حمیده ناصری ORODIST ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
تعداد پستها : 1569 سن : 32 آدرس : Sida, Valhallavägen, Stockholm Sweden از ایشان سپاسگزاری شده : 154 امتیاز : 64433 Registration date : 2008-11-13
| عنوان: كريمي : هنوز هم مي گويم دايي را خدا بغل كرد ! الإثنين أكتوبر 25, 2010 5:27 pm | |
| از « فردوسيپور» خوشم ميآيد كريمي : هنوز هم مي گويم دايي را خدا بغل كرد ! ابتدا استقلاليها مرا خواستند و با آقاي كامران منزوي قرارداد داخلي هم امضاء كرده بوديم؛ اما وقتي قرار شد تمريناتمان را شروع كنيم، يكسري اتفاقات در بازيهاي سالني افتاد كه حسابي دلسردم كرد.
علي كريمي ستاره تيم فوتبال استيل آذين ، سالها پس از آنكه در يك گفت و گوي جنجالي مدعي شد كه بخشي از موفقيت هاي علي دايي به خاظر خوش شانسي اوست ، بار ديگر بر اين ادعا تاكيد كرد. به گزارش ايلنا ، كريمي در گفت و گويي مفصل با مجله «زندگي ايده آل » گفت همچنان معتقد است كه «دايي را خدا بغل كرده است» با اين حال او توضيح داد كه هيچ گاه نخواسته با اين حرف دايي را ناراحت كند. در اين گفت و گوي بلند ، علاوه بر فوتبال ، كريمي از زندگي شخصي اش هم حرف زده است.نكاتي كه پيش از اين شايد هيچ جا نگفته باشد.
هاوش و هيرسا؛ ثمرههاي زندگي من
در 20-19 سالگي ازدواج كردم؛ از نظر خودم يكي از علتهاي موفقيتم ازدواج زودهنگام بوده چون براي يك بازيكن فوتبال، نظم در زندگي و اينكه غذاي خوب بخورد و خواب كافي داشته باشد، بسيار مهم است. ثمره ازدواجم، 2 پسر 9 ساله و 7 و نيم ساله به نامهاي هاوش و هيرساست. البته بهخاطر شرايطي كه ورزشكاران حرفهاي دارند، اكثرا تمام زحمت تربيت و بزرگ كردن بچهها بهعهده همسرشان است. خود من هم دقيقا چنين شرايطي دارم. البته همواره سعي كردهام تا آنجا كه امكان داشته، از فرصتهايي كه دارم استفاده كنم و در كنار همسر و بچههايم باشم.
استعداد مهمتر است تا علاقه طبيعتا هر پدري دوست دارد پسرش جا پاي او بگذارد، مسلما من هم از اين قاعده مستثني نيستم؛ اما مطمئن باشيد هيچ وقت پسرهايم را مجبور نميكنم حتما راه من را ادامه بدهند. بهنظرم، ايدهآلترين راه اين است كه اجازه بدهم خودشان براي زندگي و آيندهشان تصميم بگيرند. البته معتقدم در هر رشتهاي كه بخواهند شركت كنند، علاقه صرف مهم نيست بلكه استعداد، فاكتور مهمتري است. در كشورهاي پيشرفته، براي بچههاي كمسن و سال، كلاسهاي استعداديابي برگزار ميكنند تا بفهمند در چه شاخهاي استعداد بيشتري دارند. مثلا وقتي كتاب خاطرات فلپس (شناگر معروف آمريكايي) را ميخواندم، به همين موضوع اشاره شده بود كه بعد از امتحان كردن رشتههاي گوناگون، پدر و مادرش فهميدند چه استعداد بالايي در رشته شنا دارد، بههمين خاطر او را در رشتهاي گذاشتند كه ثابت شد استعدادش را دارد و تا امروز 8 مدال المپيك كسب كرده كه اين خود، نشاندهنده كشف استعداد واقعي او بوده. اميدوارم در ايران همچنين مكانهايي براي كشف استعداد بچهها برپا شود.
دوبي، استاني ديگر در ايران
به مسافرت علاقه زيادي دارم؛ در كل، اگر فرصت كافي نداشته باشم و بخواهم مسافرت داخلي داشته باشم، شمال كشور را انتخاب ميكنم؛ اما اگر بخواهم به مسافرت خارجي بروم، قطعا دوبي را انتخاب ميكنم، چراكه دوبي مانند استانهاي خودمان است. ايرانيهاي زيادي در آن زندگي ميكنند كه همين موضوع، باعث ميشود كمتر احساس غربت بكني.
آدم خوششانسيام در زندگي به شانس خيلي اعتقاد دارم. شايد از نظر خيليها شانس، يك نوع خرافات بهنظر برسد؛ اما بهنظر من براي اينكه يك نفر بتواند به موفقيت برسد، بايد كمي هم شانس و اقبال داشته باشد و شرايط بهگونهاي راه را برايش هموار كند. مثلا منِ بازيكن، اگر شرايط روز قبل از بازيام خوب نباشد، مسلما در روز بازي هم تحتتاثير آن شرايط، كارايي لازم را نخواهم داشت. در كل، خدا را شاكرم كه هميشه و در تمام مراحل همراهم بوده و بهنظر خودم، آدم خوششانسي بودهام كه به چنين جايگاهي رسيدهام. همواره معتقدم براي رسيدن به موفقيت، بايد 50 درصد شانس داشته باشي و بقيهاش هم بستگي به تلاش و پشتكارت دارد.
ما 4 تا برادر
خانواده ما شامل 4 برادر و يك خواهر ميشود. فرهاد برادر بزرگم است كه زندگي شخصي خودش را دارد، ميلاد كه ابتدا در ايران بهدنبال اين بود كه فوتبال را ادامه دهد كه متأسفانه چوب اسم من را خورد و آنقدر اذيتش كردند كه الان در لندن زندگي مي كند. فرشيد هم كه مانند من فوتبال را انتخاب كرد؛ اما هميشه چوب مهرباني، سادگي و بيزبانياش را خورده است. هيچ دروازهباني در ايران نداريم كه با ديگر دروازهبانها به خاطر رقابتي كه دارند دوست باشد؛ اما فرشيد با همه دروازهبانهاي ايران مانند حسن رودباريان، محمد محمدي و... دوست است و تا حالا نشده به خاطر نيمكتنشيني حتي يك بار هم حاشيهسازي كند، به خاطر همين هيچگاه به جايگاهي كه استحقاقش را داشت، نرسيد. مصاحبه نميكنم، يعني بداخلاقم؟ اين اعتقاد شخصي من است كه هرچه از مطبوعات دورتر باشم، برايم بهتر است چون با اين كار، كمتر دچار حاشيه ميشوم. متأسفانه بسياري از روزنامههاي ورزشي، فقط بهدنبال مسائل حاشيهاي هستند. جالب است بدانيد بعضي اوقات ميبينم يك روزنامه يا مجله خاص، همينطوري سؤال كرده و به جاي من هم، خودش جواب داده است. اتفاقا يكي از اين مصاحبههاي خيالي، كار را به دادگاه و شكايت كشاند. به هر حال با همه خبرنگاران دوستم؛ اما اين اعتقاد شخصي من است كه مصاحبه نكنم؛ نميدانم چرا بعضيها اين مصاحبه نكردن من را نوعي بداخلاقي ميدانند.
BMW؛ اتومبيل ايدهآل من
از همان ابتدا هم به BMW علاقه زيادي داشتم؛ بهنظرم BMW برخلاف بنز، ماشين جوانپسندتري دارد. چه زماني كه ايران بودم و چه زماني كه در امارات و قطر حضور داشتم، همواره BMW تنها انتخاب من بوده؛ اما زماني كه در تيم بايرنمونيخ بازي ميكردم، بهعلت اينكه اسپانسر باشگاه، كارخانه AUDI بود، مجبور بوديم فقط با اتومبيلهاي همين كارخانه سر تمرين يا اينور و آنور برويم، البته از حق نگذريم كه AUDI هم ماشين فوقالعاده خوبي است.
نمايشگاه ماشين ندارم غير از فوتبال، هيچ شغل دوم يا بيزينسي ندارم. در اين چند وقت اخير شايعه شده بود من نمايشگاه ماشين دارم؛ اما بايد بگويم، فقط چند بار براي سر زدن به يكي از دوستانم به نمايشگاهش رفتم كه اتفاقا يك ماهي ميشود تعطيل شده است. هنوز به اين موضوع كه بعد از پايان دوران فوتبالم به چه كار يا رشتهاي بپردازم، آنچنان جدي فكر نكردهام، منتظرم ببينم سرنوشت مرا در چه مسيري قرار ميدهد.
هيچ جاي دنيا ايران نميشود براي ادامه زندگيام ايران را به همه جاي دنيا ترجيح ميدهم. اصولا حس وطنپرستانه بسيار قوي دارم. هر وقت در جمعهاي دوستانهمان صحبت از زندگي در خارج از كشور و رفتن از ايران ميشود، من مخالف سرسخت اين كار هستم. بعد از اتمام آن 8 سالي كه بهخاطر فوتبال خارج از ايران زندگي كردم، حتي از يكيدو تيم ديگر هم پيشنهاد داشتم؛ اما ديگر از غربت خسته شده بودم و فقط ميخواستم به ايران برگردم
هم شهرت، هم محبوبيت هم ثروت
بين محبوبيت و ثروت و شهرت، هر 3 را با هم انتخاب ميكنم! شايد براي خيليها عجيب باشد؛ اما فكر ميكنم هر 3 اين موارد، براي موفقيت و رسيدن يك انسان به جايگاههاي بالا، لازم و ملزوم يكديگرند. خدا را شكر من هر 3 اينها را به اندازه خودم دارم. از نظر ثروت كه خداوند كمكم كرده در حدي باشم كه بتوانم شكم خودم و همسرم و بچههايم را سير كنم، در مورد شهرت و محبوبيت هم هميشه سعي كردهام هماني باشم كه هستم، نه بيشتر و نه كمتر. نظر لطف و محبت مردم هم كه هميشه شامل حالم بوده است. فقط اميدوارم بتوانم اين محبوبيت را هميشه حفظ كنم.
وقتي ناراحتم، كمحرف ميشوم
وقتي تيممان ميبازد يا از موضوعي ناراحتم، سعي ميكنم تا آنجا كه امكان داشته باشد، اين ناراحتي را به كانون خانوادهام انتقال ندهم. البته خانم من زياد اهل فوتبال نيست، به همين خاطر خيلي از مواقع نميداند ما بردهايم يا باختهايم؛ اما خصوصيت اخلاقي من اين است كه وقتي از چيزي خيلي ناراحتم، خيلي ساكت و كمحرف ميشوم، بههمين دليل همسرم خودش تشخيص ميدهد اتفاقي برايم افتاده است. زماني هم كه خيلي ناراحت باشم و نياز به آرامش داشته باشم، تنها كاري كه ميتواند تا حدودي آرامم كند، اين است كه سوار اتومبيلم ميشوم و به جاهاي خلوت ميروم تا از دست دغدغههاي ذهنيام راحت شوم.
تصور نميكردم روزي سوار BMW شوم برخلاف خيلي از افراد كه هميشه مثبتِ مثبت فكر ميكنند، نيمه خالي ليوان را نگاه ميكنم. شايد در اطرافتان ديده باشيد آدمهايي را كه آنقدر به يك موضوع خوب نگاه ميكنند و مثبت ميانديشند كه وقتي اتفاقي برخلاف ميلشان ميافتد، حتي تا مرز سكته هم پيش ميروند. زماني كه پا به دنياي فوتبال گذاشتم، حتي تصور بازي كردن در تيمي مانند بايرن مونيخ يا سوار شدن ماشيني مانند BMW هم برايم سخت بود؛ اما چيزي كه براي جنگيدن و رسيدن به هدفهايم، همواره تشويقم ميكرد شوق پيشرفت و پشتكار زيادم بود.
خجالت ميكشيدم با ماشين خودم سر تمرين بروم!
اولين ماشيني كه داشتم، يك پيكان استيشن گوجهاي رنگ بود كه خجالت ميكشيدم با آن سر تمرين تيمي مانند پرسپوليس بروم. يادم است يكبار كه خيلي براي رسيدن به تمرين عجله داشتم و ديرم شده بود، مجبور شدم با همان ماشين بروم؛ البته به خيال خودم، جوري سرتمرين رفتم كه همه بازيكنها سر تمرين رفته باشند تا كسي مرا نبيند. اما از شانس بد من، اسماعيل حلالي هم آن روز دير سر تمرين رسيد و شروع كرد به مسخره كردن و اينكه «اين ديگه چه ماشينيه كه سوار شدي؟!» البته زماني هم كه تمرين تمام شد و داشتيم دوش ميگرفتيم، دوباره شروع كرد به مسخره كردن ماشين من! وقتي يحيي گلمحمدي موضوع را فهميد، گفت: «بنده خدا، كار درست رو علي ميكنه؛ الان تا آزادي 5 تا مسافر ميزنه و 1000 تومن كاسب ميشه!» خلاصه آن روز كلي سر اين پيكان خنديديم.
