«الموت» شهریست زیبا و مقدس که توسط یک شاهدخت بنام «تهمینه» حکومت میشود. «گرسیو» (گرسیوز)، ولیعهد امپراتور ایران، به پیشنهاد «نظام»، وزیر شاه، به شهر الموت حمله کرده و آن شهر مقدس را پس از هزار سال تسخیر میکند. کاهنان الموت قرنهاست خنجری در خفا نگاه میدارند که هرکس به این خنجر اسطورهای دست یابد، میتواند زمان را به عقب برگرداند و سرنوشت جهان را تغییر دهد. این خنجر قدرت این را نیز دارد که جهان را به نیستی بکشاند، چرا که شن و ماسهای که درون این خنجر قرار دارد قابلیت کنترل زمان را دارد. بنابراین کاهنین الموت خنجر را مخفی نگاه میدارند تا بدست نااهل نیفتد. اما اینک با تسخیر شهر بدست سپاه امپراتور ایران، خنجر طی ماجراهایی تصادفا بدست «دستان»، پسرخوندهٔ امپراتور ایران میافتد.
در جشنی که به افتخار این پیروزی صورت میگیرد، شاهنشاه ایران بطور مرموزی توسط ردایی طلسمشده به قتل میرسد، و درباریان انگشت اتهام را بسوی دستان دراز میکنند، چرا که او ردا را بر تن شاه کرده بود. اما او که بیگناه است، متواری میشود. تهمینه نیز به منظور پس گرفتن خنجر از قصر گریخته، و او را تعقیب میکند. دستان بزودی پی به قدرت هولناک خنجر میبرد، و سعی میکند «نظام» را خبردار کند. نظام تنها کسی است که دستان به او اعتماد دارد. اما هنگام ملاقات با او متوجه میشود که نظام در قتل شاه دست داشته است. دستان باز متواری میشود، و مجبور میشود با تهمینه متحد شود. نظام، مامورین مخفی بنام حشاشین را برای قتل آنان میفرستد که در فن جادو و نیروهای اهریمنی خبرهاند. دستان متوجه میشود که نه تنها نظام قصد جانش را کرده بوده، بلکه بکمک حشاشین قصد دارد با روانکردن توفان شن و ماسه (که توسط همان خنجر آغاز میشود) سرزمین و تمدن جهانیان را نابود گردانیده، و حکومتی نو بر جهان روا کند.
دستان بهکمک دوستان تازه یافتهاش متوجه میشود که رسالت اصلی او این است که خنجر باستانی را، که رمز پایداری جهان است، از دست دشمنان دور نگاه داشته، و نظام را در این راه رسوا کند.[۳] اما او رفته رفته عاشق تهمینه میشود، اما در این بین، مامورین حشاشین موفق به ربودن خنجر میشوند، و تهمینه و دستان مجبور میشوند به الموت بازگردند، تا جلوی استفاده خنجر توسط نظام را بگیرند. دستان خود را مخفیانه به گرسیو (ولیعهد) میرساند و بیگناهی خود را به او ثابت میکند، و بدین ترتیب به او ثابت میکند که پدرشان (شاهنشاه) را نکشته، اما در همین هنگام نظام گرسیو را کشته و خنجر را برداشته و به زیر شهر در مکانی مرموز میرود، جایی که نیروهای هستیبخش جهان از آن ساطع شده، و جایی که خنجر قادر است جهان را نابود گرداند.
در رویارویی نهایی فیلم، دستان در لحظه آخر مانع از فنا شدن جهان میگردد. او به خنجر دست یافته و زمان را به عقب به زمان تسخیر الموت بازگردانیده، و باعث تغییر سرنوشت وقایع میشود.
http://www.imdb.com/title/tt0473075/