مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظهی قبل از رها کردن
دست، با نوک انگشتهاش به دستهایت یک فشار کوچک می دهد… چیزی شبیه یک
...!
مثل آن راننده تاکسیای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند می
گوید: روز خوبی داشته باشی.
آدمهایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان می شوی، دستپاچه رو بر
نمیگردانند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند.
آدمهایی که حواسشان به بچه های خسته ی توی مترو هست، بهشان جا می دهند،
گاهی بغلشان می کنند.
دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند، مثلا می گویند این شال پشت
ویترین انگار مال تو بود. یا گاهی دفتریادداشتی، نشان کتابی، پیکسلی.
آدمهایی که از سر چهار راه نرگس نوبرانه می خرند و با گل می روند خانه.
آدمهای پيامكهای آخر شب، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب، به
دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند، آدمهای پيامكهای پُر مهر بی
بهانه، حتی اگر با آن ها بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی.
آدمهایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند که مثلا تو را می
خوانم و بعد از هر یادداشت غمگین خطهایی می نویسند که یعنی هستند کسانی
که غم هیچ کس را تاب نمی آوردند.
آدمهایی که حواسشان به گربه ها هست، به پرنده ها هست.
آدمهایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را با لبخند
تعارف می کنند که غریبگی نکنی.
آدمهایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند، توی پیاده رو بستنی چوبی لیس
می زنند و روی جدول لی لی می کنند.
همینها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردن…