چند وقت پیش جملات بزرگان در مورد شادی را می خواندم . تفاوت عجیبی بین عقاید حکیم ارد بزرگ (فيلسوف و حکیم مشهور حال حاضر کشورمان) و ارنستو چه گوارا (چريک مارکسیست آرژانتینی) دیدم .
یک نفر شادی را خوب می داند و یک نفر بد !؟؟؟
از شما می خواهم نظرتان را در مورد جملات حکیم ارد بزرگ و ارنستو چه گورا برایم بنویسید :
حکيم ارد بزرگ :
✿ اگر پايکوبي و شادي نباشد ، جهان را ارزش زيستن نيست .
✿ آنکه شادي را پاک مي کند ، روان آدميان را به بند کشيده است .
✿ شادی کجاست ؟ جای که همه ارزشمند هستند .
✿ زندگی ، پیشکشی است برای شاد زیستن .
ارنستو چه گوارا :
✿ شاد بودن بزرگترین انتقامی است که می توان از زندگی گرفت .
✿ شادی بیهوده است چون روح آزادیخواه انسان ها را می کشد .
✿ افراد غمگین به کسی صدمه نمی زنند اما افراد شاد خونخوار هستند .
✿ تنها با غم و رنج می توان از زندگی لذت برد .
پاسخ های شما :
نویسنده: بهداد
چهارشنبه 24 خرداد1391 ساعت: 14:8
سلام روز بخیر و شادی
قالب و متن زیبا و ساده وب تون قابل توجه بوده تا بیایم و نظری بنویسم با نقد ونظرات خودتون هم همراه باشید ما نیز دلی شکسته داریم ای دوست همیشه دلگرم کننده ی یکدیگر در مسیر هموار و ناهموار باشیم شادی ترجیح دارد بر اندوه لیکن اندوه نیز بنابر عوالمی تاثیر مستمری دارد باید اسباب شادی را ایجاد کرد ...زندگی ابتنی کردن در حوضچه ی اکنون است سهراب من هم یه وب ادب یو حقوق یام موفق باشید
وب سایت
نویسنده: ف میرزایی
چهارشنبه 24 خرداد1391 ساعت: 14:29
حکیم ارد بزرگ اشتباه می کنه
به نظرم شادی مال آدم های احمقه
فیلم پینوکیو رو یادتون می یاد بچه هایی که می رفتن شهر بازی ، همشون آخر الاغ می شدن
درسته ارد ایرانیه اما ما که نمی تونیم حقایق را کتمان کنیم
زیباترین رنگ ، رنگ سیاهه
زیباترین جواهر ، اشکه
زیباترن نوع زندگی ، زندگی با فقرا و همدردی با اونها است
الان تو جردن و یا کامرانیه و زعفرانیه دختر پسرا طرفدار ارد هستند به خاطر اینکه شکمشون سیره و عشق و صفا می کنند
اما ما عشقمون چگواراست چون می گفت : تنها با غم و رنج میشه از زندگی لذت برد
نویسنده: کتایون
چهارشنبه 24 خرداد1391 ساعت: 14:51
ارنستو چه گوارا یک مازوخیست (خود آزار) بود .
نویسنده: ایلیا
چهارشنبه 24 خرداد1391 ساعت: 17:12
بالاخره شما طرفدار چه گوارا هستی یا ارد؟؟؟؟؟؟؟
مائده مشیری (مدیر وبلاگ) :
الان نمی گم طرفدار کدام فکر هستم
بعدا می گم
نویسنده: علی کاسبی
چهارشنبه 24 خرداد1391 ساعت: 18:21
موضوع جالبی طرح کردین
در مورد شادی کمی جستجو کردم و به مطلب جالبی برخورد کردم
حکیم ارد بزرگ یکی از چهار حکیم برجسته تاریخ ایران است و نظر او در مورد شادی با نظر حکمایی نظیر خیام ، فردوسی و بزرگمهر مطابقت دارد :
حکیم فردوسی توسی :
سخنهای باینده گویم کنون
که دلرا به شادی بود رهنمون
همیشه خردمند و امیدوار
نبیند جز از شادی روزگار
حکیم ارد بزرگ :
اگر پایکوبی و شادی نباشد ، جهان را ارزش زیستن نیست .
حکیم بزرگمهر :
دل اهل دانش وقتی شاد می گردد که بردبار بوده و مردم بی شرم را به خویش نزدیک نکند .
حکیم خیام نیشابوری :
می خوردن و شاد بودن آیین منست
فارغ بودن ز کفر و دین؛ دین منست
گفتم به عروس دهر کابین تو چیست
گفتــا دل خـرم تـو کابین مـن است
نویسنده: نیلو
چهارشنبه 24 خرداد1391 ساعت: 18:22
آقا یا خانم ف میرزایی
یه سئوال
به نظر شما افکار حکیم ارد بزرگ را چون در جردن یا زعفرانیه طرفدار داره باید رد کرد ؟!
خونه ما ورامین است
اتفاقا در بدترین منطقه ورامین هم هستیم !
اما من عاشق شادی هستم عاشق افکار حکیم ارد بزرگ هستم
می خوام تلاش کنم تا رشد کنم نمی خوام برای همیشه در فقر و بدبختی زندگی کنم
نیاز به همدردی آدمهای فقیر دیگه هم ندارم
می خوام ثروتمند بشم می خوام لباس سرخ بپوشم نه سیاه
از همه آدمهایی که به فقر قتاعت می کنند و تلاش نمی کنند بدم می یاد
آینده دست خودمونه
چه گورا هم همدست فیدل کاسترو بود
یه مطلب می خوندم در مورد وضع اینترنت در کوبا
فهمیدم کلا 3000 سایت در این کشور مجازه و بقیه بسته شده است
دخترهای کوبایی به خاطر فقر در سواحل هاوانا در کشتی ها و قایق های نمور سواحل هر شب خودفروشی می کنند
این عاقبت مسیر چه گورا است
عاقبت کسی که عاشق سیاهی و رنج بود
اما من حکیم ارد بزرگ رو می خوام
چون حس می کنم از دل من حرف زده
یک ایرانی فاخر است و دوستش دارم
چون شادی و رشد رو دوست دارم
نویسنده: mohsen
چهارشنبه 24 خرداد1391 ساعت: 20:4
ارد واسه خودش گفته خیلی وقت ها غم اندوه خیلی بهتر از شادی وپای کوبیه
بعدشم به قول استاد ادب و سخن دکتر شریعتی اگه میخوی همیشه شاد باشی باید مثل گاو هیچی از دور و ورت نفهمی- اوج لذت از زندگی اینه که با مردم باشی همدرد اونا باشی
وب سایت
نویسنده: میثم
چهارشنبه 24 خرداد1391 ساعت: 23:16
اونها در شرایط یکسانی زندگی نکردن
چه گوارا موقعی بود همون که مرگ با ذلت بهتر زندگی با عزته
ولی ارد در شرایط خوب زندگی میکرد
وب سایت
نویسنده: d@v!d
چهارشنبه 24 خرداد1391 ساعت: 23:30
حکيم ارد بزرگ :
اگر پايکوبي و شادي نباشد ، جهان را ارزش زيستن نيست .
نویسنده: مژده ژیان
پنجشنبه 25 خرداد1391 ساعت: 9:53
چهار راه فصول بی بهار در هم خواهد ریخت/مثل زندگی بدون حضور شادی!
مژده ژیان
وب سایت
نویسنده: فرامرز
پنجشنبه 25 خرداد1391 ساعت: 12:27
همون بهتر چه گوارا رو كشتن چون آدمي كه ضد شادي باشه بميره واسه خودش هم بهتره
نویسنده: petruos
پنجشنبه 25 خرداد1391 ساعت: 13:44
حکمایی مثل ارد بزرگ و فردوسی و خیام و بزرگمهر چرند گفتن
غم سلطان همه حالت های آدمه
غم و غصه رو درد کشیده میفهمه و بس
مرگ بر همه فئودالها و ثروتمندان و الکی خوشا و اونهایی که میخوان شاد باشند
درود بر فقر و رنج و کوخ نشین ها
زنده باد چه گورا
زنده باد رنج کشیدگان جهان
درود بر پینه دست کارگران و سیاه پوستان و سرخ پوستان تحت ستم
نویسنده: emel abdipour
پنجشنبه 25 خرداد1391 ساعت: 14:37
به نظر من هر دونظر و هر دو تفکر زیباست و کسی که سعی میکنه تو زندگی شاد باشه یه غم هایی هم داره که داره تلاش میکنه با شاد بودن اونا رو برطرف کنه
نویسنده: زهرا
پنجشنبه 25 خرداد1391 ساعت: 15:8
سلام دوست خوبم،
به نظر من چه گوارا از بچگی در یک خانواده سیاسی بزرگ و پرورش یافته بنابر این روحیات و خصوصیات اخلاقی سیاستمدارها را گرفته و دارای روحیه خشن و خشک می باشد او پیروز بود به خاطر نبوغش و نوع پرورشش در خانواده که به او آموزش داده بودند که برای کار بزرگی خلق شده و نمی تونه مثل مردم عادی زندگی کنه ؛ و او را همه بزرگ می دانند به خاطر خدماتی که برای کوبا داشته او به علت این که نابغه بوده روش زندگیش با آدمای معمولی فرق می کرده به خاطر همین هم نوع لذت و شادیش با آدمای معمولی فرق می کنه او لذتش در جنگ و سیاستمداری خلاصه می شده و موفقیتهایش در زندگی سیاسیش بیشترین شادی را برایش داشته. در صورتی که برای آدمای معمولی مثل ما اگر چند وقت مدام در غم و اندوه و به شیوه او زندگی کنیم از تمام فعالیتهایمان باز می مانیم و دچار افسردگی خواهیم شد. برای چه گوارا غم و اندوه به این معنی نیست که فعالیتهاشو را کنار بذاره و گوشه گیر بشه بل استفاده نکردن از لذتهای دیگر غیر از لذاتی که برای خودش معنی کرده بود، بوده است که او اصلا فرصت استفاده از لذات دیگر را هم نداشته. سخن ارد بزرگ درسته و سخنان چه گوارا هم برای خودش درسته اما قابل تعمیم نیست.
موفق و موید باشید
وب سایت
نویسنده: fahim
پنجشنبه 25 خرداد1391 ساعت: 16:1
شادی تنها چیز رایگان است که باید به دیگران و به خود هدیه کنیم هرجا و هر وقت به فکر شادکردن و شادبودن باشیم
در جهان هر چه مشکلات باشد بازم خدا هست که دلیل بودن ما انسانهاست باری تعالی شادی را برای همه هدیه داده
جناب ارد بزرگ و دیگر اندیشمندان هم به این مسئله بطور واضح و روشن اعتقاد کامل داشتند
نویسنده: سبحان
پنجشنبه 25 خرداد1391 ساعت: 20:53
من یک ایرانی هستم طبعا عقایدم با حکیم ارد بزرگ سازگاری بیشتری داره ما ایرانیها شادی رو دوست داریم حالا مردم آمریکای لاتین از شادی بدشون میاد به ما چه ؟!
اونها با زجر و فقر و بدبختی چه گوارا حال می کنند ما با اندیشه های حکمایی نظیر ارد بزرگ و فردوسی و بزرگمهر و خیام حال می کنیم
نویسنده: کاظم باربد
پنجشنبه 25 خرداد1391 ساعت: 20:56
من هم فکر می کنم کسی که شادی رو دوست نداره یک بیمار روانیه
نویسنده: سون باهار
پنجشنبه 25 خرداد1391 ساعت: 23:13
درمورد شادی نمیتونم هیچ نظری بدم چون از وقتی که یادم میاد چیزی به نام شادی و خوشحالی تو زندگیم تجربه نکردم....
نویسنده: روزبه گودرزی
جمعه 26 خرداد1391 ساعت: 15:12
حکیم ارد بزرگ در کتاب سرخ سه عنصر را همزمان دارد او شادی را اولین خواسته یک انسان می داند دوم آزادی را ارج می نهد و سوم یک میهن پرست است برای همین می گوید : با ارزشترین نشان اُرُد ، ایرانی بودن است .
ارنستو چه گوارا شادی را پوچ می داند و می گوید : تنها با غم و رنج می توان از زندگی لذت برد .
او بشردوستی را در قبال آرمان خویش بی ارزش می داند و در نامه ایی به مادرش می گوید :
(( من نه یک مسیحی هستم و نه یک بشردوست.
من هرچیزی به جز یک مسیحی هستم،
و بشردوستی در مقایسه با باوری که من دارم بیارزش بهنظر میرسد.
من بهجای اینکه اجازه بدهم به یک صلیب میخکوبم کنند،
با هر سلاحی که دستم به آن برسد پیکار خواهم کرد))
چه گوارا در تمام زندگی اش در دهها کشور به شکل چریکی به جنگ پرداخت او میهن پرست نیز نبود از این رو هر کشور ملتهبی می توانست برای حس جنگسالاری او مناسب باشد .
با این گفته می توان چنین برداشت نمود که :
طرفداران اندیشه های حکیم ارد بزرگ به دنبال : شادی ، آزادی و میهن هستند .
طرفداران افکار چه گوارا : بشر دوست و میهن دوست نیستند ، آنها جنگ سالار و غم پرست هستند .
نویسنده: کتایون
آقا محسن که نوشتی به قول استاد ادب و سخن دکتر شریعتی اگه میخوی همیشه شاد باشی باید مثل گاو هیچی از دور و ورت نفهمی !!!
به نظرم خود شریعتی یک گاو به تمام معنا بود
شریعتی استاد نشان دادن سفیدی به جای سیاهی و بلعکس بود
وقتی چهار حکیم بزرگ تاریخ کشور ما میگن شادی خوبه کسانی مثل فردوسی ، ارد ، خیام و بزرگمهر دیگه شریعتی و امثال اون کی باشن ؟؟
با هر آدم عاقلی حرف بزنی میگن شادی خوبه
حالا یه مشت جنگ طلب آدمکش میگن غم خوبه
از امثال شما غم پرستان خونریز بیزاریم
نویسنده: مصی
جمعه 26 خرداد1391 ساعت: 19:27
فقط یک جمله
شادی تقسیم نشده اندوه بزک شده است
نویسنده: آق محسن
جمعه 26 خرداد1391 ساعت: 19:44
شاد بودن یک هنره و به جهان بینی آدم ها بستگی داره. جهان بینی مثبت شادی به دنبال داره حتی اگه روزگار سخت بگیره بهمون.
وب سایت
نویسنده: یوسف
جمعه 26 خرداد1391 ساعت: 19:44
احساس شخصی بنده اینه که9 چگورا در عالم شخصییتی خاص و دروانی که خون و خنریزی و برعلیه آمریکای لاتین رواج داشت این سخنانم را گفت
درباره سخنان حکیم ارد هم بایست از زاویه عرفانی به سخنانشان نگریست نه از زاویه زمینی
وبلاگتون رو اتفاقی دیدم
یوسف
وب سایت
نویسنده: احسان الله ادیب
شنبه 27 خرداد1391 ساعت: 9:6
چه گوارا:" از مرگ هراسی ندارم؛ اما از مردن در سر زمینی میترسم که بهای آزادی پشیز تر از مزد گورکن باشد".
و فراموش نکنیم که طرفداران چه جنگ سالار و غم پرست نیستند! بلکه آزادی خواه و عدالت طلب استند و چه را نماد از آزادی خواهی و عدالت طلبی میدانند.
وب سایت
نویسنده: کتایون
شنبه 27 خرداد1391 ساعت: 9:44
آقای ادیب هر چند شما نظر شخصی خودتان را نگفتید اما این سئوال مطرح است که وقتی خود چه گوارا می گوید ( بشردوستی در مقایسه با باوری که من دارم بیارزش بهنظر میرسد.)
و در جای دیگر می گوید
من نه یک مسیحی هستم و نه یک بشردوست)
این آزادیخواهی و عدالت طلبی که شما از آن یاد کردید بدون انساندوستی چه معنایی پیدا می کند ؟
آزادیخواهی که در آن بشر دوستی جایی ندارد یعنی چه ؟
بزرگترین انقلاب آمریکای لاتین که چه گوارا در آن نقش داشت انقلاب کوباست
50 سال فیدل کاسترو دیکتاتورگونه حکومت کرد حالا هم که توان تکان خوردن نداره قدرت رو داده به برادرش !
یه کشور عقب افتاده و بیمار
من فکر می کنم آزادیخواهی و عدالت طلبی چه گورا چیزی جر نشاندن یکی گروه چریکی بر راس قدرت و تاراج همه آزادی های مردم آن کشور نیست
شما نوشتین چه گوارا غم پرست نیست حال آنکه خودش میگه :
تنها با غم و رنج می توان از زندگی لذت برد .
و یا :
شاد بودن بزرگترین انتقامی است که می توان از زندگی گرفت !!!
نویسنده: آسمان
شنبه 27 خرداد1391 ساعت: 14:33
شـــــ
ـــادی؟
وب سایت
نویسنده: ادیب
یکشنبه 28 خرداد1391 ساعت: 11:24
حضرت کتایون درود!
البته پاسخ من برای روزبه گودرزی بود طرفداران چه را جنگ سالار و غم پرست خطاب نموده اند؛ شادی که در آن آزادی نباشد و گوسفند بودن یکه طعم شیرین آزادی را نچشی چه ارزش دارد؟ چه یک عمر برای عدالت و آزادی مبارزه نمود و بعد از این که انقلاب را به پیروزی رسانید؛ در حالیکه وزارت شکر در کوبا یکی از پر در آمد ترین مقام های دولتی بود استعفا داد و از آن همه لزت های که قدرت برایش داده بود دست کشید؛ برای این که ثابت کند هدف او آزادی بود وبس!
اما حضرت کتایون با شما موافق استم که بعد از پیروزی انقلاب فیدل و رفقای انقلابی شان یک حکومت دیکتاتوری را بنا نهادند و هزاران نویسنده و شاعر و روزنامه نگار را به سلول های زندان فرستادند؛ ا من عاشق چه استم برای این که چه عاشق آزادی و عدالت بود و این برای من کفایت میکند و من عاشق کاستورویی استم که انقلاب را به پیروزی رسانید.
ممنون
وب سایت
نویسنده: امير محسن داودي
یکشنبه 28 خرداد1391 ساعت: 23:50
با سلام و درود خدمت شما نويسنده وبلاگ و نظردهندگان عزيز
به دليل كم بود وقت كامنت هاي قبل را نخوندم و نظر خويش را اعلام ميكنم.
به طور خيلي خيلي خيلي خلاصه و ساده ميگم كه نظر من اينه.
هر چيزي در جهان حد و اندازه اي دارد حتي شادي و غم و چه بسيار اند در دنيا كه از خيلي جاها مي رنجند و از خيلي جاها هم شادي دارند ولي در كل هميشه و همه جا بايد تعادل را برقرار كرد چه در خوابيدن و چه در تحصيل و تفريح و زندگي و قضاوت و ... در همه چيز و همه چيز اگر متعادل باشيد همه چيز برايتان عالي پيش خواهد رفت.
پس هميشه و همه جا و در همه مكان و احوال >>>>تعادل<<<< را حفظ كنيد.
با تشكر از همه دوستان و با ارزوي موفقيت براي همه
وب سایت
نویسنده: رز
یکشنبه 28 خرداد1391 ساعت: 16:25
قانون نشاط در زندگی همیشه جواب داده است و از جمله آن قانون جذب است که هرگاه حس شادی را آرزو کنیم همه کائنات ما را به آن می رسانند.
نویسنده: مرد دانا
سه شنبه 30 خرداد1391 ساعت: 19:40
دستم بوی گل میداد
مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند...
اما هیچ کس فکر نکرد که شاید...
یک گل کاشته باشم...!
برام سخته که بخوام در این مورد خاص نظر بدم!...دو دیدگاه متفاوت و متناقض در یک موضوع, خوب طبیعتا" دیدگاههای ارد بزرگ را می پسندم.
وب سایت
نویسنده: پسرشالیزار
چهارشنبه 31 خرداد1391 ساعت: 0:39
لحظات شادی خدارا ستایش کن حرف ارد حقه
لحظات غم خدارو پرستش کنی حرف چه گوارا
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن..
. پابلو نرودا
وب سایت
نویسنده: میترا
چهارشنبه 31 خرداد1391 ساعت: 8:46
سلام موضوع جالبی را انتخاب کردید , من در واقع یا شادی موافقم به شرطی که همه شاد باشند چرا؟؟الان میگم :من یه دختر شاد و سرزنده بودم که آتیش از دست و ژام میبارید و با اینکه 24 سال سن داشتم مثه دخترای 10 ساله شر و شور داشتم فبزرگ شده تهران هستم و دوران دانشگاهم را در اصفهان بودم ف با ژسر مورد علاقم ازدواج کردم و اصفهان موندگار شدم و در یک محیط فرهنگی مشغول شدم (با همون هیجانات قبلی و چه بسا بیشتر)اما محیط بسیار خشن غمگین و خشک و بی روح بود که 100 در 100 با روحیات من مخالف بود اما جنگیدم تا همه خوشحال بشن اما آخرش از اولش معلوم بود و مغلوب شدم و الان منم یکی از همین آدمای غمگینم چون دلشون نمیخواست وقتی همه غم دارن یکی بینشون شاد باشه اما بازم خوبه که وقتی اینجا نبودم خیلی شاد بودم البته فقط وقتی تو محیط کارم هستم باید مثه بقیه افسرده باشم تا شاید اونا شاد بشن شاید
نویسنده: نیروانا
چهارشنبه 31 خرداد1391 ساعت: 15:43
سلام .ما قبل از ایرانی بودن انسانیم و احساس داریم هیچ وقتم نمیتونیم غرایضمون رو سرکوب کنیم.هر وقت که تونستید توی مراسم ختم مادرتون شاد باشید و توی عروسی برادرتون گریون اونوقت میتونید بگید طرفدار کدوم عقیده اید.خیر الامور اوسطها .یا به قول ایرانی های خودمون هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد پس هر دو بزرگ نظراتشون قابل احترام اما به وقت مناسبش
نویسنده: کورش
چهارشنبه 31 خرداد1391 ساعت: 15:46
شادی بهترین هدیه خئاوند است وانسان برای شادی به این جهان آمده است وبهترین شاعران دنیا فردوسی وخیام وحافط وبخصوص فردوسی بزرگ بهترین کار انسان در این جهان را شادی میدانند چگوارا هم شادی از سر حماقت وپذیرفتن ظلم را شادی نمی داند
نویسنده: ابوالفضل
پنجشنبه 1 تیر1391 ساعت: 10:59
نــــــــــــــــــــظر بـــــــــــده نــــــــــــــظـــــــریــــــــــــــــــ...
فقط یه نظر هست همین هیچ برداشتی جز آن مجاز به برداشت نیست...
گفتم بگذار منم به نظری بگم نظر بده...باشه نظر میدیم.
حرف من:زندگی شادی نیست هنر شاد زیستن است...
✿ اگر پايکوبي و شادي نباشد ، جهان را ارزش زيستن نيست .
✿ شاد بودن بزرگترین انتقامی است که می توان از زندگی گرفت .
#حالا من بگم تا غم نباشد شادی معنا ندار هردو نیمی از واقعیت زندگی هستند من تفریط و افراط نمیکنم...زندگی نعمت زیستن است آدم که از نعمت انتقام نمیگیره آدم بالغ از نعمت درست استفاده میکنه تا ازش لذت ببره اگر شما نسبت به آن نفرت داری که میخوای انتقام بگیری تقصیر خودت هست که تصویر ذهنی را آن طور نقاشی کردی که حالا از آن نقاشی خوشت نمی آید و میخوای زیر پا لعش کنی....تصویر را باور نکن نقشی دگر بزن.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✿ آنکه شادي را پاک مي کند ، روان آدميان را به بند کشيده است .
✿ شادی بیهوده است چون روح آزادیخواه انسان ها را می کشد .
باز تفریط و افراط...لیوان آب را همانطور که هست ببین نه آنقدر سیاه نگاه کن که اصلا آبی در لیوان نیست و نه آن گونه که قسمت خالی رو نبینی...آنکه شادی را پاک میکند حقیقت زندگی را نفهمیده که سکه زندگی 2روی(به اندازه سفیدی،سیاهی هم واقعیت دارد پس خاکستری دیدن چیست؟) دارد او خود روان ندارد دیگر در غم مطلق خوابیده است و هیچ را نظاره میکند.
روح آزدیخواه یعنی اینکه آن روح به دنبال حقیقت باشد نه به دنبا غم یا شادی مگر شم تصور کرده اید حقیقت غم است نه میگویند حقیقت تلخ است این هم زمانی میباشد که آن حقیقت به مزاج آدم خوش نیاید.
آنچه بیهوده است باور و افکار خراب است که مایه زحمت زندگی میشود.
افراد غمگین و افسرده وناامید به سمت خود کشی میروند و این یعنی صدمه به جامعه انسانیت...
ادامه در نظر بعد...
فکر کنم مقیاس اشتباه است افراد شاد را به شیطان پرستان و خونخوارها نسبت داده ای و افراد غمگین به مسلمانان مظلوم واقع شده بحرین.
شادی جایی است که تفکری سالم به پا باشدجایی که انسانیت رونق گرفته باشد.
✿ تنها با غم و رنج می توان از زندگی لذت برد .
این یعنی عادت و تسلیم ورفیق غم شدن آری وقتی با غم رفیق شدی دیگر زشتی و غم و...ملکه ذهنت میشود و برایت عادی میگردد.
یادتان باشد پویایی و حرکت وامید و تلاش جامعه در شاد بودن مردم و آگاه بودن آنهاست.
این نظر دیگر گنجایش بیشتر حرف زدن را ندارد هر چه کمتر بگویم بهتر است...
بّّّّّّّّّّــــــــــــرای خوانندگان این نظر آرزوی موفیقیت در زندگی را دارم شاد باشید...
نویسنده: مازیار
پنجشنبه 1 تیر1391 ساعت: 21:53
اولا شما باید یک شناختی به چگوارا داشته باشید تا بفهمید چرا این جمله رو گفته از نظر من اون به هیچ وجه ازادی خواه نبود درسته برای ازادی جنگید ولی برای ازادی که خودش میخواست حاکم باشه جنگید و به محض رسیدن به قدرت تمام ازادی ها را سلب کرد و تمام احزاب و مخالفنش را به کمک فیدل کاسترو سرکوب کرد... اون به کشورهای دیگر برای انقلاب می رفت در حالی که اون کشورها نیازی به انقلاب نداشتند ولی چون طبق معیارهای چه گوارا نبود پس حکومتش باید نابود میشد در بین این حرکات انقلابیش بسیاری از کشاورزان و مردم عادی را که به اهداف او کمکی نمیکردند را کشت و توسط همون مردم هم لو رفت... این جمله او از دید تمام سیاه او به دنیا نشات میگیره..در زمان او که دیکتاتور در کشور حاکم بوده و بیشترین ظلم از طرف دیکتاتور و ثروتمندان به انها وارد میشده و از طرفی انها انسانهای شاد و عیاشی بودند و از انسو مردم مورد ظلم مردم غمگینی بودند این قضاوت چه از این مسئله نشات میگیرد از انجا که یک ادم میلیتاریسم بود و در جنگ بود خندیدن و شادی زیاد در یک اردوگاه چریکی مضر است و ممکن است به انها حالت سرخوشی زیاد بدهد و اراده انها را سست کند یک چریک باید همیشه در دلش کینه غم و خشونت داشته باشد برای همین چه دور شادی رو یک خط قرمز میکشد زیرا انرا مزاحم رسیدن به اهداف دیوانه وار و انقلابیش میبیند
نویسنده: رها
جمعه 2 تیر1391 ساعت: 0:13
شادی که از عمق وجودت باشه و با یک باد از بین نره خوبه نه شادی و خنده ای که قلب نارحت باشه و حکایت خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر- باشه
خوشحالمیشم بیای وبلاگمون
وب سایت
نویسنده: حماسه ایرانی
جمعه 2 تیر1391 ساعت: 2:2
طرح این سوال به این شکل نامربوط است، شادی به خودی خود، نمی تواند خوب باشد و بد، غم هم همینطور. هدف زندگی شادی است ولی آیا در این دنیا میتوان بدون توجه به اطراف خود و شادی و غم دیگران، شاد بود؟ این خصوصیت حیوانات است که وقتی خود شکار خوبی دارند، میخورند و متوجه اطراف خود هم نیستند. هیج غمی به خودی خود هم به قلب کسی راه نمی یابد مگر به دلیلی. منظور چه گوارا، غمی بوده است که در اثر غم دیگران حاصل می شود. اگر خیام در ستایش شادی می سراید، قصدش تبلیغ بی توجهی به غم دیگران نیست. در بیت بعدی قصدش کاملن مشخص میشود. او بر علیه ظلمی که به مردم در اثر پی گیری اهداف پست در لباس دین میشود، بر می خیزد. شادی خوب است وقتی تقسیم شود و غم بد است وقتی راهی برای محوش وجود دارد و کسی برای محو آن قدمی بر نمی دارد. در این صورت شادی هم خوب نیست چرا که نشان بیرحمی و عدم انسانیت است. فردوسی و خیام هم بیعارانی نبوده اند که در ستایش شادی بدون توجه به غم دیگران داد سخن داده باشند.
