نهضت علمي موسيقي
موسيقي ايران در دوره قبل از اسلام يك نوع موسيقي عملي بوده و نوازندگان و سرايندگان در صدد جستجوي قواعد ارتباط اصوات و الحان نبودند . چنانكه باربد بزرگترين موسيقي دان دوره ساساني را همه به نام نوازنده و سراينده معرفي كرده اند و الحاني هم كه ساخته دليل براين نيست كه از نظر علمي در موسيقي وارد بوده است . زيرا امروز هم در كشور ما بسياري از نوازندگان كه سازنده نغماتي هستند از اصول و قوائد علمي موسيقي اطلاعي ندارند و فقط به مقتضاي ذوق طبيعي الحاني تركيب و تنظيم مي كنند .
جاي تعجب است با آنكه كتابهايي در فن موسيقي نوشته شد ، هيچ گاه اين كتب تغييري در موسيقي ما نداد و راه پيشرفت آنرا باز نكرد و هرگز تحولي در سبك نوازندگي و سازندگي ايجاد ننمود . در حقيقت مي توان گفت كه كتابهايي كه راجع به اين موضوع نوشته شد علم را با عمل توام نكرد ، بلكه تنها اثري باقي گذارد كه ما مي توانيم به طور خيلي ساده و مختصر درباره موسيقي دوران گذشته اين سرزمين صحبت كنيم ، زيرا در هيچ يك از اين رسالت نه قائده اي براي نوشتن الحان موسيقي بيان شده و نه از سبك سازندگي و تركيب نغمات و الحان گفتگويي به ميان آمده . از طرف ديگر نويسندگاني كه در موسيقي بحث كرده اند همه مقلد يكديگر بوده ؛ و آنهايي كه از خود ابتكاري داشته اند فقط رويه نويسندگان پيشين را انتقاد كرده و مطالب بسيار مختصري بر نوشته گذشتگان اضافه كرده اند و نوشته هاي آنها نيز ابدا تاثيري در سبك نوازندگان و سرايندگان نداشته است .
ابو نصر فارابي ( 339- 259 ) : اول كسي است كه در دوره اسلامي كتابي در فن موسيقي نوشته و در آن از قوانين صوت و نسبتهاي رياضي صداها گفتگو كرده و رساله او براي ما باقي مانده است . فارابي در كتاب الموسيقي الكبير مي نويسد مطالبي را كه قدما و گذشتگان راجع به موسيقي نوشته اند بررسي كرده . بنابراين قواعد و اصول اوليه موسيقي را از فيلسوفان يونان اتخاذ كرده است . فارابي به خوبي از عهده بيان قواعد اصلي موسيقي بر آمده بطوريكه ديگران كه بعد از او در اين فن كتاب نوشته اند نوشته هاي او را بعنوان اصل مسلم قبول كرده و تنها دنباله افكار اورا گرفته و تعقيب كرده اند.
ابوعلي حسين بن سينا (428 –370 ) : ابن سينا دو رساله در موسيقي نوشته يكي به عربي كه جزء كتاب شفا است . ديگر به فارسي كه جزء دانشنامه علائي است و بنام علاءالدوله همداني از سلاطين ديلمي نگاشته و اين اول كتاب موسيقي است كه به زبان فارسي نوشته شده و به دست ما رسيده است . معروف است كه چون علاءالدوله از كتابهاي ابن سينا كه به زبان عربي بود چيزي درك نكرد،بوعلي كتاب مذكور را در انواع حكمت به زبان فارسي نگاشت تا مورد استفاده او واقع شود .ابن سينا نيز مانند فارابي بيان كرده به زباني ديگر شرح داده است . منتها چون فارابي به موسيقي علمي و نواختن ساز آشنا بوده سازهاي زمان خود را كاملا شرح داده ولي ابن سينا چيزي از خود اضافه نكرده و در تائيد مطالبي كه فارابي نوشته اشاراتي نموده است .
صفي الدين عبدالمومن ارموي ( وفات 656 ) : رسالات فارابي و ابن سينا تا دو سه قرن تنها منبع اطلاعات راجع به موسيقي علمي بود .و در اين مدت طولاني از نويسندگان ايراني و عرب كسي چيزي راجع به موسيقي ننوشت تا انكه صفي الدين عبدالمومن ارموي كه معاصر مستعصم آخرين خليفه عباسي بود دو كتاب در اين فن نگاشت : يكي به نام رساله شرفيه و ديگر موسوم به كتاب الادوار .
صفي الدين در رساله شرفيه اشاره مي كند كه كتاب مزبور شامل اصولي است كه از فيلسوفان يونان و قدما اتخاذ شده و ضمنا براي آنكه ثابت كند كه رساله او تقليد نوشته هاي گذشتگان نيست ، مي نويسد در اين كتاب از مطالبي سخن به ميان آمده كه نويسندگان سابق به آن اشاره نكرده اند . البته منظور او از قدما اشخاصي است كه قبل از وي راجع به موسيقي كتابهايي نوشته اند از قبيل خليل بن احمد واضع علم عروض كه كتابي در اوزان شعر نوشته و از بين رفته است و نويسند گان رسالات اخوان الصفا و فارابي و ابن سينا و امثال آنها .
قطب الدين شيرازي ( وفات 710 ) : كتابي در فلسفه و علوم بنام دره التاج لعزه الدباج نوشته و در فن چهارم از جملهء چهارم كه در علم رياضي است شرح مفصلي راجع به موسيقي نگاشته كه مشتمل بر يك مقدمه و پنج مقاله است . اين كتاب به فارسي نوشته شده و داراي مباحث قابل استفاده اي راجع به صوت و ملحقات آن و نسبتهاي ابعاد موسيقي و رابطه اصوات از نظر رياضي و آوازها و پرده شناسي آلات موسيقي ذكر كرده و گفته هاي آنها را توضيح و تشريح كرده است و نسبت به صفي الدين خيلي اظهار تكريم و تمجيد نموده . همچنين براي رابطه ابعاد و آوازها اشكالي ترسيم كرده و توضيحاتي داده است كه دقت كامل او را در اين فن نشان مي دهد و در حقيقت كتاب او يكي تاليفات گرانبهايي است كه در موسيقي نوشته شده است .
عبدالقادر مراغه اي ( وفات 838 ) : كتاب موسيقي خود موسوم به مقاصد الالحان را به نام يكي از شاهان عثماني موسوم به سلطان مراد دوم موشح كرد و از سمر قند به آسياي صغير رفت و در سال 826 كتاب را به او تقديم نمود . عبدالقادر مجددا سفر ديگري به سمر قند رفت و در خدمت سلطان شاهرخ فرزند تيمور كه مردي ادب دوست و هنر پرور بود روزگاري بسر مي برد و تا آخر حيات نزد او بود . عبدالقادر دو كتاب ديگر در موسيقي نوشته يكي موسوم به جامع الالحان كه در 818 به سلطان شاهرخ تقديم كرده ، ديگر شرحي است كه به كتاب الادوار صفي الدين نوشته و به قرار معلوم اين كتاب آخرين تاليف او است . از نوشته هاي او چنين بر مي آيد كه وي ابتدا كتابي به نام كنزالحان نوشته و در آخر آن نغمات موسيقي را كه خود ساخته بود با خط مخصوصي نوشته است ولي از اين كتاب فعلا اثري در دست نيست و شايد از بين رفته باشد