه منی .
خانه ام را كه چون تو همسايه است

ده درم سيم بد عيار ارزد

لكن اميدوارم بايد بود

كه پس از مرگ تو هزار ارزد
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:26 pm

حکايت
شاعرى پيش امير دزدان رفت و ثنايی بر او بگفت . فرمود تا جامه ازو برکنند و از ده بدر کنند. مسکن برهنه به سرما همی رفت.. سگان در قفای وی افتادند . خواست تا سنگي بردارد و سگان را دفع کند ، در زمين يخ گرفته بود ، عاجز شد ، گتف : اين چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشاده اند و سنگ را بسته . امير از غرفه بديد و بشنيد و بخنديد ، گفت : ای حکيم ، از من چيزی بخواه . گفت : جامه خود را می خواهم اگر انعام فرمايی . رضينا من نوالک بالرحيل.
اميدوار بود آدمى به خير كسان

مرا به خير تو اميد نيست ، شر مرسان

سالار دزدان را رحمت بروی آمد و جامه باز فرمود و قبا پوستينی برو مزيد کرد و درمی چند.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:27 pm

حکايت
منجمی به خانه درآمد ، يکی مرد بيگانه را ديد با زن او بهم نشسته . دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب برخاست . صاحبدلی که برين واقف بود گفت:
تو بر اوج فلك چه دانى چيست ؟

كه ندانى كه در سرايت كيست ؟!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:28 pm

حکايت
ناخوش آوازى به بانگ بلند قرآن همی خواند . صاحبدلی بر او بگذشت گفت : تو را مشاهره چندست ؟ گفت : هيچ . گفت : پس اين زحمت خود چندان چرا همی دهی ؟ گفت : از بهر خدا می خوانم . گفت : از بهر خدا مخوان .
گر تو قرآن بدين نمط خوانی

ببرى رونق مسلمانى
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:29 pm

حکايت
جوانی خردمند از فنون فضايل حظی وافر داشت و طبعی نافر ، چندانکه در محافل دانشمندان نشستی زبان سخن ببستی . باری پدرش گفت : ای پسر ، تو نيز آنچه دانی بگوی . گفت : ترسم که بپرسند از آنچه ندانم و شرمساری برم.
نشنيدى كه صوفيى مى كوفت

زير نعلين خويش ميخى چند؟

آستينش گرفت سرهنگى

كه بيا نعل بر ستورم بند
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:30 pm

حکايت
عالمی معتبر را مناظره افتاد با يکی از ملاحده لعنهم الله علی حده و به حجت با او بس نيامد ، سپر بينداخت و برگشت . کسی گفتش تو را با چندين فضل و ادب که داری با بی دينی حجت نماند ؟ گفت : علم من قرآن است و حديث و گفتار مشايخ و او بدينها معقد نيست و نمی شنود . مرا شنيدن کفر او به چه کار آيد .
آن كس كه به قرآن و خبر زو نرهى

آنست جوابش كه جوابش ندهى
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مهران عبدالهی
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
مهران عبدالهی


تعداد پستها : 1334
سن : 49
از ایشان سپاسگزاری شده : 328
امتیاز : 60932
Registration date : 2008-10-30

داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Empty
پستعنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی   داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی - صفحة 4 Emptyالجمعة أكتوبر 31, 2008 12:31 pm

حکايت
يکی از حکما را شنيدم که می گفت : هرگز کسی به جهل خويش اقرار نکرده است مگر آ«کسی که چون ديگری در سخن باشد همچنان ناتمام گفته سخن آغاز کند .
سخن را سر است اى خداوند و بن

مياور سخن در ميان سخن

خداوند تدبير و فرهنگ و هوش

نگويد سخن تا نبيند خموش
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 4 از 7رفتن به صفحه : الصفحة السابقة  1, 2, 3, 4, 5, 6, 7  الصفحة التالية
 مواضيع مماثلة
-
» دانلود کتاب : گلستان سعدی
» دانلود کتاب : تهذیب و تنقیح و گزینش گلستان سعدی
» دانلود کتاب : هفتاد حکایت داستانی برگزیده از گلستان سعدی
» اعتراض شديد طرفداران حزب الله به اظهارات توهين آميز سينيوره
» سعدی شیرازی

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
پایگاه اُرُدیست های سوئد :: هنر و ادبیات :: ادبیات-
پرش به: