| داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی | |
|
|
|
نويسنده | پيام |
---|
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 11:49 am | |
| کارها به صبر برآيد و مستعجل بسر درآيد . به چشم خويش ديدم در بيابان که آهسته سبق برد از شتابان سمند بادپای از تک فرو ماند شتربان همچنان آهسته می راند | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 11:49 am | |
| کارها به صبر برآيد و مستعجل بسر درآيد . به چشم خويش ديدم در بيابان که آهسته سبق برد از شتابان سمند بادپای از تک فرو ماند شتربان همچنان آهسته می راند | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 11:50 am | |
| نادان را به از خاموشی نيست وگر اين مصلحت بدانستی نادان نبودی . چون نداری کمال فضل آن به که زبان در دهان نگه داری خری را ابلهی تعليم می داد بر او بر صرف کرده سعی دايم حکيمی گفتش ای نادان چه کوشی درين سودا بتر از لوم لايم نياموزد بهايم از تو گفتار تو خاموشی بياموز از بهايم هرکه تامل نکند در جواب بيشتر آيد سخنش ناصواب يا سخن آرای چو مردم بهوش يا بنشين چون حيوانان خموش | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 11:51 am | |
| حکایت هرآن سری که داری با دوست در ميان منه چه دانی که وقتی دشمن گردد ؛ و هر گزندی که توانی به دشمن مرسان که باشد که وقتی دوست شود . رازی که نهان خواهی با کس در ميان منه وگرچه دوست مخلص باشد که مران دوست را نيز دوستان مخلص باشد ، همچنين مسلسل . خامشی به که ضمير دل خويش با کسی گفتن و گفتن که مگوی ای سليم آب زسرچشمه ببند که چو پر شد نتوان بست به جوی | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 11:51 am | |
| سخن ميان دو دشمن چنان گوی که گر دوست گردند شرم زده نشوی. ميان دوکس جنگ چون آتش است سخن چين بدبخت هيزم کش است کنند اين و آن خوش دگرباره دل وی اندر ميان کوربخت و خجل ميان دو تن آتش افروختن نه عقل است و خود در ميان سوختن در سخن با دوستان آهسته باش تا ندارد دشمن خونخوار گوش پيش ديوار آنچه گويی هوش دار تا نباشد در پس ديوار موش | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 11:52 am | |
| چون در امضای کاری متردد باشی آن طرف اختيار کن که بی آزارتر برآيد . با مردم سهل خوی دشخوار مگوی با آنکه در صلح زند جنگ مجوی | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 11:53 am | |
| بر عجز دشمن رحمت مکن که اگر قادر شود بر تو نبخشايد . دشمن چو بينی ناتوان لاف از بروت خود مزن مغزيست در هر استخوان مرديست در هر پيرهن | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 11:53 am | |
| نصيحت از دشمن پذيرفتن خطاست . وليکن شنيدن رواست تا بخلاف آن کار کنی که آن عين صواب است . حذر کن زانچه دشمن گويد آن کن که بر زانوو زنی دست تغابن گرت راهی مايد راست چون تير ازو برگرد و راه دست چپ گير | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 11:54 am | |
| دو کس دشمن ملک و دينند : پادشاه بی حلم و دانشمند بی علم . بر سر ملک مباد آن ملک فرمانده که خدا را نبود بنده فرمانبردار | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 11:54 am | |
| حکایت رحم آوردن بر بردان ستم است بر نيکان . عفو کردن از ظالمان جورست بر درويشان. خبث را چو تعهد کنی و بنوازی به تولت تو گنه می کند به انبازی | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 11:55 am | |
| حکایت به دوستی پادشاهان اعتماد نتوان کرد و بر آواز خوش کودکان که آن به خيالی مبدل شود و اي« به خوابی متغير گردد. معشوق هزار دوست را دل ندهی ور می دهی آن به دل جدايی بدهی | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 11:56 am | |
| حکایت رحم آوردن بر بردان ستم است بر نيکان . عفو کردن از ظالمان جورست بر درويشان. خبث را چو تعهد کنی و بنوازی به تولت تو گنه می کند به انبازی | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 12:03 pm | |
| حکایت حضرت موسى عليه السلام قارون را نصيحت کرد که احسن کما احسن الله اليک ، نشنيد و عاقبتش شنيدی . آنكس كه دينار و درم خير نيندوخت
سر عاقبت اندر سر دينار و درم كرد
خواهى كه ممتع شوى از دين و عقبى
با خلق ، كرم كن چو خدا با تو كرم كرد
عرب مى گويد: جد ولا تمنن فان الفائدة اليك عائدة بخشش و منت نگذار كه نگذار كه نفع آن به تو باز مى گردد. درخت كرم هر كجا بيخ كرد
گذشت از فلك شاخ و بالاى او
گر اميدوارى كز او برخورى
به منت منه اره بر پاى او
شكر خداى كن كه موفق شدى به خير
ز انعام و فضل او نه معطل گذاشتت
كنت منه كه خدمت سلطان كنى همى
منت شناس از او كه به خدمت بداشتت | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 12:03 pm | |
| دو کس رنج بيهوده بردند و سعی بی فايده کردند : يکی انکه اندوخت و نخورد و ديگر آنکه آموخت و نکرد . علم چندان که بيشتر خوانی چون عمل در تو نيست نادانی نه محق بود نه دانشمند چارپايی بر او کتابی چند آن تهی مغز را چه علم و خبر که بر او هيزم است يا دفتر * * * * علم از بهر دين پروردن است نه از بهر دنيا خوردن . هرکه پرهيز و علم و زهد فروخت خرمنی گرد کرد و پاک بسوخت | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 12:04 pm | |
| حکایت سه چيز پايدار نماند : مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سياست | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 12:05 pm | |
| بدخوی در دست دشمن گرفتار ست که هرکجا رود از چنگ عقوبت او خلاص نيابد. اگر زدست بلا بر فلک رود بدخوی زدست خوی بد خويش در بلا باشد | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 12:05 pm | |
| بدخوی در دست دشمن گرفتار ست که هرکجا رود از چنگ عقوبت او خلاص نيابد. اگر زدست بلا بر فلک رود بدخوی زدست خوی بد خويش در بلا باشد | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 12:07 pm | |
| حکایت جدال سعدی با مدعی در بيان توانگری و درويشی يکی در صورت درويشان نه بر صفت ايشان در محفلی نشسته و شنعتی در پيوستهو دفتر شکايتی بازکرده و ذم توانگران آغاز کرده ، سخن بدينجا رسانيده که درويش را دست قدرت بسته است و توانگر را پای ارادت شکسته . كريمان را به دست اندر درم نيست
خداوندان نعمت 429 را كرم نيست
سعدى گفت : توانگران را وقف است و نذر و مهمانى
زكات و فطره و اعتاق و هدى و قربانى
خداوند مكنت به حق مشتغل
پراكنده روزى ، پراكنده دل
پس عبادت ايشان به فقر اوليتر که جمعند و حاضر نه پريشان و پراکنده خاطر ، اسباب معيشت ساخته و به اوراد عبادت پرداخته : عرب گويد : اعوذ بالله من الفقر المکب و جوار من لايحب . و در خبر است : الفقر سواد الوجه فى الدارين . گفتا : نشنيدی که پيغمبر صلی الله عليه گفت : الفقر فخری . گفتم : خاموش که اشارت خواجه عليه السلام به فقر طايفه ايست که مرد ميدان رضااند و تسليم تير قضا ، نه اينان که خرقه ابرار پوشند و لقمه ادرار فروشند . درويش بی معرفت نيارامد تا فقرش به کفر انجامد :كاد الفقر ان يكون كفرا. اى طبل بلند بانگ در باطن هيچ
بى توشته چه تدبير كنى دقت بسيج
روى طمع از خلق بپيچ از مردى
تسبيح هزار دانه ، بر دست مپيچ
