موسيقي در دوره اسلامي : پس از حمله عرب و اضمحلال دولت ساساني موسيقي ايران در كشور هاي عربي زبان هم متداول شد و عربها موسيقي را نيز مانند ساير علوم و آداب و صنايع از ايران اقتباس كردند . عرب دوره جاهليت از موسيقي بهره اي نداشت و تنها شاعر عرب كه قبل از اسلام به اشعار خود تغني كرده اعشي بن قيس است كه از شاعران معروف دوره جاهليت است . اين شاعر در مجلس ملوك حيره و ايران آمد و رفت داشته و معروف است كه در عهد انوشيروان به مدائن رفته و موسيقي ايراني را فرا گرفته و كمي هم به زبان فارسي آشنا شده بطوريكه كلمات فارسي و اسامي آلات موسيقي از قبيل ناي و سنج و بربط را در اشعار خود در آورده است . بعضي گويند اول دفعه در زمان عبد الله بن زبير كه مشغول مرمت خانه كعبه بود معماران و بناهاي ايراني كه در اين كار بر عهده داشتند ، در ضمن عمل آواز مي خواندندو عرب را آواز آنها خوش آمد و بين اين كارگران بعضي از موسيقي اطلاع داشتند و آوازهاي ايراني را ياد گرفته و اشعار عربي را با الحان ايراني خوانده سعيد بن مسجع بوده كه مجذوب موسيقي ايراني شده و براي همين منظور مسافرتي به ايران كرده و پس از مراجعت نغمات فارسي را كه فرا گرفته بود در مكه رواج داده است .
از جمله موسيقي دانهاي ايراني يكي نشيط فارسي ( متوفي 80 هجري ) است كه از موالي عبدالله بن جعفر بن ابي طالب بوده . ديگر ابن محرز است كه دوره هشام بن عبدالملك را درك كرده و يونس كاتب كه در ديوان مدنيه كاتب بوده است . ابن نديم در كتاب الفهرست مي نويسد كه يونس كتابهايي راجع به موسيقي نوشته و از آن جمله اسم كتاب النغم را به نام وي ذكر مي كند كه فعلا اثري از آن باقي نيست. ابوالفرج اصفهاني نيز در اغاني از كتاب موسيقي يونس نام مي برد و چنين به نظر مي رسد كه اين اول كتابي است كه بعد از اسلام راجع به موسيقي و نمونه وسرمشق كتاب اغاني ابوالفرج بوده است .
چون اسلام بعللي موسيقي را ممنوع كرد ، اين صنعت در صدر اسلام بخصوص در دوره خلفاي راشدين كه قوانين شرع را با كمال شدت اجرا مي كردند ، تقريبا متروك شد ولي پس از آنكه خلفاي اموي مسند خلافت را به مقام سلطنت تبديل كردند و از شدت احكام شرع كاسته شد ، موسيقي نيز در مجلس آنها وارد شد و موسيقي دانهاي ايراني قرب و منزلتي تمام يافتند و پس از آشنائي به زبان عربي اشعار عرب را با الحان فارسي خواندند و بيشتر طرف توجه شدند . البته ميان خلفاي اموي همه نسبت به موسيقي يك عقيده نداشتند چنانكه سليمان بن عبدالملك با موسيقي مخالف بود و اهل اين فن را به دمشق برد و به اين وسيله موسيقي ايران قدم از حجاز بيرون نهاد و در شهر هاي ديگر اسلامي نيز منتشر شد .
