امروزه موسيقي با آنکه به عنوان يک عنصر همراه با رسانهاي ديگر در جريان تبادل اطلاعات ما به کار گرفته مي شود، اما نبايد غافل از توان اين هنر در تبديل شدن به يک رسانه مستقل بود. به طوري که اين شاخه از هنر خود شخصيتي است کامل براي انتقال پيامها البته با شيوه اي بلاغي؛
خود از کدهايي استفاده مي کند که بيشتر از آنکه مستقيم و بي واسطه باشد، آرايش شده و آميخته با حس اند! به عبارت ديگر بايد براي شناخت آن کمي سواد بلاغي و هنري را به کار گرفت تا در جريان يک ارتباط پيام گذار(آهنگساز) آنچه را که با نشانه هاي مدنظر خود پرورده است به گيرنده(مثلا مخاطبان يک کنسرت) انتقال دهد.
در اين جريان ارتباط، متني شکل مي گيرد که مخاطب و آهنگساز مي توانند دستکاري اش کنند! اين دستکاري، امري است ذهني؛ به طوري که در جريان پخش يک موسيقي به اندازه تعداد مخاطبان مي تواند تصوير در ذهن مخاطبان شکل گيرد، ولي اين به معناي نفهميدن پيام نيست. پيام در اين ميان شکل هاي مختلفي پيدا مي کند که رنگ خود را از متن ارتباط مي گيرد.
با اين حال نمي توان با اين بهانه از نشانه شناسي موسيقي شانه خالي کرد و به بهانه تکثر در اشکال پيام آن را رسانه اي موثر ندانست. شايد يکي از دموکرات ترين رسانه ها از اول زاده شدن بشر تا کنون همين صدا و صوت و موسيقي باشد. رسانه اي که طي زمان معنا به خود ميگيرد.
اهميت نشانهشناسي براي مطالعات فرهنگي در اين نکته است که، نشانهشناسي ميتواند مبنايي مناسب براي فهم ارتباطات انساني در فرهنگهاي مختلف فراهم کند. اغراق نيست اگر بگوييم نشانهشناسي مجموعهاي منحصر به فرد و از جمله مهمترين ابزارهاي نظري است که براي انجام مطالعات فرهنگي در دسترس است؛ زيرا اين علم قدرت بازشناسي و تحليل روابط معنادار در قلمرو وسيعي از فعاليتها و محصولات فرهنگي را دارد.
در اين ميان اگر موسيقي را مجموعهاي از کدها بدانيم که در بستري از اجتماع و فرهنگ شکل ميگيرد ميتوان براي آن هم نشانهشناسي خاصي در نظر گرفت. زبان بهعنوان زيربناي انديشه بدون درک آواي غايب در فهم متن، همچون نشانههاي تصويري، به عنصري هنري - غيرزباني تبديل ميگردد، مانند هنرهاي بصري که رمزگشايي آن نياز به زبان دارد اما درک آن بينياز از قراردادهاي زباني است.
موسيقي اگرچه يک ابزار بياني محسوب ميشود، اما اکنون خود يکي از منابع قدرت است که ميتواند به حرکتهاي مردمي جهت دهد. در هر صورت چون نوعي ابزار است زبان خود را نيز هم از پديد آورنده و هم از مخاطب ميگيرد و بدون ايندو خاموش ميماند. اگر روزگاري سه عامل مذهب، سياست و اقتصاد در روند حرکت موسيقي دخالت مستقيم داشتند حالا همين دخالتها به واسطه مردم صورت ميگيرد....