اول قرار بود استقلالي شوم از بچگي عاشق پرسپوليس بودم؛ از آنجايي هم كه منزلمان كيلومتر 17 جاده مخصوص شهرك وردآورد بود و به استاديوم آزادي خيلي نزديك بوديم، هميشه با پدرم براي ديدن بازيهاي پرسپوليس به استاديوم ميرفتيم؛ اما دوران فوتبالي خودم طوري شد كه ابتدا استقلاليها مرا خواستند و با آقاي كامران منزوي قرارداد داخلي هم امضاء كرده بوديم؛ اما وقتي قرار شد تمريناتمان را شروع كنيم، يكسري اتفاقات در بازيهاي سالني افتاد كه حسابي دلسردم كرد. بعد از آن، آقاي عابديني (مديرعامل وقت پرسپوليس) شخصي را دنبال من فرستاد و قرار شد به محض اينكه كارت پايان خدمتم را گرفتم، تمريناتم را با پرسپوليس آغاز كنم. وقتي به پرسپوليس ملحق شدم، بازيهاي جام جهاني 98 تازه تمام شده بود و كساني مانند حميد استيلي، نادر محمدخاني، بهنام سراج و... به تيم اضافه شدند و با اين بازيكنهاي بزرگ، حتي فكرش را هم نميكردم از اول براي پرسپوليس فيكس بازي كنم.در واقع قضيه به پرسپوليس آمدن من، توسط آقاي عابديني صورت گرفت؛ اما خيليها تصور ميكنند علي پروين مرا به اين تيم آورد، درصورتي كه علي آقا، حدود 5 ماه بعد از پيوستن من به اين باشگاه به پرسپوليس آمد آن زمان مربي ما متكوويچ بود.
جادوگر لقب جادوگر را زماني كه در امارات بازي ميكردم، روي من گذاشتند. البته خودم اين لقب را قبول ندارم و از نظر خودم، من مثل بقيه بازيكنان هستم و ترجيح ميدهم اسم خودم را صدا كنند. همه بازيكنان تلاش خود را ميكنند؛ اما شرايط براي عدهاي بهگونهاي رقم ميخورد كه ميتوانند بيشتر پيشرفت كنند. بهشخصه از اينجور لقبها لذت نميبرم؛ اما اين نظر لطف مردم و هواداران است كه به من از اين دست لقبها ميدهند.
حسرت چيزي به دلم نمانده است
يك بازيكن، هدفهاي زياد و بزرگي دارد. خدا را شكر من هم تقريبا به تمام هدفهايي كه در فوتبال دنبال ميكردم، رسيدم و حسرت چيزي به دلم نمانده است. در تيمملي كه آرزوي هر بازيكني است بازي كردم، در اروپا در تيمي كه جزو 5 باشگاه برتر دنياست، توپ زدم و در استاديومهايي مانند سانتياگو برنابئو، سنسيرو، نيوكمپ و... كه هر بازيكني آرزوي بازي در آنها را دارد به ميدان رفتم. البته همه اينها را مديون لطف خداوند و بعد از آن، تلاش خودم هستم.
يكوقتهايي خون به مغزم نميرسد! بازيكن بداخلاقي نيستم. هميشه اگر در تيم درگيري از طرف من بوده است، به خاطر ناحقي داور بوده و خيلي كم پيش ميآيد با بازيكنهاي تيم مقابل درگير شوم. هيچ وقت هم به خاطر منافع شخصي خودم، اعتراض نكردهام بلكه بهعنوان بازيكن يا كاپيتان، از منافع تيمم حمايت كردهام. البته بعضي مواقع هم بهخاطر شرايط بازي و فشار و استرسهاي زياد، عكسالعملهايي نشان ميدهم كه بعد از بازي پشيمان ميشوم؛ اما جو بازي طوريست كه يكوقتهايي انگار خون به مغزم نميرسد و كارهايي انجام ميدهم كه در شرايط معمولي هيچوقت انجامشان نميدهم.
خودم را براي گل زدن نميكُشم بهترين بازيهايي كه تا الان انجام دادم، يكي ديدار تيم ملي با آاِس رم ايتالياست كه خيلي خوب بازي كردم و بعد از آن هم، بازي با تيمملي قبرس را خيلي دوست دارم . چون دقيقا بعد از اتمام محروميت يك سالهام بود. بازي مقابل كرهجنوبي در جامملتهاي چين را هم هيچ وقت فراموش نخواهم كرد. هميشه از زدن گلهاي خاص و سخت خوشم ميآيد، حتي اگر دروازه خالي هم باشد و بتوانم با يك بغل پاي ساده آن را باز كنم، ترجيح ميدهم زير توپ بزنم تا به طاق دروازه بخورد و زيباتر بهنظر بيايد؛ اما در كل خودم را براي گل زدن نميكٍشم.
مگر چند تا تيمملي داريم؟ با تيم ملي مشكل خاصي ندارم؛ اما مگر غيراز اين است كه هر كشوري فقط يك تيم ملي دارد؟پس چرا مسائل خيلي پيشپا افتاده براي كشورهاي خارجي، براي ما تبديل به يك معضل ميشود؟ وقتي بازيكني براي تيمملي مملكتش بازي ميكند، نبايد هيچ دغدغهاي غيراز فوتبال داشته باشد، نه اينكه هميشه بازيكنها زير فشار و استرس باشند و آخر سر هم كه تيم شكست ميخورد، همه كاسه كوزهها سر بازيكنها شكسته شود. هميشه حرف آقاي مهدويكيا را كه در يك مصاحبه زد در ذهنم مرور ميكنم كه واقعا حرف قشنگي زد: «اگر فوتباليستها پول زيادي ميگيرند و كار خاصي هم انجام نميدهند، پس چرا همه فوتباليست نميشوند؟» واقعا اگر به همين راحتي است، خب، همه بيايند فوتباليست شوند. متأسفانه مسائل مالي خيلي زود ديده ميشود؛ اما هيچكس نميگويد اين بازيكنها چقدر زحمت كشيدهاند و جزو نوابغ فوتبال مملكت بودهاند كه به چنين جايگاهي رسيدهاند.
كمي گذشت هم بد نيست گذشت در هر مسئلهاي بسيار خوب است. در اين چند سالي كه در تيم ملي بازي كردم، در حد توانم براي تيم زحمت كشيدم، همين الان هم شايد تا 2 سال ديگر بتوانم راحت در خدمت تيمملي باشم؛ اما چرا اين فرصت دو ساله را در اختيار جواني قرار ندهم كه قابليت 8-7 سال بازي مفيد براي تيمملي را دارد؟ دوست ندارم به خاطر اسمم، يكسري از جوانان تازهوارد تيمملي، نيمكتنشين شوند. بايد به اين جوانها بها داد، نه اينكه تا دو تا بازي بد انجام ميدهند، بگوييم اينها به درد تيمملي نميخورند! اين طبيعي است كه يك بازيكن در يكيدو بازي اولش استرس داشته باشد و نتواند قابليتهايش را نشان دهد. از همين الان بايد به فكر پرورش كريميها، مهدويكيا ها، عزيزيها و... باشيم.
به خاطر مردم كشورم قبل از پيشنهاد بايرنمونيخ، از موناكوي فرانسه پيشنهاد داشتم، قبل از آن هم كه در اسپانيا بودم، از اتلتيكو مادريد پيشنهاد داشتم. البته در آلمان هم هامبورگ و مونشنگلادباخ مرا ميخواستند؛ اما در نهايت ترجيح دادم بايرنمونيخ را انتخاب كنم، چراكه دوست داشتم وقتي هموطنانم راجع به من صحبت ميكنند، افتخار كنند كه من در چنين باشگاهي بازي ميكنم.
ماگات؛ كابوس من همه مربيهايم زحمت زيادي برايم كشيدند و از همين جا از همه آنها تشكر ميكنم؛ اما تنها مربي كه خيلي از نحوه كار و تمريناتش لذت بردم، فيليكس ماگات بود. به جرات ميتوانم بگويم ماگات، جزو 5 مربي سختگير دنياست و از همه بازيكنها هم، بيشتر روي من سختگيري ميكرد. در آلمان 2 هفته بدنسازي داشتيم كه روزي 3 بار انجام ميشد. واقعا آن 2 هفته براي همه بازيكنها مثل يك كابوس بود. خود من كه لحظهشماري ميكردم فقط تمرين تمام شود و بتوانم يك ساعت بخوابم. اما با تمام اين تفاسير، اين همه سختي كشيدن ارزشش را داشت و اگر بخواهم روزي مربي شوم، آموزشهاي ماگات خيلي كمكم خواهد كرد.
مصدوميت، سختترين لحظه يك ورزشكار سه دوره مصدوميت شديد را در دوران فوتباليام پشتسر گذاشتهام؛ زماني كه در الاهلي بودم از ناحيه پا مصدوم شدم كه 2 ماه از ميادين دور بودم، در بايرن هم كه يك دوره مصدوميت طولاني داشتم، بعد از آن هم در پرسپوليس از ناحيه كمر مصدوم شدم كه يك ماهونيم اسيرم كرد. بدترين اتفاق ممكن براي يك ورزشكار، مصدوميت است. وقتي در بهترين شرايط تمريني و بدني دچار مصدوميت ميشوي، طبيعتا بيشترين صدمه را از نظر روحي متحمل ميشوي و دوباره زمان ميبرد تا از لحاظ فيزيكي به حالت اول برگردي. طرفدار آرژانتينم در جامجهاني 2010 طرفدار آرژانتين بودم كه اصلا فكرش را هم نميكردم با آن وضعيت حذف شود، بعد از آن هم هلند تيم موردعلاقهام بود كه آن هم در فينال به اسپانيا باخت.