در دوره جاهليت زندگاني عرب بسيار ساده و بي تكلف بود ولي پس از ظهور اسلام و فتح ايران و ساير كشورها و تشكيل دولت بزرگ اسلامي و آشنائي عربها به زندگاني پر تجمل پادشاهان قديم ايران و روم بخصوص در دوره عباسيها كه خلافت ايراني در لباس عربي جلوه كرد ، خلفاي عباسي بكلي خلافت را تبديل به سلطنت نمودند و براي خود دربانان و خادمان مخصوص انتخاب نمودند و در حرم خليفه كنيزان زيباروي از ملل مختلف گرد آمدند و خلفا اوقات فراغت را به عيش و نوش پرداختند و ثروت هنگفتي از اطراف ممالك اسلامي به مركز خلافت آمد . و اين طرز زندگي خلفا طبعا اوضاع اجتماعي و ادبي و علمي را تغيير داد و در ترقي و پيشرفت صنعت موسيقي كمك موثري شد . از طرف ديگر وزراي خلفاي عباسي كه اغلب از خاندان ايراني بودند از قبيل برامكه و بني سهل به احياي آداب و عادات ايراني علاقه شديدي داشتند و قدرت مادي و معنوي و ثروت و تجمل زندگاني آنها نيز براي پرورش اهل هنر مشوق ديگري بود . خلاصه ديري نگذشت كه بغداد كه جايگاه خليفه عباسي بود مركز علمي و ادبي ومحل اجتماع ثروتمندان و اهل عيش و نوش گرديد . و طبعا غزل سرايي و غناء و آواز خوش رونقي به سزا يافت و مطربان و خوانندگان و نوازندگان در اطراف خليفه و وزراء و خانه هاي اعيان جمع شدند . و بطوريكه از كتاب اغاني برمي آيد اوضاع خانه هاي بغداد و كنار جسر و رود دجله هنگام شب به صورتي حيرت انگيز در آمد و از هر طرف صداي ساز و اواز بلند شد و شعر و تغزل و رقص و سرايندگي و نوازندگي شيوع و انتشار غريبي يافت .
شك نيست كه خلفاي عباسي نخست به خوشگذراني اشتياقي نداشتند ، زيرا تازه روي كار آمده بودند و دشمنان زياد داشتند و بواسطه جنگهاي پي در پي فرصت عيش و نوش نمي كردند . چنانكه عبدالله سفاح اول خليفه عباسي و برادرش منصور ( خليفه دوم ) با باده نوشي و عيش و نوش مخالف بودند و گويند غوغايي شنيد ؛ پرسيد چه خبر است . گفتند يكي از بندگان در ميان كنيزان مشغول طنبور زدن است . منصور بر سر آن جمع رفت و همه از ترس او پراكنده شدند . آنگاه منصور طنبور را از دست خادم گرفت و چنان بر سر او كوفت كه شكست و خادم را بواسطه ارتكاب به اين عمل فروخت تا ديگر روي اورا نبيند .
مهدي خليفه سوم عباسي هنرهاي زيبا از جمله موسيقي را دوست مي داشت ولي نغمه نوازندگان و خوانندگان را از پشت پرده گوش مي داد . و پسرش ابراهيم عاشق اين هنر بود و فن خوانندگي و طرب را در خانه فرا گرفت و آوازي خوش داشت و خود از سرايندگان معروف اين دوره بشمار آمد .اهل صنعت هم چون خليفه را بي ترغيب نديدند در تغزل و وصف مي و معشوق و تحريض مردم به خوش گذراني كوشش كردند .
در اين موقع اشعار بشاربن برد شاعر غزل سراي ايراني انتشار زياد يافت و او بدون پروا مردم را به عيش و نوش و باده گساري دعوت مي كرد ، تا آنجا كه مردم از عفت كسان خود به هراس افتادند و مهدي امر كرد كه بشارت حق غزل سرائي ندارد . ولي او در خفا اشعاري مي سرود و شيوه خود را ترك نكرد . عاقبت طرفداري بشار از افكار و عقايد ايراني و علاقه او به طريقه شعوبيه و افراط او در فن تغزل و سوء استفاده از ذوق لطيف شعري خود و بدگويي زياد از عربها كه شيوه او و ساير طرفداران شعوبيه بود به ضرر او تمام شد و در 168 هجري به دست مهدي خليفه عباسي كشته شد .
هارون الرشيد خليفه عباسي از يك طرف در زهد و تقوي افراط مي كرد و از طرف ديگر در عيش و نوش و خوشگذراني و باده نوشي هم زياده روي مي نمود و هر دو جنبه را دارا بود . پسرانش امين و مامون نسبت به موسيقي دانها و نوازندگان و خوانندگان زياد محبت مي كردند و مامون غناء رابسيار دوست مي داشت . و در دوره او اهل اين هنر قرب و منزلتي بسزا يافتند .