نویسنده: پرنسس
شنبه 3 تیر1391 ساعت: 13:38
سلام دوست عزیز
نظر خواهی جالبیه
به نظر من شادی لازمه زندگیه
این خانم یا آقای ف میرزایی که گفتند: زیباترین رنگ ، رنگ سیاهه
زیباترین جواهر ، اشکه
کی گفته رنگ سیاه همیشه نشانه غمه! یا اشک نشانه غمه! آدما گاهی از خوشحالی زیاد هم اشک میریزن
خلاصه به نظر من شادی خیلی هم چیز خوبیه و اگه نباشه آدم می پوسه
وب سایت
نویسنده: AmiR
یکشنبه 4 تیر1391 ساعت: 12:9
من که زیاد نفهمیدم چی شد.
ولی شادی خوبه
وب سایت
نویسنده: هرزال
یکشنبه 4 تیر1391 ساعت: 12:25
سلام
من عاشق چگوارام
به نظرم تا زمانی که ادم خیلی چیزاا رو نفهمه میتونه شاد باشه چون فهمیدن درد اوره اونایی که درباره شادی نوشتن خیلی چیزا رو درک نمیکنن
اخه تا وقتی بچه زجر بکشه خندیدن معنی میده
خیلیا هیچی از ارد بزرگ و چگوارا نمیدونن فقط نظر میدن کمی فکر کنین باشه دوستان
وب سایت
نویسنده: هرزال
یکشنبه 4 تیر1391 ساعت: 12:29
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت
این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست
مارابه رخت و چوب شبانی فریفته اند
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک،رهزن ست
آن پادشا که مال رعیت خورد گداست
بر قطرهٔ سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
پروین،به کجروان سخن ازراستی چه سود
کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست
وب سایت
نویسنده: هرزال
یکشنبه 4 تیر1391 ساعت: 12:31
وقتی از قتل قناری گفتی
دل پر ریخته ام وحشت کرد.
وقتی آواز درختان تبر خورده ی باغ
در فضا می پیچد
از تو می پرسیدم:
-"به کجا باید رفت؟
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غم من غربت تنهایی هاست
برگ بید است که با زمزمه جاری باد
تن به وارستن از ورطه ی هستی می داد
یک نفر دارد فریاد زنان می گوید
-"در قفس طوطی مرد
"و زبان سرخش
"سر سبزش را بر باد سپرد
من که روزی فریادم بی تشویش
می توتنست جهانی را آتش بزند
در شب گیسوی تو
گم شد از وحشت خویش
وب سایت
نویسنده: هرزال
یکشنبه 4 تیر1391 ساعت: 12:40
من در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن همگان راه گرامی آزادی را می شناسند/
حسرت جان را نمی گزد و طمع روزگار را بر ما سیاه نمی کند/
من در رویای خود دنیایی را می بینم که سیاه یا سفید از هر نژادی که هست از گستره ی زمین سهم می برد/
زمین از عشق و دوستی سرشار است صلح و آرامش گذرگاههایش را می آراید/
من در رویای خود دنیایی را می بینم که هر انسانی آزاد است /
شوربختی از شرم سر به زیر می افکند و دوستی همچون مرواریدی گران قیمت نیازهای همه بشریت را برمی آورد
وب سایت
نویسنده: کسرا
دوشنبه 5 تیر1391 ساعت: 14:11
زیاد جدی نگیر رفیق....
گاهی آرامش...گاهی طوفان... و گاه باران...هرچه که پسندیده ی لیلی باشد...
یکی درد و یکی درمان پسند/یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجرا/پسندم آنچه را جانان پسندد
وب سایت
نویسنده: شیدا
دوشنبه 5 تیر1391 ساعت: 15:3
کسی که شادی رو دوس نداشته باشه زنـــــــــــــــــــده نیست...
نویسنده: پرویز
دوشنبه 5 تیر1391 ساعت: 18:15
به نظر من هر کس با توجه به درکش از زندگی شادی را توصیف کرده و همه درست گفتن یعنی شما باید ببینید در چه جایگاهی قرار دارید
نویسنده: فاصله
دوشنبه 5 تیر1391 ساعت: 22:41
کاش میخندیدی ،
تا بگویم رازی .
کاش شادی ترا ارمغان میبردم ،
پیش تنهایی خود
تا که از داشته خود شاد شوم .
وبگویم با خود شادی دل چه گران میارزد
دور ریزید غم و اندوه درون
که بمیرد دشمن .
تا بمیرد دشمن ..... فاصله
وب سایت
نویسنده: سینا
سه شنبه 6 تیر1391 ساعت: 10:9
راستش شادی یه جاهایی خوبه یه جا هایی بد ولی اکثر آدما دوست دارن شاد باشن
نویسنده: غفار محمدي
چهارشنبه 7 تیر1391 ساعت: 7:52
غم و شادي دو حالت اساسي زندگي است. چه بخواهيم و چه نخواهيم روزهايي را غمگين و روزهايي را شاد خواهيم بود.. اگر غم نبود شادي هم لذتي نداشت..و اگر شادي نبود روزهاي غمگين براي انسان عادي مي شد و براي ساختن روزهاي زيبا و شاد تلاش نميكرد..
نویسنده: یاس
پنجشنبه 8 تیر1391 ساعت: 2:14
ای دوست من..
من آن نیستم که می نمایم..
نمود پیراهنی است که به تن دارم
پیراهنــــی بافتــه ز جــان
که من را از پرسش هـــای تو
و تو را از فراموشی من در امان می دارد..
آن من ی که در من است ، ای دوست
در خانه خاموشــــی ...ـــن است
و تا ابد همان جا می ماند: ناشناس و درنیافتنـی..
من نمیخواهم هر چه میگویم باور کنی و هرچه می کنم بپذیری
زیرا سخنان من چیـزی جز صدای اندیشـه هــای تو
و کارهای من جز عمل آرزوهای تو نیستند..
هنگامی که تو میگویی : باد به مشرق می وزد
من میگویــم : آری به مشـرق می وزد
زیرا نمیخواهم تو بدانی که اندیشه من در بند باد نیست ، بلکه در بند دریاست..
تو نمی توانی اندیشه های دریایی مرا دریابی.. و مـن نمی خواهــــم کـه تو دریـابــــی
می خواهــم در دریـــــا تنهـــــــا باشم..
دوست من..
وقتی نزد تو روز است،
نزد من شب است..
با این همه من از رقص روشنای نیمروز بر فراز تپه ها سخن میگویم..و از سایه بنفشی که دزدانه از دره میگـذرد..
زیرا تو ترانه هــــای تاریکـــی مرا نمی شنوی.. و سایش بال هـای مـرا بر ستارگان نمی بینـی
و من گویی نمی خواهـــم تو ببینی یا بشنوی...می خواهـم با شـب تنهــــــا باشم..
هنگامی که تو به آسمـان خودت فرا می شوی
من به دوزخ خــودم فـــرو میروم..
حتی در آن هنگام که تو از آن سوی مغاک بی گذر مرا آواز می دهی : همراه من ، رفیق من
و من در پاسخ تو را آواز می دهـــــم : رفیـق من ، همــــراه مـن
زیرا من نمی خواهـــم که تو دوزخ مــرا ببینی..
شراره اش چشمـت را می سوزانـــد
و دودش مشــامـت را مـی آزارد..
