1- آدمی در درجه اول و پیش از همه مسائل اطراف آن یک ارگانیسم زنده و فیزیولوژیک است بنابراین هرنوع انسان شناسی و رفتارشناسی انسانی باید بر پایه فیزیولوژی آن باشد تا شناخت دقیقی از فیزیولوژی، رفتار و تفکرآدمی نداشته باشیم انسان شناسی ما ناقص و ابتر است. پیشرفتهای مدرن در شناخت رفتار آدمی را مدیون توسعه در علوم فیزیولوژی اعصاب و علم روان کاوی هستیم. بیوشیمی مغز و علم ژنتیک پایه های این شناخت رافراهم می کنند.
در چند دهه اخیر رشد نوروسایکولوژی، شناخت رفتار و روان آدمی براساس فیزیولوژی اعصاب ابهامات بسیاری را از چگونگی و تحلیل شیوه رفتار و اندیشیدن انسان برای ما روشن کرده است. هر چند باید از ارائه یک نظریه کلی که قادر به تحلیل تمامی ابعاد رفتاری و فکری آدمی باشد پرهیز کرد اما برای اندیشه ورز و دانش پژوهی که سودای تحلیل رفتارهای انسان به طور کلی را دارد نمی تواند خیال خامی باشد که تلاش خود را در این زمینه نکند. باشد که این نوشته کوتاه و غیر تخصصی، محرکی برای متخصصان و صاحبان نظر باشد که تحلیلی علمی و دقیق از رفتارهای شهروندان در جامعه خودمان داشته باشند که گاهی اسباب تعجب فرهیختگان را فراهم می كند.
2- شکی نیست که جایگاه احساسات، هیجانات و رفتارهای ما آدمیان از مغزمان سرچشمه می گیرد(1) تعبیر قلب در ادبیات عرفانی ما شاید قرینه همان قسمتی از مغز باشد که بیشتر درگیر واکنش های هیجانی و احساسی ما هستند که در علم اعصاب همان سیستم لیمبیک (Limbic system) و ضمائم آن می باشد. سیستم هیجانی و احساسی آدمی نیز تقریبا شبیه سیستم لیمبیک بیشتر حیوانات پیشرفته از جمله ... داران است (با کمی تفاوتهای فیزیولوژیک و آناتومیک) به عنوان مثال واکنش های هیجانی و تغییرات فیزیولوژیک انسان و گربه در موقع ترس شبیه به هم هستند. تغییرات فشارخون نبض و رنگ پوست و مو که ناشی از افزایش فعالیت سیستم سمپاتیک می باشد درانسان و دیگر حیوانات پیشرفته یکسان است. مطمئنا پیوستگی آناتومیک و فیزیولوژیک بین تمام قسمت های سیستم هیجانی شامل تالاموس، هیپوتالاموس و سیستم لیمبیک است نیاز می باشد تا واکنش هیجانی مورد نظر طبیعی باشد. اختلال در هر یک از قسمتهای فوق باعث واکنش هیجانی نابهنجار می شود که از حوصله این نوشته خارج است.
۳- براساس این مدل، شکل گیری رفتار و یا یک حرکت با فعالیت قسمتهایی از مغز می باشد که سایر قسمتهای مغز تاثیر یا تاثیرات بخصوصی روی آن رفتار دارند.
قبل از اینکه مدل مربوط را توضیح بدهم راجع به آناتومی و فیزیولوژی آن قسمتهایی از مغز که در رفتار ما دخیل هستند توضیحاتی ارائه می نمایم. از نظر رفتاری دو قسمت از مغز انسان در توضیح بروز یک رفتار یا واکنش نیز فعال می شوند: قسمت اول قسمتهای مربوط به سیستم هیجانی Lymbic system و قسمتهایی که مربوط به تصمیم گیری و یا مهار واکنش های هیجانی که قسمتهای پیشین مغزهستند (Prefrontal cortex)
متخصصان نوروسایکولوژی ثابت کرده اند که این دو قسمت از مغز انسان در هنگام بروز یک رفتار فعالیت بیشتری از خود نشان می دهند. سیستم لیمبیک بیشتر مربوط به رفتارهای حیوانی می باشد مثل رفتارهای جنسی، رفتارهای مربوط به خوردن رفتارهای پرخاشگرانه و واکنشهای هیجانی، از طرف دیگر قسمتهای پیشینی مغز(Prefrontal cortex) فعالیت مهاری دارند. همچنین این قسمتها مسئول تصمیم گیری برای شروع رفتارهای بخصوص، مثل حل مسئله (Problem solving) و (Processing) و تفکر انتزاعی انسان می باشد. یکی از دانشمندانی که عمده فعالیت تحقیقاتی خود را روی این قسمت از مغز متمرکز کرد لوریا نورولوژیست روسی بود که چند مقاله و کتاب در مورد فعالیت قسمتهای پیشینی مغز دارد. فعالیتهای روشنفکرانه، رفتارهای اخلاقی و مدنی روند اجتماعی شدن انسان توسط این قسمت از مغز صورت می گیرد. مطالعات مختلف ثابت کرده است که بیمار انیکه این قسمت از مغزشان چه به واسطه ضربه و یا به واسطه عمل جراحی خارج شده است اختلالات شخصیت به صورت شخصیت ضد اجتماعی (Antisocial) و یا اختلال شخصیت وسواسی (OCD) پیدا می کنند. چنین افرادی دچاراختلال در روابط اجتماعی می شوند.