از حكاياتي كه راجع به خوانندگان و نوازندگان در كتاب اغاني ذكر شده معلوم مي شود كه در دوره عباسي بخصوص در زمان هارون و مامون كه درخشان ترين زمان خلافت عباسيان است ، فن موسيقي خيلي ترقي كرده و عده موسيقي دانها زياد و اغلب ايراني بوده اند . از جمله معاريف موسيقي شناسان اين دوره دو نفر موسيقي دان مشهورند موسوم به ابراهيم موصلي و پسرش اسحق كه حكايات نوازندگي و خوانندگي آنها به تفصيل در كتاب اغاني مسطور است و اينك بطور خلاصه از آنها نام مي بريم .
ابراهيم موصلي : اصل او از يك خانواده نجيب و اصيل ايراني بوده و در كوفه متولد شده است . مسافرتي هم به ري و بغداد كرده و از استادان فن موسيقي نواختن عود و خواندن آواز را فرا گرفته .
مهدي خليفه عباسي علاقه شديد به او داشته . ابراهيم در نظر هارون نيز محترم بوده است . چنانكه موسيقي دان و نديم خاص وي شد. ابراهيم در اثر هدايايي كه از هارون و ساير بزرگان گرفت ثروتي هنگفت يافت و عده زيادي شاگرد داشت كه به آنها موسيقي تعليم مي داد . از جمله چند نفر از دختران جوان را براي فن خوانندگي تربيت مي كرد . قبل از او زنهايي كه از فن آواز اطلاع داشتند از كنيزان سياه روي بودند ؛ و اوبراي اول دفعه چند دختر سفيد روي زيبا صورت را در فن آواز تربيت كرد و وجاهت منظر نيز بيشتر سبب اهميت اين نوع خوانندگان شد . ابراهيم قوه سامعه دقيقي داشت و بين 30نفر دختر كه عود مي نواختند اگر يكي ازسيمها ناكوك بوده فورا تشخيص مي داده است . گويند ابراهيم 900 نغمه موسيقي ساخته بود . پسرش اسحق بين اين الحان 300 نغمه را شاهكار پدر خود دانسته و 300نغمه را متوسط و 300نغمه ديگر را مبتذل و نغمات عادي تشخيص داده . ابراهيم مسافرتي به ري كرده و در آنجا موسيقي قديم ايران را از جوانويه زرتشتي فرا گرفته است .
اسحق ابن ابراهيم ( 235- 150 ) : شهرتي بسزا دارد و نوازنده و سازنده و خواننده و شاعر و اديب بوده است . موسيقي را از پدر خود و ساير استادان فن از قبيل منصور زلزل كه ايراني بوده فرا گرفته .اسحق نيز مانند پدرش از هدايايي كه به او داده ميشد ثروت هنگفتي به دست آورد . صاحب اغاني او را به دريا و ساير موسيقي دانها را به جويها و نهرها تشبيه كرده و وي را در موسيقي صاحب سبكي خاص دانسته و مي نويسد كه اسحق اوزان موسيقي را تحت نظم و ترتيب مخصوصي در آورده ودر كتابي كه حاوي مجموع تصانيف او است نغمات موسيقي را كه خود ساخته از حيث وزن طبقه بندي كرده است . گويند اسحق بقدري خوب از كيفيت فواصل و پرده هاي موسيقي اطلاع داشته كه قطعات موسيقي خيلي مشكل راروي عود ناكوك مي نواخته ، و اين دليل بر دقت قوه سامعه و مهارت انگشتان و آشنائي زياد او با عود بوده است . از كتابهايي كه او نوشته متاسفانه چيزي در دست نيست ، ولي بي شك اين كتابها مرجع كتاب اغاني ابو الفرج اصفهاني بوده است . پس از مرگ اسحق خليفه عباسي با اظهار تاسف گفت كه مجلس خليفه بي وجود اسحق ديگر زيور و رونقي نخواهد داشت .
اسحق شاگردي موسوم به زرياب داشته كه نديم و خواننده مخصوص خليفه بوده . زرياب سراينده و شاعر معروفي بوده و در بغداد نزد اسحق تعليم موسيقي گرفته و بعد خواننده دربار هارون شده سپس به اسپانيا مسافرت كرده و خليفه عبدالرحمن اورا نوازش بسيار نموده و جاه و جلال تمام يافت. چنانكه در موقع عبور از معابر سد بنده در خدمت خود داشته است .