و من دوزخم را بیش از آن دوست دارم که بخواهـم تو به آنجـا بیایـی
می خواهــــم در دوزخ تنهــــــــا باشم..
تـو بـه راستـــــی و زیبایـــــــی و درستـــــــی مهــــــــــــر مـی ورزی
و من از برای خاطر تو می گویم که مهر ورزیدن به این ها خوب و زیبنده است
ولـی در دل خودم به مهــــــــــر تـو می خنـــدم
گرچه نمی خواهــم تو خنده ام را ببینــی
می خواهــــم تنهـــــــــا بخنـــدم..
وب سایت
نویسنده: ارمین
پنجشنبه 8 تیر1391 ساعت: 23:1
مواقع تفریح و شادمانی فرصت است،( اافراد عاقل فرصت ها را مغتنم می شمارند و از آن ها به نفع خوشبختی و سعادت خویش استفاده می کنند. ) علی(ع)
نویسنده: منتظر
جمعه 9 تیر1391 ساعت: 16:40
ضجّه های عقربه های ساعت کُشنده اند؛ مخصوصاً جمعه ها به وقت غروب! انتظار درد بزرگیست، آدم را پیر می کند. آقا!ما دلهره هایمان را جمعه به جمعه با تمام اشتیاق روی دست هامان می گیریم. تا هم خودمان آرام شویم....هم بگوییم: دوستت داریم.
وب سایت
نویسنده: شیما
شنبه 10 تیر1391 ساعت: 14:1
✿ شاد بودن بزرگترین انتقامی است که می توان از زندگی گرفت .
نویسنده: مانی
یکشنبه 11 تیر1391 ساعت: 12:35
چه گوارا مشکل روحی روانی داشته...مطمئنم .مگه میشه آدم عادی از شادی بدش بیاد...جوجه کمونیست
نویسنده: sara
سه شنبه 13 تیر1391 ساعت: 23:40
حیکم ارد بزرگ درس میگه خیلی حرف خوب وجالبی زده
نویسنده: چکاوک
شنبه 17 تیر1391 ساعت: 3:35
این روز ها برد با كسی است که بیرحم باشد از دلت مایه بگذاری سوخته ای....!
وب سایت
نویسنده: سما
دوشنبه 19 تیر1391 ساعت: 11:30
نگرانی هرگز ازغصه فردا نمیکاهد بلکه فقط شادی امروز را از بین میبرد پس همیشه باید شاد بود.
نویسنده: سید اسماعیل عاملی
دوشنبه 19 تیر1391 ساعت: 12:7
شاد بودن در خمیره انسان امیدوار است .
نویسنده: امین الله مفکر امینی
سه شنبه 20 تیر1391 ساعت: 23:42
در قدم اول باید گفت که شادی سخن خوش آیند و موزد نیاز همه انسانها میباشد . شاد بودن خیلی خوب است ولی بشرطیکه این شادی ماحصل رنج و غم دیگران نباشد
که البته در این صورت شادی و یا شاد بودن مفاهیم اصلی اش را از دست میدهد زیــــرا
شاد بودن و یا شادی به اثر گذاشتن اثرات غم و رنج بر دیگری و یا همنوعش، نمیتوا ن از
شادی اصلا سخن گفت .ما در جامعه ایکه زنده گی میکنیم آن جامعه هر قدر کوچـــــک هم باشد باید شادی ها و غمها مشترکا حمل گردد و یا بعبارت دیگر همه در این شــادی
ذیدخل باشند و عملا انرا حسن کنند .
بنی آدم اعضای یک پیکـــرند
که در آفرینش ز یک گو هرند
چو عضوی را بدرد آورد روزکار
دیگر عضو ها را نمــاند قـرا ر
تو کز محنت دیگران بیغمـــی
نشاید که نامت نهند آدمـــی
وب سایت
نویسنده: محمد
چهارشنبه 21 تیر1391 ساعت: 18:22
دوستان اگر مطالعه مختصري داشته باشند خود چه گوارا در زمان جنگها و زمان پيروزي انقلابشان خواهند ديد كه چه انسان بي رحم و خونريزي بوده و چه بي گناهاني را قرباني قصاوت خود كرده . از قتل و غارت گرفته تا اعدامهاي دسته جمعي... و من حيرانم كه چرا اين موجود سمبل آزديخواهي و مبارزه شده
نویسنده: عشق امیر
چهارشنبه 21 تیر1391 ساعت: 21:9
باید شاد باشیم تا هر کسی نیاد بهمون ضربه بزنه.
نویسنده: مازیار
پنجشنبه 22 تیر1391 ساعت: 8:49
شادی در بدن تولید انرزی میکند و شخص میتواند کار و تلاش کند. زرتشت میگوید ای مردم هر کجا برای شادی جمع شوید من هم در آنجا خواهم.
نویسنده: yas
جمعه 23 تیر1391 ساعت: 14:16
coment haye hame dooostano khoondam , nazare man ham moshabe ba barkhi doostan hast , mafhoom shadi ya gham dar kenare ham mana mishe.che govara ba dide kamelan manfi nazaresho rajebe shadi gofte.ostad hakim arad bozorg ham ba khoshbine tamam shadio mana kardan ,shadi khoobe, vali shad boodan hamishegi nist.mese gham k hamishegi nist.payande bashid
نویسنده: آســــ.
.ـــــمان
جمعه 23 تیر1391 ساعت: 16:13
غمــتو بهـ ـ ـهیچـ ـ ـکسـ ـ ـنگو حتیـ ـ ـبهـ ـ ـچشماتـ ـ ـ
چونـ ـ ـاونمـ ـ ـاشکـ ـ ـمیریزهـ ـ ـو رسوتـ ـ ـمیکنهـ ـ ـ .
وب سایت
نویسنده: افرا
جمعه 23 تیر1391 ساعت: 16:37
سلام شادی گاهی خوب وگاهی ازار دهنده است گاهی از ناامیدی نجاتت میده گاهی که ظاهری و از روی اجبار باشه آزارت میده
نویسنده: hasan5
جمعه 23 تیر1391 ساعت: 21:54
شادی خوب است اگر با دیگران باشد یا اگر با نیکی به دیگران بوجود آید
نویسنده: ali
شنبه 24 تیر1391 ساعت: 22:46
در این که شادی خوبه شکی نیست ولی بهتر تمام اندیشه های ارنستو چه گوارا خونده بشه و بعد دربارش نظر بدین، کسی که یه لحظه برای ریشه کن کردن ظلم از پا نشسته و در کنار انسان های رنج دیده بوده شاید نتونه خیلی شاد باشه، جمله اول چه هم خیلی زیباست و در راستای شادیه...من از طرفدار های دکتر چه گوارا هستم اون سمبل آزادی و اندیشمند بزرگیه...
به قول چه گوارا
دستم بوی گل میداد، مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند اما هیچ کس فکر نکرد شاید من شاخه گلی کاشته باشم.»
نویسنده: اطلس
یکشنبه 25 تیر1391 ساعت: 15:4
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااقعا از ته قلبم واسه کسایی که فک میکنن غم از شادی بهتره متاااااااااااسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسفم
وب سایت
نویسنده: میـــــــــــلاد
دوشنبه 26 تیر1391 ساعت: 3:27
جفتش خوبه!!!
غم نباشه شادی معنا نمیشه!!! :|
وب سایت
نویسنده: اسماعیل
دوشنبه 26 تیر1391 ساعت: 19:13
هر چیزی جای خودش قابل تحمله
مگه میشه هر روز صبح بلند بشی تا خود شب مثل احمقها بزن و بکوب و شادی داشته باشی
یا اینکه از سر صبح تا خود شب ناله کنی و گوشه غم بغل بگیری
هر چیز به جای خودش
در کل فکر میکنم وقتی سر حالم و خوشحال بعدش راحت ترم برای فکر کردن
و وقتی ناراحتم که فلان امکانات رو ندارم به فکر میفتم چطوری فراهم بشه
خوب هر انسان طبیعی وقتی امکانات رو فراهم کرد دوباره خوشحال میشه
در غیر این صورت نرمال نیست...
نویسنده: حمیدی
دوشنبه 26 تیر1391 ساعت: 22:42
سلام
باید دید که تعریف هر یک از این دو از شادی چیه.
شادی های زودگذر و فانی یا شادی های ماندگار و باقی؟
البته به نظر من هر دوی این شادی ها باید باشد چراکه نیاز فطری انسان است و هرکس مخالف فطرت سخن بگوید راه کج را پیموده. چون ساختمان فطرت را خدا بانیست.
حال می توان دو جور زیست:
یکی مثل برخی که می گویند: خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است. یعنی شادی هایشان هم بوی غم می دهد.
یا که مثل برخی در اوج غمشان هم دلی شاد دارند. مثل امام حسین در گودی قتلگاه که تن به رضایت الهی داده بود و با آرامش کامل به اطرافش می نگریست. گویی همه چیز را زیبا می دید. بهترین نوع زیستن اینگونه است.
یا علی
راستی:
«پادگان شيعه عجب عجيب است. سربازانش از رحم مادر مي جنگند.»
نوشته اي از باورهاي باورنكردني شيعه.
خوشحال ميشم بيايد و بخونيد و نقد كنيد.
وب سایت
نویسنده: amirreza
پنجشنبه 29 تیر1391 ساعت: 17:15
شاد یا غمگین مثل مرگ یا زندگی مبارزه ای برای بودن یا نبودن
نویسنده: ایمان
شنبه 31 تیر1391 ساعت: 4:27
شادی خیلی خوبه .. خیلی
نویسنده: رها
شنبه 31 تیر1391 ساعت: 16:26
الهی شادی به زندگی همه ی ما بیاد و همه به آرامش برسند
وب سایت
نویسنده: familyph
شنبه 31 تیر1391 ساعت: 22:43
سلام امروزه شادی بعنوان یکی از شاخصه های توسعه اجتماعی فرهنگی وسطح سلامت ملت هاست!
غم بخودی خود وجود ندارد عدم وجود شادی غم است پس غم ماهیت حقیقی در عالم هستی ندارد غم مثل تاریکی است و شادی مثل نور کمبودنور تاریکی را معنا می بخشد واما عزیز کسانی که غم را ستوده اند هرگز در یک جامعه سالم با شاخصه های بالای سلامت روانی و اجتماعی زندگی نکرده اند و این در واقع نوعی مکانیسم دفاعی است که بر خواسته از روان پریشان آنهاست فردی که روان پریش است حتی در دادگاه محکوم نمی شود پس کلامش نیز قابل استناد نیست هر چند در جامعه انسان شاخصی باشد (ارادتمند دکتر عظیمی شاد باش و شاد زی)
وب سایت
نویسنده: sanam
دوشنبه 2 مرداد1391 ساعت: 14:16
سلام
نظرخواهی قشنگی بود یه سوال که فکر میکنیم همه جواب درستشو بلدیم ولی واقعا کدوم جواب درسته؟!
وب سایت
نویسنده: نويد
دوشنبه 2 مرداد1391 ساعت: 22:57
سلام !
« مگذار كه جز به شادماني گذرد »
وب سایت
نویسنده: ارزیاب
سه شنبه 3 مرداد1391 ساعت: 14:6
سلام
تصور می کنم هم دو این بزرگان از دو بعد متفاوت به مساله شادی نگاه کرده اند
شادی مد نظر چه ،شادی ای است که در آن انسان سرخوش می شود و از اطراف خود غافل می شود
تصور می کنم شادی ناشی از بی مسئولیتی شادی است که حتی ارد بزرگ هم آن را رد می کند
وب سایت
نویسنده: هوار
چهارشنبه 4 مرداد1391 ساعت: 12:34
معلومه شادي خوبه
نویسنده: ایرانی
پنجشنبه 5 مرداد1391 ساعت: 18:56
من فکر می کنم منظور ارد بزرگ از شادی الکی خوش بودن و از فرط دلخوشی و شکم سیری رقصیدن و بزن و بکوب نیست. منظور ایشون شاید دل خوش باشه که به طور کلی مفهومی متفاوته. کسی دلش خوشه که به دنبال ارمانش باشه. ارمان یکی مثل ارد بزرگ میهن پرستیه و ارمان دیگری همچون چه گوارا مبارزه برای ازادی نوع بشر شاید. اصلا همین غمی که در چهره و حرف های چه گوارا است بزرگترین شادی برای ادمهایی مثل اونه.
نویسنده: mohamad
جمعه 6 مرداد1391 ساعت: 12:48
shadi khobe faght moraghb bash zamino az zir pat nadozan.
نویسنده: پریناز
جمعه 6 مرداد1391 ساعت: 22:49
سلام خدا بهتون قوت بده.من خودم از افرادی هستم که کتابهای کائنات زیاد می خونم من شادی رو خیلی قبول دارم تا شادی نباشه انسان انگیزه ی هیچ کاری رو نداره.اما باید قدر این شادی هارو دونست وگرنه هیچ ارزشی نداره واین در زمانی اتفاق می افته که ناراحت باشی تا قدر شادیهارو بدونی.اما در کل فقط شادی خوبه من شادی رو دوست دارم و خودم آدم شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــادی هستم.دوست دارم باهاتون همکاری کنم
نویسنده: هومن ظریف
شنبه 7 مرداد1391 ساعت: 14:1
سلام و درود.
از فرصتي كه براي گفتمان ايجاد كرده ايد شايد بيش از متن وبلاگتون لذت بردم.
اين بحث هم ريشه بسياري از گفتگو هاي فلسفي و ايدئولوژيك است.
نه.نمي توان به صورت سلبي يكي از اين عقايد را رد كرد.مثل جبر واختيار است.هرد و در فضايي در زندگي انسان كم وبيش حضور دارند.چه بسا ما از صحنه اي غمبار پس از گذشت زمان با لبخند ياد كنيم و چه بسا خنده هايي كه رو به ويراني مي روند.
مساله ديگر.پرسش شما صحيح نيست.چون شادي در قلمرو تعريف ناشدني هاست.و با فرض مي توان پرسش شما را صحيح دانست.مثلا شادي يك سلاخ در لحظه جون دادن يك گوسفند را با شادي يك كودك در زمان باز كردن يك كادو را شما به غلط با هم مترادف دانسته ايد.
واما.غم به جا لذت بخش است و شادي نابجا ...؟!
اما جهان بيني كه من دوست دارم اين است:
غم و شادي بر عارف چه تفاوت دارد
ساقيا باده بيار شادي اين غم كه از اوست....
شاد باشيد!
وب سایت
نویسنده: حسنعلی
شنبه 7 مرداد1391 ساعت: 14:5
یادمان باشد که ...
لحظههاست که آدمی را هیچ و پوچ میکند.
لحظههاست که انسان را فرسوده و خسته از زندگانی میکند.
