در آدمی ، عشقی و دردی و تقاضایی هست که اگر صد هزار عالم ملک او شود نیاساید و آرام نیابد .
این خلق به تفضیل در هر پیشه ای و منصبی و صنعتی ، تحصیل علم طب و نجوم و غیره و ذالک میکنند و هیچ آرام نمی گیرند .
زیرا آنچه مقصود است به دست نیامده است.
آخر معشوق را "دلآرام"می گویند ، یعنی دل به وی آرام می گیرد ، پس چون به غیر آرام و قرار گیرد ؟
این جمله خوشی ها و مقصود ها چون نردبانیست و چون پایه ی نردبان ، جای اقامت نیست ، از بحر گذشتن است
خنک او را که زود تر بیدار و واقف گردد تا راه دراز بر او کوتاه شود و
در پایه های نردبان عمر خود ضایع نکند .
«مولانا»