عرض شد كه هر مسافري مي كوشد نزديكترين راه را انتخاب بكند تا زودتر به مقصد برسد؛ اين يك اصل است، خواسته همه ما اين است. آنهائي كه باور كردند انسان مسافر است و با مردن از بين نمي رود و ... پوسيدن نيست، بلكه از پوست به در آمدن است؛ ... ماندن در طبيعت نيست، بلكه هجرت از طبيعت است؛ در صدد راه حل اند كه حالا كه من مسافرم، نزديك ترين راهم به مقصد چيست! و گفتيم كه دو راه دارد براي رسيدن به قرب الهي؛ راه بالا و راه پائين؛ اگر كسي مهمان خدا شد، آن راه بالا را طي كرده است و اگر ميزبان خدا شد، راه پائين را طي كرده است. نزديك ترين راه لقاي خدا براي اغلب مردم هم همان «قلب شكسته» است؛ انا عند المنكسره قلوبهم...
براي اين موضوع هم يك شواهدي هست؛ يك وقت كسي قلب شكسته دارد، به در و ديوار عالم بد مي گويد. اين نمي داند يك فرصت خوبي براي مناجات را دارد از دست مي دهد! آخر اين دهن كجي و بد دهني چه مشكلي را حل مي كند؟ انتقاد كردن چيز بسيار خوبي است، امّا حالا بد گفتن و عصباني شدن مشكلي را حل نمي كند. اما يك وظيفه ديگري هم ما داريم؛ با آن كسي كه تمام گره ها به دست او حل مي شود، با او هم بالأخره يك درد دل بايد بكنيم يا نكنيم؟
اينهائي كه كار به دست آنها نيست؛ نسبت به اينها گاهي آدم اعتراض مي كند، بد مي گويد، فرياد مي زند، نعره مي كشد؛ كاري هم دست اينها نيست! حالا يا مي كنند، يا نمي كنند. امّا آن كه كار به دست اوست، با او هم بايد يك حرفي داشته باشيم يا نداشته باشيم؟! حق خواهي، قيام، مبارزه كردن، ظلم ستيزي، اينها همه اش درست است. امّا انساني كه دلش شكست، تمام كارهايش، برنامه هايش همين است؛ يا يك شب زنده داري، يك مناجاتي، يك سجده اي!
قلب اگر شكست، انسان از همه جا نا اميد است. اعتراضاتش را هم مي كند، مبارزه اش هم مي كند، ظلم ستيزي هم مي كند، فرياد هم مي زند، داد هم مي كشد؛ اينها همه درست اما كار به دست كيست؟ يك مثالي بعضي از اديبان معرفت پرور ما دارند. مي گويند: گاهي ممكن است انسان مدّتها زحمت بكشد، اين گره هاي كور كيسه ها را باز كند. اگر با دست باز نشد، با دندان اين گره را باز مي كند. خب باز كرديد، اين كيسه خالي است! شما مشكل تان حل نمي شود... مثل يك دانشجو يا طلبه اي كه شب تحصيل تمام تلاش و كوشش اش اين است كه اين جدول ها را حل كند. خب جدول را حل كردي، اين كه علم نيست! اين كه درس نشد! اين گره را باز كرديد، ولي كيسه خالي است؛ يك گره ديگر را باز كنيد كه پر است... بنابراين اين فرصت يك فرصت زرّيني است براي ما كه اگر يك وقتي قلب ما شكست، اين نزديك ترين راه است. وگرنه راههاي عادي را ما به طور عادي طي مي كنيم؛ نماز مي خوانيم، روزه مي گيريم، واجب ها را انجام مي دهيم، مستحبّات هم ن شآء الله انجام مي دهيم، محرّمات را هم ترك مي كنيم؛ همه اينها اثر دارد؛ انسان در دنيا آبرومند است، در آخرت سعادتمند است، امّا آن مقام والا و بالا كه انسان يا مهمان خدا بشود، يا ميزبان او، با اين سير و سلوك حل نمي شود؛ آن با جذبه حل مي شود، با كشش حل مي شود، با بردن حل مي شود؛ نه با رفتن! حالا با اين پا چه قدر ما مي توانيم برويم؟ فاصله هم كه محدود نيست. هر اندازه رفتيم، ما را ن شآء الله مي پذيرند؛ آن هم حرفي در آن نيست. امّا اگر كسي طمع مقام بالاتر دارد؛ با رفتن حاصل نمي شود، با بردن حاصل مي شود. چه كسي را مي برند؛ يا انسان خيلي اوج بگيرد، به مقام دني فتدلّي برسد، يا ع ند مليك مقتد ر برسد كه از آن به بعد بگويند: ا رج عي لي ربّ ك (1)، از آن به بعد ببرند؛ يا نه! اينقدر فروتن و خاضع باشد كه لطف و رحمت الهي پيش او تنزّل كند، بفرمايد: أنا ع ند المنكس ره قلوبهم. اگر دلي شكست، اين است.
اين كه مي گويند: امّن يجيب المضطر (2)، همين است. نه يعني وقتي مضطر شدي، امّن يجيب بخوان! ما هر وقت مشكلي داريم، امّن يجيب مي خوانيم. معناي آيه كه اين نيست! معناي آيه اين است كه وقتي مضطر شدي، بگو: يا الله، جواب مي گيري. براي اينكه مضطر را او جواب مي دهد. كسي كه همه راهها به روي او بسته شد، او جواب مي دهد. نه اينكه وقتي مضطر شدي، بگو امّن يجيب المضطر! البتّه گفتن او ثواب دارد، بي اثر هم نيست امّا وقتي مضطر شدي، بگو: يا الله! چون آدم وقتي مضطر شد، موحّد خوبي هم مي شود! چون براي او ثابت مي شود كه از هيچ كسي كار ساخته نيست.
از بيان نوراني امام حسن عسكري (ع) رسيده است كه: نّ الوصول لي الله سفأ لا يدرك لا ب امت طاء اللّ يل (3). يعني مهمان خدا شدن يك سفري است كه بدون مركب نمي شود. انسان پياده آنقدر نمي تواند اين راه را طي كند كه به مقصد برسد. اين راه طولاني مركب مقتدري مي خواهد. مركب كسي كه بخواهد به لقاي خدا برسد، « نماز شب » است.
« ا متطاء » يعني مطيه گيري؛ مطيه يعني مركب راهوار. با پياده روي، انسان خسته مي شود و مي ماند. ولي سواره رفتن آسان است، آن هم مركبي كه به انسان عطا مي كنند. و اگر اوصاف ديگري، اهداف ديگري، كمالات ديگري براي مقرّبان ذكر شده است كه كنت سمعه، كنت بصره (4) و مانند آن، همه محصول قرب است. اگر كسي مهمان خدا بشود، آن مقامات را پيدا مي كند. اگر ميزبان خداي سبحان بشود هم بعيد نيست كه اين مقامات را پيدا كند. ما مي خواهيم در حد هستي مان از لطف الهي طرفي ببنديم.
اين بيان نوراني امير المؤمنين (ع) كه به كميل فرمود: نّ هذ ه القلوب اوع يه فخ يرها اوعاها (5)، »اين دلها ظروف معارف است؛ بهترين دل آن قلبي است كه ظرفيّتش بيشتر باشد...» براي اين است كه كالاي بيشتري مي خواهد در اين ظرف جا بگيرد. كالاي بيشتر، همان خداي سبحان است كه وس ع كرسيّه السّموات و الأرض (6). اگر كسي بخواهد معرفت خداي را در دل جاي بدهد، محبّت كسي را در دل جاي بدهد كه رحمت ي وس عت كلّ ش يء (7)، بايد قلبي عرشي داشته باشد: وس ع كرسيّه السّموات و الأرض، اين است كه گفته شد: قلب المؤم ن عرش الرّحمن (8). چنين انساني مي تواند به اندازه هستي خود از لطف ويژه الهي برخوردار باشد.
¤ سخنراني آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته)
در درس اخلاق ؛ قم ـ ارديبهشت 1384
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) فجر . 28
(2) نمل . 62
(3) بحار الأنوار . ج75 . ص380
(4) الكافي . ج 2 . ص352
(5) نهج البلاغه . خطبه 147
(6) بقره . 255
(7) اعراف . 156
(8) بحار الأنوار . ج55 . ص39
¤ خوان حكمت دوشنبه و پنجشنبه هر هفته منتشر مي شود.