پهلوان مرده را عشق است برنامه 90 كه در مورد وضعيت پيشكسوتها گزارشي تهيه كرده بود را ديدم، واقعا تاسفآور بود؛ اين بازيكنان يك زماني براي خودشان برو و بيايي داشتهاند. الان براي ورزشكاران و مدالآوران صندوقي وجود دارد كه درصورتيكه ورزشكاري در مضيقه مالي باشد، آن صندوق كمكش خواهد كرد، درحاليكه اكثر ورزشكاران مدالآور و قهرمان امروزي، از نظر شرايط مالي در وضعيت خوبي قرار دارند و اگر اجازه دهند پيشكسوتها از اعتبارات چنين صندوقهايي استفاده كنند، اوضاع اين افراد خيلي بهتر ميشود. من از مسئولان هم توقع دارم به وضعيت اين پيشكسوتهاي ورزش رسيدگي كنند؛ نبايد اينطور باشد كه تا پيشكسوت كشورمان خدايي ناكرده اتفاقي برايش ميافتد يا دور از جان ميميرد، مسئولاني كه تا ديروز هيچ توجهي به او نداشتهاند، چنان مراسم باشكوهي برايش تدارك ببينند و در صف اول تشييع جنازه او حاضر شوند، حتي يك درصد اين توجه را هنگامي كه زنده بود به او نكردند.
ارزش پيشكسوتهاي ما اين است؟ شما نگاه كنيد، در باشگاهها و كشورهاي اروپايي چقدر براي پيشكسوتها ارزش قائلاند؛ همين رئال مادريد؛ تمام مديران پايهاي تيمهايش، بازيكنان سابق همان باشگاه هستند. خيليهايشان هم اصلا اسپانيايي نيستند؛ مثلا همين زيدان كه فقط چند سال براي رئال بازي كرده، الان مدير تيمهاي پايه رئال شده است. چون آنها براي پيشكسوتهايشان ارزش و احترام قائلاند. اما شما نگاه كنيد ببينيد همين استقلال و پرسپوليس خودمان، از بالا تا پايين، چندتا آدم فوتبالي در راس امورشان هستند. به باشگاه كه برويد، از سخنگو و قائممقام و هيئتمديره و... را آدمهايي تشكيل ميدهند كه حتي يك بار هم توپ به پايشان نخورده است. بايد تحول درستي در بحث مديريت و استفاده از پيشكسوتان صورت گيرد.
دوست دارم با پرسپوليس تمام كنم چون فوتبال حرفهايام را با پرسپوليس آغاز كردم، مسلما دوست دارم با همين باشگاه هم از ميادين خداحافظي كنم؛ اما اين موضوعي است كه تعامل دو طرف را ميطلبد و اين اصلا به اين معنا نيست كه بخواهم نظرم را به باشگاه پرسپوليس تحميل كنم. آينده دست خداست، شايد خدايي نكرده دچار مصدوميتي شوم كه ديگر نتوانم فوتبال بازي كنم.از نظر دين اسلام، خودكشي حرام است. به كساني كه اقدام به اينكار ميكنند يا قصد انجامش را دارند، ميگويم، اين تصميم، نبايد آخرين تصميم زندگيتان باشد. اگر تمام درها هم رويتان بسته باشد، اگر به خداوند توكل كنيد، خودش راه را برايتان باز ميكند. صبر كنيد تا خدا از آن شرايطي كه برايتان پيش آمده و تحملتان را لبريز كرده رهايتان كند.
سورپرايز كريمي تصميم گرفتهام كتاب خاطراتم را بنويسم، البته قسمت كمي از آن را نوشتهام. اميدوارم كتاب خوبي بشود. قصد دارم تمام فروش اين كتاب را به امور خيريه اختصاص دهم، تا هم براي خودم و هم براي كساني كه كتاب ميخوانند، دري به سوي خير باشد.
سه تفنگدار هميشه در يك تيم، 3-2 بازيكن، بيشتر با يكديگر رفيق هستند. آن زمان هم، من و حامد كاويانپور و علي انصاريان همتيمي و خيلي با يكديگر صميمي بوديم. حتي وقتي به ما اتاق 2 تخته ميدادند، سفارش ميداديم يك تخت ديگر هم بياورند تا 3تايي در كنار هم باشيم! الان هم با يكديگر در ارتباط هستيم؛ اما به هر حال مسير هر كداممان عوض شد و حامد به تركيه رفت، من به امارات رفتم و علي هم كه پي زندگياش رفت. خلاصه از شدت آن رابطه كم شده است. الان هم در استيلآذين با همه دوستم؛ اما با معدنچي و كاظمي بيشتر در تماسم؛ كلا رمز موفقيت يك تيم غير از مسائل فني و تكنيكي، صميميت اعضاي تيم است.
