اميرحسين ناصري
قسمت نخست اين گفت وگو روز گذشته در روزنامه اعتماد چاپ شده است.
---
-حالا برمي گرديم به اين موضوع که مناقشات در کميته ملي المپيک و انتخابات براي چه بود؟
من در اساسنامه مواردي را علامت گذاشتم و اين موارد را خيلي دوست دارم؛
اول از همه اينکه در اساسنامه کميته ملي المپيک اين گونه تعريف شده که
کميته ملي المپيک جمهوري اسلامي بر اساس اين اساسنامه سازماني مستقل است
(اول کلمه مستقل آمده است)، غيرانتفاعي و داراي استقلال مالي. (ببينيد به
مساله مالي هم که مي رسد تاکيد مي شود استقلال دارد چون اغلب وابستگي از
طريق مسائل مالي به وجود مي آيد.)
بعضي وقت ها شما در جامعه مي شنويد که چون دولت يا سازمان دارد هزينه يي
را پرداخت مي کند حق دخالت در مسائل خصوصي را دارد اما در مورد کميته ملي
المپيک اين گونه نبايد باشد. ثالثاً در اساسنامه تاکيد شده است اين کميته
از هر گونه گرايشات مذهبي، نژادي و سياسي به دور است. من هميشه به اين
عقيده داشتم که در هر مملکتي يک جرياني حاکم است و اين جريان منجر به به
وجود آمدن تغييرات مي شود. مسلماً انتخاب يک جريان سياسي در کميته ملي
المپيک هم سايه خواهد انداخت. اگر ما مديراني سياسي انتخاب کنيم پس دچار
اين تغييرات مي شويم به همين دليل است که معتقدم بهتر است مديران را از
خود جريان المپيک ورزش انتخاب کنيم.
در همه فدراسيون ها هم اين گونه اشخاص را داشتيم مثل علي مرادي يا اميررضا
خادم... اينها کساني بودند که آمدند و در دوره مديريتي خود موقعيت خوبي را
در فدراسيون ها به وجود آوردند.
-پس اگر از اين منظر بخواهيم دقت کنيم اولين ايراد متوجه خود آقاي هاشمي
طبا بود چون آقاي هاشمي طبا اين جور که تعريف کرديد با يک جريان سياسي
وارد حيطه اجرايي دولتي شده است.
به زعم من ايشان از المپيک به سازمان تربيت بدني آمد و چون از المپيک آمده
بود از منشور المپيک بيشتر شناخت داشت و به آن احترام مي گذاشت. بازگشتش
هم به نظر من بازگشت به خويش است يعني ايشان چون المپيکي بود، به المپيک
هم برگشت، البته رئيس کميته ملي المپيک شدن ايشان يک مسائلي هم داشت، چون
کميته ملي المپيک محور قرار مي گرفت و من به عنوان معاون ورزشي سازمان
يکسري فشارهايي داشتم، من مي خواستم همه ورزش را دنبال کنم و آقاي هاشمي
به آنجا (کميته المپيک) يک نگاه ويژه داشت.
-کجاي اساسنامه ايراد دارد که کميته ملي نمي تواند استقلال داشته باشد؟
به نظر من اساسنامه گير ندارد اين ما هستيم که گير داريم.
- بالاخره راه خروجي براي فرار دارد.
بله... بالاخره هر اساسنامه يي نمي تواند بدون ايراد باشد. عقيده من اين
است که اين اساسنامه يک حداقلي دارد و بهتر است ما اين حداقل را رعايت
کنيم و با اين حداقل ها است که به حداکثري مي رسيم. در ماده 48 اساسنامه
درآمدهاي کميته عبارتند از؛ الف- اعتبارات دولتي؛ با توجه به مقررات مندرج
در منشور المپيک هيچ گونه دخالتي که به آزادي کميته لطمه وارد سازد،
پذيرفته نخواهد شد يعني اگر دولت کمک مي کند کميته ملي المپيک نبايد به
خاطر اين کمک وابستگي پيدا کند. به نظر من نه اين حداقل بلکه چيزهاي بسيار
زيادي را رعايت نمي کنيم اين مشکلات از رعايت نکردن است. شما در اين سال
ها چقدر در مورد کوچک شدن بدنه دولت شنيده اند.
-بحث خصوصي سازي و اصل 44...برايتان جالب است يک بند از برنامه چهارم توسعه بخوانم. در قسمت «ز» بند
«ب» بخش دوم آمده است؛ «صددرصد فعاليت هاي اجرايي و تامين منافع ورزشي
حرفه يي با عامليت بخش هاي خصوصي و تعاوني و باشگاه ها صورت گرفته و حمايت
هاي دولتي به پشتيباني قانوني و اداري يا تسهيلاتي و کمک هاي اعتباري
موردي محدود مي گردد.» يعني صد درصد فعاليت هاي اجرايي را بايد خصوصي سازي
کنيم. چگونه است که ما با وجود اين قانون در برنامه چهارم توسعه مي خواهيم
که هويت ملي المپيک را بگيريم؟ ما وقتي قانون را اجرا نکنيم چه کار مي
توان کرد؟ مطابق اين قانون و سند چشم انداز سال 1404 که مي گويد دولت بايد
يک دولت حداقلي باشد يعني تصدي گري دولت را ما بايد کم کنيم، حالا چطور مي
آييم و استقلال سازمان عمومي غيردولتي را مي گيريم؟
-هميشه اين بحث وجود داشته که اغلب روساي کميته ملي المپيک کشورهاي ديگر
وزيران و پادشاهان و شاهزادگان هستند(به علت حالت تشريفاتي اش).
مطالعه تطبيقي به ما نشان داده است وزير نداريم اما شاهزاده داريم.
شاهزاده ها هم مقامات اجرايي نيستند. شاهزاده ها به دليل اينکه در حاکميت
يک جايگاه ويژه يي دارند، عموماً در NGOها فعاليت مي کنند. اين مقام رسمي
دولتي نيست. اين افراد به صورت غيرمستقيم مي آيند. شاهزاده ها موسسات
غيرانتفاعي را به دست گرفتند و به دليل قدرت آن موسسه توانستند در اين
سازمان ها نفوذ کنند و نکته ديگر اين است که اين افراد دست شان به جيب شان
است و با افراد معمولي فرق مي کنند. به طور مثال آن شيخ يا شاهزاده يک
ميليون دلار کمک مي کند براي انجام يک کار خيريه از طريق سازمان يونسکو،
يونيسف و...
-پس مستقيم وارد نمي شوند؟
نه. اگر زمان قبل از انقلاب هم نگاه کنيم متوجه مي شويم برادر شاه هم از همين طريق بالا آمده است.
-مثالي در اين مورد يادتان هست؟
شاهزاده کويت. ايشان يک انجمن همبستگي دارد که اين انجمن از کميته ملي
المپيک قبلاً مجوز گرفته و با کلي توسعه و بسط دادن به اين انجمن، در حال
حاضر به رياست شوراي المپيک آسيا رسيده است.
-عوايد کميته ملي المپيک فقط همان مورد مذکور بود يا باز هم هست؟
نه، خيلي هست؛ کمک مالي افراد حقيقي و حقوقي و عوايد مسابقات پيش از بازي هاي المپيک.
- الان کميته ملي المپيک از ساير منابع چقدر درآمد دارد؛ غير از بودجه دولت؟
عوايد هفت مورد است که فقط يک مورد آن مربوط به درآمد است. درست است که ما
مي گوييم رياست يک مقام تشريفاتي است ولي به نظر من رئيس بايد يک شخصيت
کاريزماتيک داشته باشد، يک نفوذ احساسي بايد در جامعه داشته باشد. اتفاقاً
ما يک فرهنگي داريم که پول به مقامات دولتي به راحتي نمي دهيم. در منشور
کميته ملي المپيک هم آدم هاي مقبول در سطح جامعه و کاريزماتيک که بين مردم
محبوب باشند مورد پسند است مثل مرحوم تختي.
به عقب بازگردم. اگر بنده با حضور آقاي هاشمي طبا در انتخابات مخالف بودم
به دليل شأن و شخصيت رياست سازمان بود. اگر آقاي هاشمي طبا راي نمي آورد
شأن سازمان ما خراب مي شد. همانند بحث هايي که در فوتبال پيش آمد (بحث
حضور معاون رئيس جمهور در فدراسيون فوتبال) که حضور معاون رئيس جمهور با
يک مانع بين المللي مواجه شد. چرا مي گذاريم کارها به اينجا بکشد. اگر من
هم رئيس سازمان شوم براي حفظ حرمت سازمان به جاي خودم هم در مجمع نماينده
مي گذارم چون در انتخابات کميته المپيک رئيس کميته ملي المپيک، رئيس مجمع
است. و استقلالش را در اينجا رعايت کرده است. اين اساسنامه همه مشکلات را
در نظر گرفته است ولي اين ما هستيم که به آن دقت نمي کنيم. در هر صورت
فدراسيون هاي ملي که رشته ورزشي آنها در برنامه بازي هاي المپيک قرار مي
گيرد بايد اکثريت آراي هيات اجرايي را در اختيار داشته باشند. يک جاي ديگر
در اساسنامه آمده است؛ فدراسيون هايي که رشته هاي ورزشي آن در برنامه بازي
هاي المپيک قرار مي گيرد، بايد اکثريت آراي هيات اجرايي را در اختيار
داشته باشند يعني هر تصميمي با آراي آنها پايدار مي شود و جالب است يک
جايي هم آمده است که وقتي آرا مساوي باشد آن رايي که رئيس کميته ملي
المپيک بدهد مورد قبول است.
-بحث تبعيض و اعمال نظر در انتخابات سال 82 هنوز وجود دارد. آن روزها چه اتفاقاتي افتاد؟
مطلبي در اساسنامه وجود دارد که حداکثر دو ماه پس از برگزاري المپيک
انتخابات بايد برگزار شود و يک ماه قبل از تشکيل مجمع بايد حتماً فدراسيون
ها نمايندگان شان را براي حضور در مجمع معرفي کنند و بعد از آن هم بايد
کانديداها مشخص شوند. من اولين رئيس فدراسيوني بودم که به همين دليل عزل
شدم. آن زمان رئيس فدراسيون وزنه برداري بودم البته خيلي هم تشکر مي کنم
از آقاي غفوري فرد رئيس وقت، براي اينکه من را صدا کرد و گفت؛ «من نظرم
انتخاب نشدن هاشمي طبا است. گفتم من به ايشان راي مي دهم، گفتند استعفا
بده...» گفتم استعفا نمي دهم، شما عزل کنيد، بلافاصله عزل کرد و نگذاشت
مساله کش پيدا کند، البته طبيعي بود آن زمان ناراحت شده باشم اما بعد که
معاون ورزشي سازمان شدم و عملکرد ايشان را بررسي کردم، يکي از مريدان
ايشان شدم چون در ورزش خيلي خوب عمل کردند. به عقيده من ورزش پس از انقلاب
مديون آقاي غفوري فرد است. به رغم کليه اختلاف نظرات فکري، ايشان اساسنامه
باشگاه پرسپوليس و استقلال را مجدداً نوشتند و استقلال شخصيت به آنها
دادند و باعث شدند به راحتي از سازمان بيرون روند.
-ولي برگشت اين تيم ها به دولت که در زمان آقاي هاشمي طبا و با تلاش شما بود...
به ايشان ربطي ندارد. من معتقد بودم اين مال دولت است و بايد به قيمت خودش واگذار کرد، از اين مسأله احساس ضرر مي کردم.