لرمیت ثابت کرد بیمارانی که قسمت پیشینی مغز خود را به واسطه عمل جراحی از دست می دهند دچار رفتاری مقلدانه و تکراری و مکانیکی می شوند. (utilizatian behaviour)
همچنین ممکن است چنین افرادی رفتارهای غیر کنترلی مثل تخلیه ادرار یا مدفوع در انظار عموم داشته باشند. Disinhibition behaviourبعضی از ما در کنارمان بیماران آلزایمری زندگی می کنند. چنین بیمارانی با توجه به اینکه شناختی از بیماری خود ندارند ((in sight دچار چنین مشکلاتی می شوند.
همچنین قسمتهای پشینی مغز اثر مهاری بر قسمتهای هیجانی یا سیستم لیمبیک دارند این اثر مهاری باعث می شود که رفتارهای هیجانی انسان مثل رفتارهای جنسی و یا رفتارهای پرخاشگرانه کنترل میشود. مطالعه بیمارانیکه به علت عفونت ویروس تب خال (Herpes Encephalitis) دچار تخریب ارتباطات بین این دو قسمت می شود ثابت کرده است که چنین بیمارانی بعداز فروکش کردن بیماری دچار رفتارهای جنسی و پرخاشگرانه بیش از حد می شوند. از نظر نوروشیمی، واسطه هریک از از ارتباطات فوق یک ماده شیمیایی است که اصطلاحا نوروترانسمیتر نام دارد هریک از اعمال مهاری و یا تحریکی مغز انسان به واسطه همین نوروترانسمیترها صورت می گیرد.
یک بیماری زمینه ای مغز با اثر گذاشتن و تخریب محل تولید یک نوروترانسمیترخاص عوارض خاصی ایجاد می کند. در مغزانسان عموما دوپامین نوروترانسمیتر تحریکی و گابا (GABA) نوروترانسمیتر مهاری می باشد. مطالعات مختلف ثابت کرده است که در افرادی که رفتارهای پرخاشگرانه از خود نشان می دهند سطح دوپامین افزایش و سطح گابا کاهش یافته است. بیماریهایی مثل آلزایمر، اسکیزوفرنی، افسردگی، پارکینسون و بسیاری دیگر از بیماریهای مغز و اعصاب اختلالی درسیستم نوروترانسمیترها دارند.