حالی که من اين سخن بگفتم عنان طاقت درويش از دست تحمل برفت ، تيغ زبان برکشيد و اسب فصاحت در ميدان وقاحت جهانيد و بر من دوانيد و گفت : چندان مبالغه در وصف ايشان بکردی و سخنهای پريشان بگفتی که وهم تصور کند که ترياق اند يا کليد خزانه ارزاق ، مشتی تکبر ، مغرور ، معجب ، نفور ، مشتغل مال و نعمت ، مفتتن جاه و ثروت که سخن نگويند الا بسفاهت و نظر نکنند الا بکراهت ، علما را به گدايی منسوب کنند و فقرا را به بی سر و پای معيوب گردانند و به عزت مالی که دارند و عزت جاهی که پندارند بر تر از همه نشينند و خود را به از همه بينند و نه آن در سر دارند که سر به کسی بردارند ، بی خبر از قول حکما که گفته اند : هر که به طاقت از ديگران کم است و به نعمت بيش ، بصورت توانگرست و بمعنی درويش. گر بى هنر به مال كند كبر بر حكيم
كون خرش شمار، و گرگا و عنبرست
تا عاقبت الامر دليلش نماند ، ذليلش کردم . دست تعدی دراز کرد و بيهده گفتن آغاز و سنت جاهلان است که چون به دليل از خصم فرومانند سلسله خصومت بجنبانند . چون آزر بت توراش که به حجت با پسر برنيامد به جنگش خاست که : لئن لم تنته لارجمنک . دشنام دادم . سقطش گفتم ، گريبانم دريد ، زنخدانش گرفتم . او در من و من در او فتاده
خلق از پى ما دوان و خندان
انگشت تعجب جهانى
از گفت و شنيد ما به دندان
القصه مرافعه اين سخن پيش قاضی برديم و به حکومت عدل راضی شديم تا حاکم مسلمانان مصلحتی جويد . قاضی چو حيلت ما بديد و منطق مابشنيد گفت : ای آنکه توانگران را ثنا گفتی و بر درويشان جفا روا داشتی بدان که هر جا که گل است خارست و باخمر خمارست و بر سر گنج مارست و آنجا که در شاهوار است نهنگ مردم خوار است . لذت دنيا را لدغه اجل در پس است و نعيم بهشت را ديوار مکاره در پيش . اگر ژاله هر قطره اى در شدى
چو خر مهره بازار از او پر شدى
مقربان حق جل و علا توانگرانند درويش سيرت و درويشانند توانگر همت و مهين توانگران آن است که غم درويشان خورد و بهين آن است که کم توانگر گيرد . و من يتوکل علی الله فهو حسبه . پس روی عتاب از من به جانب درويش آورد و گفت : ای که گفتی توانگران مشتغلند و ساهی و مست ملاهی ، نعم ، طايفه ای هستند برين صفت که بيان کردی : قاصر همت ، کافر نعمت که ببرند و بنهند و نخورند و ندهند و گر بمثل باران نبارد يا طوفان بردارد به اعتماد مکنت خويش از محنت درويش نپرسند و از خدای عزوجل نترسند و گويند : گر از نيستى ديگرى شد هلاك
مرا هست ، بط را ز طوفان چه باك ؟
دو نان چو گليم خويش بيرون بردند
گويند: غم گر همه عالم مردند
قومی برين نمط که شنيدی و طايفه ای خوان نعمت نهاده ودست کرم گشاده ، طالب نامند و معرفت و صاحب دنيا و آخرت ، چون بندگان حضرت پادشاه عالم عادل ، مويد ، مظفر ، منصور مالک ازمه انام ، حامی ثغور اسلام ، وارث ملک سليمان ،اعدل ملوک زمان ، مظفر الدنيا و الدين اتابک ابی بکر سعد ادام الله ايامه و نصر اعلامه. قاضی چون سخن بدين غايت رسيد وز حد قياس ما اسب مبالغه گذرانيد بمقتضای حکم قضاوت رضا داديم و از مامضی درگذشتيم و سر و روی يکديگر بوسه داديم و ختم سخن برين بود .
مكن ز گردش گيتى شكايت ، اى درويش
كه تيره بختى ! اگر هم برين نسق مردى
توانگرا! چو دل و دست كامرانت هست
بخور ببخش كه دنيا و آخرت بردى | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 12:08 pm | |
| حکايت سالی نزاعی در پيادگان حجيچ افتاده بود و داعی در آن سفر هم پياده . انصاف در سر و روی هم فتاديم و داد فسوق و جدال بداديم . کجاوه نشينی را شنيدم که باعديل خود می گفت : يا للعجب ! پياده عاج چو عرصه شطرنج بسر می برد فرزين می شود يعنی به از آن می گردد که بود و پيادگان حاج باديه بسر بردند و بتر شدند . از من بگوى حاجى مردم گزاى را
كو پوستين خلق به آزار مى درد.
حاجى تو نيستى ، شتر است از براى آنك
بيچاره خار مى خورد و راه مى برد | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 12:08 pm | |
| حکايت هندوی نفط اندازی همی آموخت . حکيمی گفت : تو را که خانه نيين است ، بازی نه اين است . تا ندانى كه سخن عين صوابست مگوى
و آنچه دانى كه نه نيكوش جوابست مگوى | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 12:09 pm | |
| حکايت مردکی را چشم درد خاست . پيش بيطار رفت که دوا کن . بيطار از آنچه در چشم چارپايان کند در ديده او کشيد و کور شد . حکومت به داورد بردند، گفت : بر او هيچ تاوان نيست ، اگر اين خر نبودی پيش بيطار نرفتی . مقصود ازين سخن آنست تا بدانی که هر آنکه ناآزموده را کار بزرگ فرمايد با آنکه ندامت برد به نزديک خردمندان به خفت رای منسوب گردد. ندهد هوشمند روشن راءى
به فرومايه كارهاى خطير
بوريا باف اگر چه بافنده است
نبرندش به كارگاه حرير | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 12:09 pm | |
| حکايت يکی را از بزرگان ائمه پسری وفات يافت . پرسيدند که بر صندوق گورش چه نويسيم ؟ گفت : آيات کتاب قرآن مجيد را عزت و شرف از آن است که روا باشد بر چنين جايها نوشتن که به روزگار سوده گردد و خلايق بر او گذرند و سگان بر او شاشند ، اگر بضرورت چيزی همی نويسند اين بيت کفايت است : وه ! كه هر گه كه سبزه در بستان
بدميدى چو خوش شدى دل من
بگذار اى دوست تا به وقت بهار
سبزه بينى دميده از گل من | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 12:10 pm | |
| حکايت پارسايی بر يکی از خداوند ان نعمت گذر کرد که بنده ای را دست و پای استوار بسته عقوبت همی کرد . گفت : ای پسر ، همچو تو مخلوقی را خدای عزوجل اسير حکم تو گردانيده است و تو را بر وی فضيلت داده ، شکر نعمت باری تعالی بجای آر و چندين جفا بر وی مپسند ، نبايد که فردای قيامت به از تو باشد و شرمساری بری . بر بنده مگير خشم بسيار
جورش مكن و دلش ميازار
او را توبه ده درم خريدى
آخر نه به قدرت آفريدى
اين حكم و غرور و خشم تا چند؟
هست از تو بزرگتر خداوند
اى خواجه ارسلان و آغوش
فرمانده خود مكن فراموش
در خبرست از خواجه عالم صلی الله عليه و سلم که گفت : بزرگترين حسرتی روز قيامت آن بود که يکی بنده صالح را به بهشت برند و خواجه فاسق را به دوزخ . بر غلامى كه طوع خدمت تو است
خشم بى حد مران و طيره مگير
كه فضيحت بود كه به شمار
بنده آزاد و خواجه در زنجير | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 12:11 pm | |
| حکايت سالی از بلخ باميانم سفر بود و راه از حراميان پر خطر . جوانی بدرقه همراه من شد سپر باز ، چرخ انداز ، سلحشور ، بيش زور که به ده مرد توانا کمان او زه کردندی و زورآوران روی زمين پشت او بر زمين نياوردندی وليکن چنانکه دانی متنعم بود و سايه پرورده نه جهان ديده وسفر کرده ، رعد ... دلاوران به گوشش نرسيده و برق شمشير سواران نديده . نيفتاده بر دست دشمن اسير
به گردش نباريده باران تير
اتفاقا من و اين جوان هر دو در پی هم دوان . هران ديار قديمش که پيش آمدی به قوت بازو بيفکندی و هر درخت عظيم که ديدی به زور سرپنجه برکندی و تفاخر کنان گفتی : پيل كو؟ تا كتف و بازوى گردان بيند
شير كو؟ تا كف و سر پنجه مردان بيند
ما درين حالت که دو هندو از پس سنگی سر بر آوردند و قصد قتال ما کردند به دست يکی چوبی و در بغل آن ديگر کلوخ کوبی . جوان را گفتم : چه پايی ؟ بيار آنچه دارى ز مردى و زور
كه دشمن به پاى خود آمد به گور
ولى ديدم تير و كمان از دست جوان افتاده و لرزه بر اندام شده و خود را باخته است . نه هر كه موى شكافد به تير جوشن خاى
بروز حمله جنگ آوران بدارد پاى
چاره جز آن نديدم که رخت و سلاح و جامه ها رها کرديم و جان به سلامت بياورديم . به كارهاى گران مرد كارديده فرست
كه شير شرزه در آرد به زير خم كمند
جوان اگر چه قوى يال و پيلتن باشد
بجنگ دشمنش از هول بگسلد پيوند
نبرد پيش مصاف آزموده معلوم است
چنانكه مساءله شرع پيش دانشمند | |
|
| |
مهران عبدالهی مدیر ارشد انجمن ( مشاهیر )
تعداد پستها : 1334 سن : 49 از ایشان سپاسگزاری شده : 328 امتیاز : 60932 Registration date : 2008-10-30
| عنوان: رد: داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی الجمعة أكتوبر 31, 2008 12:12 pm | |
| حکايت بزرگی را پرسيدم در معنی اين حديث که اعدی عدوک نفسک التی بين جنبيک . گفت : بحکم آنکه هر آن دشمنی را که با وی احسان کنی دوست گردد مگر نفس را که چندانکه مدارا بيش کنی مخالفت زيادت کند . فرشته خوى شود آدمى به كم خوردن
وگر خورد چو بهائم بيوفتد چو جماد
مراد هركه برآرى مريد امر تو گشت
خلاف نفس كه فرمان دهد چو يافت مراد | |
|
| |
| داستانهاي حكمت آميز از گلستان سعدی | |
|