حاضر نيستم هر چيزي را به هر قيمتي به دست بياورم بازي با برزيل، فرصت خيلي خوبي براي بازيكنان بود. اين بازي تا حد زيادي از استرسهاي بعديشان در مقابل تيمهاي بزرگ و مسابقههاي مهمي كه پيشرو دارند، كم ميكند. مسلما خود من هم دوست داشتم در اين بازي باشم؛ ولي آدمي نيستم كه هر چيزي را به هر قيمتي بهدست بياورم. البته اگر در تيم ملي هم بودم، بهخاطر مصدوميتم نميتوانستم بازي كنم.
محبوب بودم، چون خوب كار ميكردم زماني كه به باشگاه الاهلي رفتم، رئيس باشگاه، يك دورگه ايراني عرب و در شيراز تحصيل كرده بود؛ اما همان سال بهخاطر مشكل قلبي و بيماري كه داشت، استعفا داد. شيخ دبي (شيخ محمد) هم يك ايراني عرب بود؛ اما عربها به خاطر حس ناسيوناليستي بسيار قوي كه دارند، اين موضوع را رو نميكنند! در امارات به اين خاطر محبوب بودم كه خوب برايشان كار ميكردم. همهكاره تيمشان من بودم؛ ايمان مبعلي هم آنجا بسيار محبوب است. در كل اگر براي عربها خوب كار كني، خيلي تحويلت ميگيرند، در غير اينصورت، اذيتت هم ميكنند. در جواب اين سوال هم كه همه ميگويند فوتبال امارات ضعيف است و باعث افت يك بازيكن ميشود، فقط ميتوانم بگويم خود من، از همين ليگ به بايرنمونيخ رفتم.
بعضي از بازيكنان قرباني سليقهها ميشوند مربيگري، يك امر كاملا سليقهاي است. يكسري بازيكنان هنگام مربيگري يك فرد ثابت هستند؛ اما در زمان مربيگري شخصي ديگر، به يك نيمكتنشين محض تبديل ميشوند. شايد يك مربي بگويد علي كريمي اصلا بازي بلد نيست، معلوم نيست چهجوري تا اينجا رسيده است و...؛ اما مربي ديگري نظرش كاملا برعكس باشد. به هر حال اين وسط، يكسري بازيكنان قرباني سليقه مربيها ميشوند. مثلا از نظر من، يكي از بازيكناني كه اين فصل خيلي خوب كار كرده و از اول فصل خودش را خيلي خوب نشان داده، فرهاد مجيدي است كه شايد خيليها نظرشان بر اين باشد كه بايد به تيم ملي دعوت شود؛ اما نظر سرمربي تيم، يك چيز ديگر است.
از 19 سالگي به من ميگويند بداخلاق 19 سالم بود كه طي جرياني كه از بيرون زمين به داخل انتقال پيدا كرد، حركتي انجام دادم كه منجر به يكسال محروميتم از حضور در ميادين شد. از يك طرف در اوج دوران فوتبالي بودم و اين محروميت يكساله خيلي برايم ناراحتكننده بود؛ اما از طرف ديگر، تجربهاي مفيد و بزرگ براي تمام دوران فوتباليام شد. از آنجا به بعد هم بود كه به من لقب بازيكن بداخلاق و اينحرفها دادند.
خودمان هم باورمان نميشد معجزه، اتفاقي است كه دير به دير اتفاق ميافتد؛ يكي از معجزههاي فوتبالي كه بهخاطر دارم، به بازي منچستر و بايرن در سال 1999 برميگردد كه ظرف 2 دقيقه نتيجه بازي به نفع منچستر عوض شد، طوري كه خود بازيكنان منچستر هم باور نميكردند چنين اتفاقي افتاده است! در مورد تيمملي خودمان هم چنين اتفاقي افتاد؛ در جام ملتهاي چين كه با كره بازي داشتيم، قرار بود 2 روز قبل از بازي به هتلمان برسيم؛ ولي بهخاطر بدي هوا، هواپيما در شهري كوچك كه هر 12 ساعت فقط يك پرواز داشت، نشست. خلاصه طوري شد كه مجبور شديم چندين ساعت در فرودگاه بمانيم و نه غذاي درست و حسابي خورديم و نه خواب كافي كرديم. در اين گير و دار آقاي گلمحمدي ميگفت، بچهها، كرهايها گفتهاند با وضعيتي كه تيم ملي ايران پيدا كرده، نهتنها 6 گل سال 96 را جبران ميكنيم، بلكه 5-4 گل هم اضافه ميزنيم تا حسابي تلافي آن سال بشود! بالاخره بعدازظهر يك روز قبل از بازي توانستيم يك جلسه تمرين كنيم و خدا را شكر برنده شديم و اين مثل معجزه بود. آن بازي خودم هم 3تا از گلهايش را زدم. واقعا خودمان هم باورمان نميشد توانستهايم اينقدر خوب بازي كنيم.