لحظههاست که عمر ما را به پایان میرسانند.
و لحظههاست که انسان را فریب میدهند.
بیایید از پس لحظهها بگریزیم.
به امید لحظه بعدی زندگی نکنیم.
اینگونه بیندیشیم که انگار لحظه بعدی راه ما نیست.
و از همین لحظه لذت ببریم... نه به امید لحظه بعدی...
وب سایت
نویسنده: شکوفه
یکشنبه 8 مرداد1391 ساعت: 8:53
سلام .متن جالبی بود به نظر من هر دو لازمه زندگی کردنه اگر همیشه شاد باشیم دیگه ادامه زندگی برامون جذابیت نداره واگه همیشه غمگین باشیم بازهم حوصلمون سرمیره .خدا خودش میگه در هرچیزی که آفریدم حکمتی وجود داره.
نویسنده: رز
یکشنبه 8 مرداد1391 ساعت: 13:45
ارنستو اشتباه میکند،فرد غمگین اطرافیان را هم آزار میدهد و زندگی را برای خود و بقیه سخت میکند.انتقام با شادی خیلی هم خوبه
نویسنده: آرین
دوشنبه 9 مرداد1391 ساعت: 18:10
باسلام
باید ساده بگم منظور چگوارا ازغم زانو بغل کردن وخودآزاری نیست. زمان ومکان او نیز
با ارد بزرگ ومن وشما وبزرگانی که صحبت از شادی کردند متفاوت است. همچنین
مقصود اردبزرگ از شادی صرفا بزن وبکوب نیست. درضمن بهترین شادی برای انسان میتواند غمزدایی ازیک همنوع دردمند وهمدردی با او باشد پس آن غم لذتبش است.
شادی بدون غم وغم بدون شادی کاملا بیمعناست.
توکز محنت دیگران بیغمی..............نشاید که نامت نهند آدمی
انسان بهتر است شاد زندگی کند ودیگران راشاد کند. اما هر سخن جایی وهر نکته مکانی دارد. جای شادی مقابل دیده گان اشکبارو قلب مغموم یک انسان درد مند نیست. باتشکر از همه شما عزیزان
نویسنده: کتیبه ای ماندگار
سه شنبه 10 مرداد1391 ساعت: 13:20
کلا سر در نیوردم از این وبلاگ!!!!!!!!!!!!!
وب سایت
نویسنده: کاظم
سه شنبه 10 مرداد1391 ساعت: 16:44
به نظر من هر دو راست می گویند ولی دوستان با فکر های مثل فکر ف میرزایی سخت در اشتباهند
اگر غم اغشته به ناامیدی و یا اغشته به احتیاج باشد کفر است
ولی شادی در همه حال پسندیده است واگر اگاهانه باشد عبادت است
نویسنده: صاحب شایانفر
چهارشنبه 11 مرداد1391 ساعت: 18:42
با سلام به همه دوستان عزیزم که واقعا نظرات جالبی در رابطه با شادی و غم ارایه دادند. به نظر من شادی و غم یه حالت درونیه که به ماهیت ادم برمیگرده به نظر من اگه کسی غم را دوست داشته باشه و ازش لذت ببره باز این شخص از درون خودش احساس شادی و راحتی میکنه و ولی اگر همین شخص برخلاف میلش (که دوست دار غم هست) شادی و خوشحالی بکنه چون یه پارادوکس در درونش به وجود اومد باعث میشه که این فرد در اجتماع یه فرد به اصطلاح عقده ای شناخته بشه .
درباره ادمهایی که ماهیتا شادی را دوس دارند عکس مطلب بالا درسته.
ولی دوستان زندگی در گذر است نه شادی برای کسی ماندگار است و نه غم .
وب سایت
نویسنده: رضا
شنبه 14 مرداد1391 ساعت: 12:49
شادی عالیه.کسایی ارزششو می دونند که طعم غم واقعی رو کشیدن
نویسنده: امین
شنبه 14 مرداد1391 ساعت: 16:53
سلام
وقتی به وبلاگت اومدم فکر کردم نویسنده ش حداقل بین 35 تا 40 سالشه
و وقتی پروفایلت رو نگاه کردم
راستش روبخوایطرز فکرت خوبه
اما در پاسخ به نظر سنجیت باید بگم
هم غم خوبه هم شادی
یعنی هردو لازمه وجود همدیگه هستن
بعضی اوقات آدم که غمگین میشه حال درونیش بهتر از زمانیه که خوشحاله
ولی در کل باید بگم ما خودمون لحظه های شاد و غمگین خودمون رو میسازیم
و بسته به شرایطمون باید بدونیم که به کدومشون نیاز داریم
در رابطه با چگوارا هم باید بگم که یه تروریست بود که با شعار ازادی خواهی گند کاریای کاسترو رو درست میکرد
وب سایت
نویسنده: الی
شنبه 14 مرداد1391 ساعت: 17:6
به نظرم ارد بزرگ درست گفته به شرطی که شادی مطلق نباشه
نویسنده: ااا
دوشنبه 16 مرداد1391 ساعت: 23:1
شادی خوب استتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
نویسنده: ا-ح-م
سه شنبه 17 مرداد1391 ساعت: 8:47
سلام.
من جوانی 28 ساله از شهر پر درد و غم و پریشان و افسرده بم هستم.
با اینکه 9 سال هست که در غم فراغ عزیزانم تنها و در اوج غم و اندوه و ناراحتی زندگی می کنم و به این وضعیت عادت کرده ام اما هیچ زمان حاضر نیستم یک ثانیه شادی و خیال آسوده را به کل دنیا عوض کنم.
شاد باشید و همیشه شاد زندگی کنید.
نویسنده: بابک 124
سه شنبه 17 مرداد1391 ساعت: 15:56
زندگی را نفسی ارزش غمخوردن نیست.چند برگی تو ورق خواهی زد مابقی را قسمت.کاینات دنیای داده وستانده است هر چیزی را به ان بدهی همان را خواهی گرفت.سعی کنیم باروی خوش وگشاده با مردم برخورد کنیم زیرا ادب مرد به از دولت اوست وبهترین سرمایه ادمی اخلاق خوش است.
تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد دربیابانت دهد باز
جاری در عشق و برکت خداوند باشید
نویسنده: مونا
سه شنبه 17 مرداد1391 ساعت: 19:9
سلام
چه گوارا اون حرفا رو واسه مردمش زده.خودشم همیشه غمگین بود؟؟یا سعی کرد و به حکومت رسید؟؟؟؟ شادی واسه مردمش حرومه که دخترای کوبایی از سر فقر رو کردن به خودفروشی.این عاقبت این طرز تفکره
شادی الکی خوش بودن نیس،شکره...لبخنده،دوست داشتنه...کسایی که شاد زندگی کنن خدام واسشون سخت نمی گیره
نویسنده: New
سه شنبه 17 مرداد1391 ساعت: 21:13
تو را با نبرد دلیران چه کار
نویسنده: بهاره
چهارشنبه 18 مرداد1391 ساعت: 13:12
به نظر من منظور چگوارا شادی بیش از حد و سرخوشی و خوشگذرانی بوده نه شادی درونی.راستی به وبلاگ منم سر بزن
وب سایت
نویسنده: مهدی فتح آبادی
چهارشنبه 18 مرداد1391 ساعت: 15:33
شادی غصه در کنار هم معنا پیدا میکنن از یه بعد نمیشه نگاه کرد تا غصه تو زندگی نباشه انسان