۴- از نقطعه نظر آناتومی، در انسان آن قسمتهایی از مغز رشد بیشتری پیدا کرده اند که مربوط به فعالیتهای اجتماعی و مدنی و فعالیتهای پیچیده مغزی هستند. در صورتی که قسمتهایی از مغز با دیگر ...داران مشترک است متخصصان این دوقسمت را Neocerebrum وPalle cerebrum نامگذاری کرده اند. قسمتهای پیشینی مغز (Neocerebrum) درجریان تکامل موجودات در انسان حجم بزرگتری دارد و از لحاظ تاریخی و تکاملی مرحله پیشرفته تری از تکامل را می رساند. هرچند از لحاظ آناتومی قسمت پیشینی مغز (Prefrontal) در هر انسانی بوجود آمده است ولی فعالیت و کارکرد این قسمت بیشتر تحت تاثیر آموزش و یادگیری است. مطالعات مختلف نشان داده اند هرچه این آموزشها در مراحل اولیه رشد انسان باشد ارتباطات مغزی سریعتر وراحتتر بوجود می آیند. مثال معروفی که همه از آن مطلعند یادگیری زبان بیگانه است که آموزش و یادگیری آن در سنین اولیه خیلی آسان تر از سالهای انتهایی عمراست. احساس مسئولیت، روند اجتماعی شدن، فعالیتهای انتزاعی، رفتارهای مدنی و اخلاقی پیچیده معطوف به حل مسئله همگی از کارکردهای این قسمت از مغزمی باشد. برخلاف نظر بسیاری از فیلسوفان اخلاق، که رفتارهای اخلاقی را فطری انسان می دانند، مشخص است که چنین رفتارهایی کاملا آموزشی می باشند. یعنی چنین رفتارهایی برخلاف رفتارهای لیمبیکی مثل رفتار جنسی و رفتار خوردن، جزرفتارهای اولیه انسان نیست. رفتارهای دموکراتیک نیز جز این گروه از رفتارها می باشد. بنابراین رفتارهای دموکراتیک، رفتارهایی نیستند که به طور غریزی در مغز انسان وجود داشته باشند. چنین رفتارهایی نیاز به یادگیری و آموزش دارند.
۵- از نظر تحلیل نوروسایکولوژی، رفتارهای مذهبی به دو دسته رفتارهای لیمبیکی که بیشتر رفتارهای هیجانی و مقلدانه مذهبی می باشد و نیز رفتارهای مذهبی فرونتالی که ناشی از مهار رفتارهای هیجانی است تقسیم می شود. از نقطه نظر دین، رفتارهای یک انسان مومن یا رفتارهای عبادی است و یا رفتارهای اخلاقی. آن رفتاری ازنظر دین کامل محسوب می شود که آگاهانه و در نهایت معطوف به اخلاقی برخورد کردن یک مومن باشد. در واقع آن مسئله ای که در ادبیات دینی رفتار پرهیزگارانه نام دارد همان رفتار مهاری انسان بر خواسته های لیمبیکی می باشد. بنابراین آرمان پرهیزگاری در یک مذهب ظهور رفتارهای اخلاقی در یک فرد مومن است. از آنجا که چنین رفتارهایی از نوع مهاری هستند (منظور مهار رفتارهای هیجانی) رفتارهای عبادی نیز باید در نهایت باعث تقویت اخلاق دریک فرد مومن شود. حال اگر رفتارهای عبادی یک فرد مومن باعث تقویت رفتارهای مهاری در او نشود به زعم دین ارزشی ندارد و صرفا اعمالی تکراری و تقلیدی محسوب می شود.
۶- از دیدگاه نوروآنالیز، جایگاه رفتارهای دموکراتیک و رفتارهای اخلاقی در مغزانسان یکی هستند. ناگفته نماند بسیاری از واکنشهای اخلاقی انسان مثل صبر، راست گویی، رعایت عدالت و پرهیز از عصبانیت همگی رفتارهایی مهاری هستند. پیداست که بسیاری از امر به معروفها و نهی از منکرها که در دین آمده است نوعی رفتارهای کنترلی و مهاری هستند و اصولا وقتی در دین صحبت از مهار نفس می آید در واقع به زبان نوروآنالیز مهار سیستم هیجانی و لیمبیک می باشد.
نتیجه:
از نقطه نظر نویسنده، آنچه جهت استقرار دموکراسی شرط لازم می باشد استقرار رفتار دموکراتیک است. نوروآنالیز ثابت می کند که رفتارهای دموکراتیک جز رفتارهای کنترلی و مهاری (Inhibition behaviour می باشد. شان اموراخلاقی و رفتارهای عبادی که به استقرار امور اخلاقی در انسان کمک می کنند نیز از همین نوع است. بنابراین یک انسان مذهبی به معنای واقعی نمی تواند رفتار غیر دموکراتیک داشته باشد. از طرف دیگر رفتارهای اخلاقی و دموکراتیک رفتارهایی هستند که باید با آموزش و یادگیری در انسانها بوجود آیند. ماندگاری و بقا چنین رفتارهایی منوط به شکل گیری ارتباطات مغزی آن است که ممکن است سالها طول بکشد ولی آموزش این رفتارها در سنین پایین تر آسان تراست. بنابراین شکل گیری دموکراسی که در یک زمینه اخلاقی بوجود می آید شاید به گذشت چند نسل نیاز داشته باشد.
برگرفته از :نوروآنالیز