روزگار بايد بگذرد تا ... يك روز كه در اتوبان مدرس مشغول رانندگي بودم، پشت يك تاكسي، شعري نظرم را جلب كرد و آنقدر آن را خواندم تا حفظ شدم: «تن مرد و نامرد يكيست، روزگار بايد بگذرد تا بدانيم مرد كيست»
عشق فوتبال مال قديمها بود ديگر عشق به فوتبال در اين دوره و زمانه معنايي ندارد، هر كسي هم بگويد من فقط به عشق فوتبال بازي ميكنم، يك دروغگوي محض است. زماني خود من تا به خانه ميرسيدم، كيف و كتابهايم را ميانداختم يك گوشه و بدوبدو ميرفتم تو كوچه و تا خيس آب نميشدم برنميگشتم؛ اما الان ديگر فوتبال در دنيا به يك صنعت تبديل شده و خيليها تنها راه درآمدشان همين فوتبال است، درآمد خوبي هم نصيب بازيكنها ميشود؛ ولي در قبالاش بايد زحمت زيادي هم بكشند.
از مردن ميترسم خيلي وقتها به مردن فكر ميكنم، اگر بگويم از مرگ نميترسم، دروغ گفتهام؛ اما بعضي اوقات كه پيش خودم فكر ميكنم، ميگويم اين همه سختي كشيدن و كلنجار رفتن و با همه سروكله زدن آخرش چه ميشود؟ آخرش همهمان بايد در يك وجب جا بخوابيم و با خودمان هيچي از اين دنيا نخواهيم برد.
دايي زود قضاوت كرد چند سال پيش مصاحبهاي كردم كه گفته بودم خدا علي دايي را بغل كرده كه واقعا هنوز هم همان حرف ميزنم چون واقعا يك نفر بايد بنده نظركرده خدا باشد كه اين همه به او لطف شود! اما آن موقع آقاي دايي از حرف من بد برداشت كرد و چند جاي مختلف عليه من مصاحبه كرد و يكسري اختلافات بين ما بهوجود آمد كه بيشتر اختلاف سليقه است تا چيز ديگر. در كل اگر كسي راجع به خودم بگويد خدا علي كريمي را بغل كرده خوشحال هم ميشوم و از آن فرد تشكر هم ميكنم. ................. بابك معصومي: «بابك معصومي»، يكي از دوستان خوب من است كه حدود يك ماه پيش وقتي در ورزشگاه دانشگاه اميرآباد سر تمرين بودم، ديدمش. اتفاقا آن زماني هم كه همبازي بوديم، محل تمرينمان همان ورزشگاه اميرآباد بود و آن روز كلي خاطرات قديميمان را مرور كرديم. براي بابك معصومي عزيز، هميشه آرزوي سلامت و موفقيت ميكنم.
عادل فردوسيپور: شخصا از «عادل فردوسيپور» خوشم ميآيد. بارها در برنامه 90 خود من را به باد انتقاد گرفته است؛ ولي آدم حرفهاي بايد انتقادپذير باشد. برخلاف خيليها كه ميگويند فردوسيپور فقط دنبال حاشيه و تخريب فوتبال است؛ به نظر من اگر فوتبالمان پيشرفتي هم داشته، تا حدود زيادي فردوسيپور و برنامه 90 باعث اين اتفاق بوده.
حامد كاويانپور: دوستي من و حامد از تيم منتخب تهران شروع شد و در آنجا با هم همبازي بوديم تا اينكه مدتي گذشت و بعد دوباره در پرسپوليس همتيمي شديم. حامد پسر با استعداد و شوخطبعي است؛ ولي هنوز معتقدم اگر در فوتبال تصميمات درستتري ميگرفت، ميتوانست پيشرفتهاي بيشتري بكند. با شناختي كه از حامد دارم، مطمئنم همين الان هم اگر بازي كند، از يك جوان 22 ساله بهتر ميدود. | |
|